مراسم نقد و بررسی کتاب «دعوت در آلاسکا دیدار در مشهد» با حضور غلامرضا آقایاری، نویسنده کتاب و منتقد سیروس همتی، روز گذشته در کتابخانه عمومی شهرستان قدس برگزار شد. در این مراسم که با استقبال بسیار خوب علاقهمندان به کتاب در شهرستان قدس روبهرو شده بود، این کتاب معرفی و نقد شد.
سیروس همتی در ابتدای این جلسه ضمن اشاره به استقبال بسیار خوبی که از این جلسه به عمل آمده بود، گفت: خیلی خوشحالم که این جا هستم. این همه جمعیت در شهرستان قدس، واقعا جای تبریک دارد. این جلسات در تهران با استقبال بسیار کمی روبهرو میشود و از این که در این شهرستان، علاقهمندان به کتاب، این قدر زیاد است، واقعا مشعوف شدم. در بین حضار جلسه، آقای خسرو آقایاری پدر غلامرضا آقایاری حضور دارد و همچنین نویسندههای شهرستان نیز در جلسه حاضر شدهاند. باید از نهاد کتابخانههای عمومی کشور، شهرداری شهرستان قدس و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تشکر کنم که این جلسه را برگزار کردند.
غلامرضا آقایاری در بخش ابتدایی صحبتهای خود گفت: کتاب «دعوت در آلاسکا دیدار در مشهد» بعد از حدود ۱۰-۱۱ سال شاگردی من در خدمت اساتید عرصه نمایش و سینما و داستان، به سرانجام رسید و اولین کتاب من منتشر شد. دغدغه شخصی خود من از نوشتن نمایشنامههایی مانند «روایت آهنگر» و «جاماندهای که رسید»، به واقعهی عاشورا برمیگردد. اصل دغدغه این بود که در عصر حاضر، مجموعههای نمایشی، چه نمایشنامه و چه فیلمنامه، براساس واقعیتهای عاشورا خیلی کم دیده میشود. ما از طفولیت در هیئتها و مراسمهای مذهبی بودیم و دوست داشتم که کار جدیدی راجع به واقعه عاشورا بنویسم. آغاز این کار نیز با داستان آهنگر همراه شد. روش تحقیق، اینگونه بود که در مقاتل مختلف راجع به داستانهایی میگشتم که به درد نمایش بخورد و درامی را شکل بدهد. بالاخره در مقتل ملاآقا دربندی، با قصهای به همین نام یعنی «روایت آهنگر» که داستان کوتاهی در مورد آهنگری بود که در واقعه عاشورا به عنوان اسلحهساز لشگریان مخالف شرکت داشته، روبهرو شدم. این موضوع، تلنگری برای شکلدادن به این درام شد و با همان عنوان نوشته شد. حدود یک سال و نیم وقتم را صرف روایت آهنگر کردم تا در مقاتل مختلف به دنبال اطلاعات باشم. همچنین فکر کردن به اینکه درام را چگونه شکل بدهم که بتواند نگاه جدیدی به واقعه عاشورا باشد. به همین دلیل به این نتیجه رسیدم که اگر واقعهی عاشورا از زبان قاتلین حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) بیان شود، شاید منظر جدیدی باشد و در نتیجه «روایت آهنگر» شکل گرفت. در ادامه در نمایشنامههای عاشورایی، نمایشنامه «جامانده ای که رسید» را داشتم. سالیان زیادی به این موضوع فکر میکردم که شهدای مختلفی در عرصه عاشورا داشتیم. شاید خیلی از افراد در تهران و شهرستانهای ما خیلی راجع به شهدای عاشورا یا کسانی که در این جریان به شهادت رسیدند، خبر نداشته باشند. به همین دلیل آغازی برای این موضوع، با ادبیات نمایشی داشتم. انشالله در آینده قصد دارم که یک مجموعه داستان در رابطه با شهدای مهجور مانده عاشورا بنویسم. نمایش نامه «جاماندهای که رسید» داستان زندگی عبدالله بن حنیف ازدی، پیرمرد نابینایی است که خدمت رسول الله (صلوات الله علیه) و امیرالمومنین (علیهالسلام) جنگ کرده است و نابینا شده است. او بعد از واقعه عاشورا به پا میخیزد و در نهایت به شهادت میرسد.
در ادامه جلسه، هر یک از نمایشنامههای این کتاب مورد بررسی قرار گرفت. در ابتدا نویسنده و منتقد صحبت کردند و پس از آن به سوالات حاضران جلسه پاسخ دادند.
سیروس همتی از حاضران جلسه که این کتاب را خوانده بودند، خواست تا توضیح مختصری راجع به داستان نمایشنامه «روایت آهنگر» بدهند و پس از آن گفت: حداقل امتیازی که باید برای این نمایشنامه قائل باشیم این است که به سراغ داستان افراد دیگری در واقعه عاشورا میرود. ما در واقعهی عاشورا از کسانی مانند حضرت عباس، خانم حضرت زینب و امام حسین و … چیزهایی شنیده بودیم اما اکنون واقعهی دیگری را به نام واقعه آهنگر میشنویم. او با فروختن سلاحهای تیز به دشمن، باعث شد تا آنان بر لشگر حق پیروز شوند و حالا در عالم بزرخ خود را در حال جوابگویی میبیند. به زعم من و آنچه که شما گفتید، نمایشنامه یک امتیاز ویژه دارد و آن هم این است که نگاه متفاوتی به واقعه عاشورا دارد. من نوعی، این داستان و واقعه را نمیدانستم و حالا به شکل نمایشی، با داستانی که واقعیت دارد، آشنا شدم و به این وسیله جنبه دیگری از حادثه عاشورا در برابرم روشن شد. از همین جهت به نویسنده تبریک میگویم.
آقایاری در مورد نمایشنامه «روایت آهنگر» گفت: در واقعه عاشورا به جز کسانی که به صورت مستقیم، به محاربه با اباعبدالله پرداختند، کسانی بودند که به صورت غیر مستقیم با ایشان جنگیدند. در نمایشنامه دیدید که آهنگر میگوید که من کارم را میکنم و پولم را میگیریم. خودش را گول میزند که من رزق حلال به دست میآورم. نمود امروزی این موضوع این است که در کنار واقعه عاشورا، کسانی هستند که بدون دید و بدون این که اصل واقعه را بپذیرند، وارد غضب خداوند میشوند. خود آهنگر در این جنگ دخیل بوده است. در داستان، نجاری را میبینید که در دادگاه الهی مورد غضب قرار میگیرد. نمود امروزی آن نیز همین است. اگر ما مشارکت کوچکی در ظلم کسی داشته باشیم، بعدها در پیشگاه الهی به خاطر همان مشارکت اندک باید جوابگو باشیم.
وی در پاسخ به سوالی راجع به صحت اطلاعات نمایشنامه گفت: در مقاتل مختلف به این موضوع اشاره شده است. اصل مرجع این داستان، مقتل ملاآقا دربندی با نام «اسرار الشهاده» است که در آن، داستان را با همین عنوان و به صورت کوتاه آورده است. ریشه این چنین قصههایی در کتابهای تاریخی مختلف آورده شده است. اگر بخواهم دقیقا بگویم باید به «لحوف» اشاره کنم. در حقیقت. صحت آن کاملا بررسی شده است. سخت است که بخواهیم داستان تاریخی را روایت کنیم و هیچ مرجع تاریخی نداشته باشیم. یک سال و نیم نوشتن این روایت طول کشید و قبل از آن نیز حدود یک سال تحقیقات کار را انجام میدادم. اصل این مجموعه، ۵ نمایشنامه بود؛ سه نمایشنامه صحنهای و دو نمایشنامه رادیویی داشتیم که یکی از آنان مورد پسند قرار نگرفت. آن نمایشنامه رادیویی پیرامون جنگ بود که خودم خیلی آن را دوست داشتم اما مورد قبول واقع نشد. قرارگیری این ۴ نمایشنامه در کنار هم به صورت اتفاقی بود.
همتی در پاسخ به صحبت یکی از حاضران مبنی بر بیان عباراتی از زبان معصومین که قبلا کمتر مانند آنان را شنیدهایم، گفت: یکی از نکاتی که میخواستم به آن اشاره کنم، همین بود. در صفحه ۷۶ میخوانیم که امیرالمومنین خطاب به فرشتگان میگوید که «نجار را نزد پیامبر ببرید، فرشتگان او را نزد پیامبر میبرند و مینشانند. او میگوید غلط کردم که این کار را انجام دادم. با این وجود رسولالله دست در تشت کرده و از آن خون مبارک به چشمان نجار میپاشد و نجار فریاد میکشد. در همین حال، امیرالمومنین دستور میدهد که آن نجار را به آتش جهنم بیندازندو فرشتگان او را میبرند». من این قسمت را یادداشت کردم که بگویم شاید بعضی از عبارات چیزی باشد که قبلا از معصومین نشنیدهایم. اگر کسی به من بگوید غلط کردم، من میبخشمش. حضرت که جای خود دارد. فکر میکنم که بهتر باشد آقای اقایاری در چاپ دوم کتاب، تجدید نظری در مورد این صحبتها انجام بدهد چرا که کمی وجهه پیامبر و حضرت امیر بد نشان داده شده است.
آقایاری در توضیح این موضوع گفت: جمله شما درست است و من هم قبول میکنم اما دقت کنید که این داستان در بستر تاریخی و با ارجاعات تاریخی نوشته شده است. بنا به مقاتلی که آمده است، من نمیتوانستم دیالوگی را تغییر بدهم. البته این امکان وجود دارد که کمی آن را تغییر بدهیم تا باورپذیرتر باشد.
خسرو آقایاری در پاسخ به این موضوع گفت: البته به شرطی میتوانیم نقل قولی را عوض کنیم که از زبان معصوم نباشد. اجازه نداریم که حرف معصوم را جابهجا کنیم. همچنین باید اشاره کرد که یکی از مفاهیم انتظار، بحث انتقام است. یکی از اسمهای حضرت ولی عصر (عجلالله تعالی فرجهالشریف) منتقم است. همه چیز در دایره عفو و بخشش اهل بیت قرار میگیرد الا خون معصوم. چرا که ما به ازای خون معصوم را نمیتوان پیدا کرد. یکی از هدفهای اصلی قیام موعود، موضوع انتقام خون سیدالشهدا است. موضوع رافت اسلامی و بخشش درست است اما روایت داریم که این موضوع شامل خون معصوم نمیشود.
غلامرضا آقایاری گفت: استنباط من این بود که اگر در زندگی جاری، اشتباهی از من سر زده باشد و همان زمان پیش حضرت رسول میرفتم و در قید حیات عذرخواهی میکردم، شاید مورد عفو قرار میگرفتم اما اینجا، دادگاه عدل الهی است. در همه ادیان هم شنیدهایم که پس از مرگ، دیگر زمان گذشته است و نمیتوان کاری کرد.
سوال بعدی که از نویسنده کتاب پرسیده شد، مربوط به یکسان بودن مجازات برای همگی عاملین شهادت امام حسین از جمله نجار و آهنگر بود. او در پاسخ به این سوال گفت: باید ببینیم که نتیجه مشارکت آهنگر و نجار با ارتش دشمن چه بوده است؟ نتیجهای که خود من گرفتم این است که روایت آهنگر، تلنگری به همگی ما است. هم دستی و مشارکت در ظلم به هر نحو کوچکی منتج به این میشود که عدالت الهی در مورد ما برقرار گردد. یک اشتباهی از من سر میزند که برآیند آن، بسیار کوچک است اما در اینجا، برآیند یک اشتباه، بسیار بزرگ است. نجار در این داستان، مانند آهنگر است. آهنگر اسلحه داده است و نجار عمود خیمه داده است. اگر منابع را بخوانید، میبینید که دقیقا چنین چیزی در مقتل ملاعمر دربندی ذکر شده است. دقت کنید که آهنگر و نجار در این جریان کمکی به ارتش دشمن امام حسین کردهاند و همهشان میدانستند که این اتفاقات منجر به محاربه با فرزند رسول خدا میشود و از این لوازم در جهت کشتن او استفاده میکنند. بنابراین بدون گناه نیستند.
سیروس همتی گفت: جمله معروفی است که میگوید «بزرگترین گناه، کوچک شمردن گناه است» به نظرم باید کمی هم به این موضوع توجه کرد. در کل فکر میکنم که بهتر باشد نویسنده، منابع کتاب را در همان صفحه مربوطه بیاورد تا این ذهنیتها کم بشود.
آقایاری در پاسخ به سوالی مبنی بر استفاده از اعداد و رقمهای شگفتانگیز در کشتار واقعه کربلا توسط یاران امام حسین گفت: این مقوله بسیار پیچیده است و من خیلی نمیتوانم راجع به آن حرف بزنم. نکته سنجی این موضوعات با عقل محدود ما و محاسبات ریاضی انسانی، قابل سنجش نیست اما در نظر داشته باشید که اباعبدالله فرزند پدری است که معجزات مختلفی از ایشان سرزده است. عصمت ائمه ما به جز این که دوری از گناه است، به علم بیکران آنان نیز برمیگردد. در تاریخ آمده است که در جنگ حنین، یک لحظه، لشکریان دشمن به ولوله افتادند و گفتند که ما نمیتوانیم بجنگیم چرا که میگفتند شمال را نگاه میکنیم، علی را میبینیم؛ جنوب را نگاه میکنیم، علی را میبینیم؛ چپ را نگاه میکنیم، علی را میبینیم که میجنگد و راست را هم نگاه میکنیم باز او در حال جنگ میبینیم. ما به چه کسی میجنگیم. اباعبدالله فرزند چنین پدری است. درست است که این اعداد و ارقام با دودوتا چهارتای منطق، جور درنمیآید اما قرار نبوده است که اباعبدالله حقیر، شهید بشود. در تاریخ داریم که لشگر اجنه به کمک اباعبدالله آمدند اما ایشان نپذیرفتند. این داستان طولانی است که با بضاعت کم من، نمیتوان راجع به آن صحبت کرد. این سوال در ذهن من بود اما دقت کنید که این مقوله بسیار بزرگ است. پیشنهاد میکنم که مقتل ملاآقادربندی را بخوانید. در آن مقتل، میخوانیم که جنگ از ظهر تا بعد از ظهر بوده است اما ایشان با دلایل علمی در آن مقتل اثبات میکند که همانند داستان رد الشمس امیرالمومنین و نگه داشتن خورشید، در روز عاشورا نیز خورشید در وسط آسمان مانده است و جنگ ۷۲ ساعت طول کشیده است. این همان موضوع توقف زمان است که اشاره میشود.
سیروس همتی در پاسخ به این سوال گفت: اگر کتاب حماسه حسینی استاد مطهری را خوانده باشید، میبینید که به این نکته اشاره میکنند و میگویند که بیاییم تعداد کشته شدهها به دست صحابه امام حسین را باورپذیرتر کنیم. به نظرم کلیت نمایشنامه خیلی خوب است و به همین دلیل، این ضعفهای کوچک را باید به خاطر آن کلیت بپذیریم. این جلسه برای این است که این نکات مورد اشاره قرار گیرد و در چاپ دوم حواسمان به آنان باشد. در هر جا که مراسم نقد کتاب من است، این کار را انجام میدهم. نکات مخاطبین را یادداشت میکنم و از ناشر میخواهم که این نکات را مدنظر داشته باشد.
خسرو آقایاری در مورد این موضوع گفت: ۲ هزار نفری که در این کتاب آمده است را در چند ساعت میتوان کشت؟ ۵ ساعت؟ ۱۰ساعت … دقت کنید که زمان یک چیز مجازی است و اصلا واقعیت ندارد. برای من و شما است که زمان واقع جلوه میکند. همچنین کمیتها حقیقت ندارند. زمان در تصرف و قدرت ولی خدا است. این که در داستان مدرن امروز، روایت خطی شکسته میشود و زمان عوض میشود، دلیلی بر همین موضوع است. امام به عنوان ولی خدا قدرت تصرف در زمان و مکان را دارد و فلسفه امروز هم آن را تایید میکند. همچنین در مورد یکسان بودن مجازاتهای افراد مختلف باید بگویم که خداوند در روز قیامت به صورت کمی با گناهان برخورد نمیکند. در روایات داریم که وقتی یاران امام از او جدا میشوند، امام میگوید که از من دور شوید که حتی فریاد من را نشنوید. حتی اگر فریاد استغاثه من را بشنوید، مقصر خواهید بود و روز قیامت مجازات خواهید شد. حال نجار را ببینید که در صف دشمن قرار گرفته است و میخ هم کوبیده است. علاوه بر این در زیارت عاشورا که یک حدیث قدسی است میخوانیم که کسانی که با حضور جسمیشان به دشمن کمک کردند، مقصر هستند. در روز قیامت کسی که گناهش سنگین است، در دوزخ مخلد میشود یعنی تا ابد در آنجا میماند. کسی که گناهش کمتر است، بخشیده میشوند.
سیروس همتی در جمع بندی از این نمایشنامه گفت: متفاوت بودن این نمایشنامه، منحصر به فرد بودن آن و نگاه آن به دیگر اعضای واقعه عاشورا مثل یک بنر سفیدی است که شاید چند نقطه سیاهی نیز در آن وجود داشته باشد. اگر این نقاط سیاه نباشد، بهتر است. فکر میکنم که بد نباشد، نویسنده این نکات را مروری مجدد داشته باشد و در چاپ بعدی آن را اصلاح نماید. طراحی جلد کتاب بسیار زیبا است و رنگهای خوبی در آن دیده میشود.
بخش بعدی مراسم، اختصاص به نقد و بررسی نمایشنامه دوم با عنوان «دعوت در آلاسکا دیدار در مشهد» داشت. همتی در مورد آن گفت: این نمایشنامه برای من بیشتر شبیه به فیلمنامه بود. به کلمهای به اسم دیزالو اشاره میکنم که مختص به فیلمنامه است. اگر چنین عبارتی در نمایشنامه نباشد، بسیار بهتر است. در مورد خوبیهای این نمایشنامه باید بگویم که بسیار کسانی هستند که در کنار یار هستند اما هیچ استفادهای از او نمیبرند و کسی از آن طرف دنیا میآید و سهم خود را میگیرد و میبرد. از خواندن این نمایشنامه بسیار لذت بردم و واقعا جای تقدیر دارد. حتما دیدهاید که کسانی از خارج تماس میگیرند و میگویند که این نذر را از جانب من در حرم امام رضا (علیهالسلام) بنداز. میبینیم که او از آن طرف دنیا حاجتش را میگیرد اما من که در کنار یار هستم، حاجاتم برآورده نمیشود. این موضوع به راه دور و نزدیک بستگی ندارد بلکه به دلشان بستگی دارد. شاید کسانی باشند که در همان مشهد، به اندازه کسی که از کانادا آمده است، به امام رضا ارادت نداشته باشند. باید به نویسنده تبریک گفته و خسته نباشید بگویم.
وی ادامه داد: به صورت کلی ۳۶ وضعیت نمایشی داریم. بدین معنی که در کل داستانها و کتابهای عالم، ۳۶ موضوع بیشتر نیست. عشق، خیانت، رفاقت و … بنابراین نوع نگاه است که مهم میشود. اگر سوژه را دوست نداشتیم، خیلی مهم نیست. باید ببینیم که نویسنده در نوع پرداخت آن سوژه انتخابی درست عمل کرده است؟ به نظر من این موضوع است که اهمیت دارد. در فیلم مسافران آقای بیضایی، ایشان میگوید که میخواهیم به فلانجا برویم اما نمیرسیم. در حقیقت اول و آخر را مشخص کرده است اما روند نرسیدن به این مقصد مهم است. درست است که ممکن است موضوعی قبلا هم گفته شده باشد اما نوع پرداخت است که مهم است.
غلامرضا آقایاری در پاسخ به سوال یکی از مخاطبین مبنی بر نوع پرداخت شخصیتها در این نمایشنامه گفت: شخصیت فرانک در این داستان، تا آخرین لحظه نمیداند که امام رضا (علیهالسلام) زنده نیست. تا زمانی که جلوی ضریح میایستد و حاج قاسم به او میگوید که سلام کن، متوجه میشود که امام رضا به ظاهر زنده نیست.
سیروس همتی بیان داشت: در قسمتی از کتاب میخوانیم که میگوید امام خیلی از سوالات من را جواب داد. همان طور که میدانید، عالم آل محمد، امام رضا است. ای کاش صحبتهایی از اشراف حضرت به انجیل میکردید و البته اشارهای هم به جاثلیق نصرانی میکردید. مامون جلسهای ترتیب میدهد و در آن از عالمترین دانشمندان دعوت میکنند تا بیایند و علم امام را به چالش بکشند. بحثهای بسیاری شکل میگیرد و امام رضا به صحف، انجیل، تورات و … اشراف داشتند و جواب همهی سوالات را میدهند. اتفاقی که رخ میدهد این است که مامون در آنجا شکست میخورد و در همانجا جاثلیق نصرانی بنده و مطیع امام رضا میشود. میخواهم بگویم که شاید لازم باشد که این قسمت را بیشتر برای ما باز کنی و توضیحات بیشتری بدهی. به نظرم این نمایشنامه با جمع و جور بودن و کم بودنش، به فیلمنامه نزدیکتر است.
آقایاری تاکید کرد: یکی از دلایلی که من علاقهمند به نمایشنامه رادیویی شدم، نزدیکی آن به فیلمنامه بود. در چاپ دوم این اثر تلاش خواهم کرد تا ویرایشی جدی روی این نمایشنامه داشته باشم.
در قسمت بعدی این جلسه، نمایشنامه سوم با عنوان «افسانه باغ آرزوها» مورد بررسی قرار گرفت. سیروس همتی در مورد آن گفت: شاید نمایشیترین نمایشنامه، این نمایش باشد چرا از همه فنیتر بود و موضوع آن جهانیتر بود. شاید اگر این نمایشنامه ترجمه بشود، دیگر نیازی به مترجم نداشته باشیم که بخواهد شخصیتی را شرح بدهد. به نظرم این نمایشنامه بعدی جهانیتر و جهان شمولتر دارد. نکته مهم این نمایشنامه این است که میگوید اولین راه رسیدن به هدف، رها شدن از هوا و هوس است. به نظرم علت این که این جوان، از آن باغ سالم بیرون آمد، این بود که به نصیحتهایی که آن پیرزن در ابتدای ورود او باغ داشت، گوش کرد. برای من آن پیرزن به مثابه انبیا بود. داستان شروع و پایان داشت و همه عناصر داستان، به اصول نمایشنامهنویسی نزدیکتر بود. نکته مهم در نمایشنامه این است که منبع و مرجع آن از کجا باشد.
آقایاری گفت: تمام این محسنات که اشاره شد به این دلیل است که این نمایشنامه برداشتی آزاد از قصهای است که سالیان دور، پدرم کتابش را چاپ کرد. این نمایشنامه همان کتاب باغ آرزوهای ایشان است که من فقط آن را تبدیل به نمایشنامه کردم که البته اندک تغییراتی نیز داشته است. باید بگویم که به دلیل تم عشق و مابقی اتفاقات در آن، مخاطب داستان، مخاطب عام است. شاید کودک و نوجوان از این داستان لذت ببرند اما منحصر به کودک و نوجوان نیست. خودم به شخصه هنوز هم از افسانههای ایرانی لذت میبرم. در افسانه نارنج و ترنج میخوانید که یک نارنج شکافته میشود و یک پری از آن بیرون میآید. انتخاب این داستان، ذوق من را برانگیخت. عشق یک جوان باعث شده است که او بر هوا و هوس غلبه کند. برای اجرای نمایشنامه باید یک فکری میکردم و دختر سیب و نارنج و … را به این دلیل گذاشتم که در صحنه نمایش بتوانم به راحتی داستان را اجرا کنم.
سیروس همتی پیشنهادات خود را راجع به این نمایشنامه بیان کرد و گفت: اگر من بودم، اسم نمایش را افسانه باغ سنگی میگذاشتم. به این دلیل که آدمهایی که قبلا آنجا بودند، سنگ شدهاند. در نمایشنامه به عشق اشاره شده است. عشق و دوری از هوا و هوس از جمله مواردی است که ما را سالم به مقصد میرساند و در حقیقت راه را به من نشان میدهد. از بین این ۴ نمایشنامه کتاب، این نمایشنامه از همه بهتر و استوارتر بود و به همین دلیل صحبت راجع به آن کمتر است.
بخش پایانی مراسم اختصاص به نقد و بررسی نمایشنامه چهارم با عنوان «جاماندهای که رسید» داشت. آقایاری در مورد این نمایشنامه گفت: در ابتدا گفتم که این نمایشنامه موضوع عاشورایی دارد. این نمایشنامه زندگی عبدالله بن عفیف ازدی است. پیرمردی که نابینا است و بعد از واقعه عاشورا بعد از شنیدن حضرت اباعبدالله و رسیدن کاروان اسرای اهل بیت به کوفه، طغیان میکند و همراه با دختر و دامادش، دربرابر ابن زیاد ایستادگی میکند و در نهایت به شهادت رسیده و ابن زیاد جنازه او را از دارالحکومه آویزان میکند. در مورد چینش نمایشنامهها باید بگویم که فقط آنها را به ناشر ارائه کردم و اشتباه از سمت من بود. امید داشتم که خود انتشارات براساس محتوا آن را بچیند اما به همین ترتیب هم چاپ شد.
سیروس همتی در مورد این نمایشنامه گفت: بالای هر نمایشنامه مینویسم که در شهادت باز باز است. یعنی اگر آدمها بخواهند میتوانند وصل بشوند. عبدالله بن عفیف، خیلی آدم فهیمی بود. بزرگ قوم بود. اتفاقات این نمایشنامه این روزها خیلی قابل لمس است در جایی که حکومت دخالت میکند و آدم را از اهدافش دور میکند. پیشنهادی که به این نمایشنامه داشتم این است که صحنهها خیلی کوتاه است. در صفحه ۱۷۶ میبینید که صحنه بسیار کوتاه است تا میآیی که نور بدهی باید دوباره آن را قطع بکنی. باید حواس نویسنده به این موضوع هم باشد که اگر قرار باشد که کسانی آن را اجرا کنند، به این صحنه که برسند یا آن را حذف میکنند و یا از شما میخواهند که آن را بسط و گسترش بدهی که ارزش نورپردازی را داشته باشد.
آقایاری در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: آن چیزی که برایم اهمیت داشت این بود که آن مجموعه راجع به شهدای مهجور مانده کربلا را ادامه بدهم. اکنون میبینم که استقبال شده است. دعا کنید که بتوانم این کار را تمام کنم.