خشت اول
“طنز بیان واقعیت تلخ است به زبان شیرین، کنایی و نشاطآور که در آن انصاف رعایت شده باشد”. شاید این تعریف استاد ابوالفضل زرویی نصرآباد را بتوان کاملترین تعریف برای طنز دانست. بیان شیرین، کنایی، نشاطآور و منصفانه، ستونهای اصلی طنز و در واقع مرزهای تمایز آن از گونههای دیگر شوخطبعی هستند. طنز ـ به معنای واقعی و کاربردی آن ـ بهترین نوع کلام است که میتوان مشکلات، کاستیها، دردها و انتقادها را بیان کند بیآنکه چینی نازک ـ و البته گاهی خیلی ضخیم ـ اندیشه کسی ترک بخورد. ناگفته نماند که امروزه تمامی شاخههای شوخ طبعی(طنز. فکاهی. هجو. هزل) به اسم طنز خوانده میشود که گاهی مشکلاتی برای صاحب اثر و سوءتفاهمها و سوءداوریهایی را برای مخاطب ایجاد میکند. قصد ندارم به توضیح، بررسی و تحلیل گونههای شوخطبعی بپردازم که حتی اگر شما هم علاقمند به شنیدنش باشید، این مهم دانش، تجربه و مهارتی را میطلبد که من در چنته ندارم. بنابراین به همین مقدمه مختصر بسنده میکنم و تفسیر بهتر و توضیح بیشتر را به کارشناسان این امر میسپارم.
خشت دوم
موفقیت و رسیدن به سعادت و کامیابی به احتمال زیاد بزرگترین و نهاییترین آرزوی هر انسانی است. میل به پیشرفت و رسیدن به قله خوشبختی، آرزویی نیست که تنها برای یک ایدئولوژی یا یک نژاد و فرهنگ خاص باشد.
همه ما در رویای رسیدن به موفقیت هستیم. عرض کردم رویا، چون عموما اهدافمان را در ستون رویاهای دوردست قرار میدهیم. مواردی که یا در دسترس نیستند و یا بسیار دور از انتظارند. در بیشتر موارد هم فراموش میکنیم که برای رسیدن به موفقیت، جدای از آرزو و رویاپردازی بایست تلاش هم کرد. البته هستند کسانی که این مسیر را رفتند و به موفقیت رسیدند و سعی کردند راههای رسیدن به موفقیت را به زبان ساده در اختیار عموم مشتاقان قرار دهند؛ افرادی چون آنتونی رابینز، اسپنسر جانسون، برایان تریسی و…که انصافا کتابها و سمینارهایشان راهنمای بسیاری از مردم دنیا بود و راه و رسم تلاش کردن در مسیر موفقیت و رسیدن به اهداف را به آنان آموخت.
اما همانطور که میدانید هر جا که دست عموم مردم برای رسیدن به هدفی کوتاه باشد و آن هدف هم جذابیتهای خاص خودش را داشته باشد، عدهای پیدا میشوند که از ناتوانی دیگران سوءاستفاده کرده و نسخههایی را تجویز میکنند که نه تنها مفید نیست بلکه سرشار از مضرات است. مجلات، کتابها و سمینارهایی که به شما قول راهکارهایی را میدهند که با کمترین تلاش ـ و گاهی بدون تلاش ـ بیشترین موفقیت را برایتان به ارمغان خواهد آورد. برای من بارها پیش آمده با کسانی که این کتابها را خواندند و این دورههای آموزشی را گذراندند صحبت کنم. حرفهای قشنگ و تخیلات بیانتها را تنها حاصلی دیدم که دوستانم از آن جلسات و کتابها عایدشان شده بود. یعنی وقتی حرف زدن تمام میشد و زمان حرکت و تلاش میرسید، میدیدم که آن کلمات خوش آب و رنگ و گوشنواز اصلا قابلیت عملی نداشت. البته همانطور که در ابتدا گفتم من منکر روشهای حقیقی رسیدن به خوشبختی نیستم و نمونههای فراوان داخلی و خارجی هم شهادت میدهند که این راه رفتنی و این دستورالعملها اجرایی است به شرط آنکه مخاطب حقیقت را از فریب تشخیص دهد و در دام کسانی که فقط قصد پر کردن حسابهای بانکیشان را دارند نیفتد.
خشت سوم
کتاب “چه کسی پنیر قورباغه را به گوسفند داد؟” در حقیقت نقیضهای است بر انبوه کتابها و دستورالعملهای غیر واقعی رسیدن به موفقیت که امروزه با عنوان روانشناسی عامهپسند از آنها یاد میشود. سعی بر این بوده آنچنان که نقیضهنویسی میطلبد، زبان اثر به زبان این دست از کتابها نزدیک باشد و از همان الگوی نوشتاری و فرمهای رایج استفاده شود.
کتاب از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول، داستان قورباغه و گوسفند و پنیر است. (با این توضیح که تشابه اسمی این شخصیتهای خیالی با برخی از شخصیتهای مشهور کاملا اتفاقی است) ضمن اینکه در خلال این بخش، تمرینهایی نیز جهت نیل به موفقیت در متن گنجانده شده است. در بخش دوم، راه و روش رسیدن به موفقیت به صورت تخصصیتر بیان میشود. تا آنجایی که نویسنده تلاش میکند خواننده را به سمت موفقیت هل دهد و خواننده نیز با عمل به آن دستورات چارهای ندارد جز اینکه آدم موفقی شود. چنان که در بخشی از کتاب میخوانیم: “این کتاب همان چیزی است که میخواهید. راهنمای کامل موفقیت، شادابی، سعادت و حتی الکی خوش بودن…”
در این کتاب خیلی از شوخیهای رایج، ضربالمثلها، کنایات و اصطلاحات کوچهبازاری که بودنشان میتوانست ملاحت بیشتری به اثر ببخشد، عامدانه مورد استفاده قرار نگرفت چرا که سعی بر این بوده کتاب به گونهای نوشته شود که مختص یک فرهنگ خاص و یک منطقه جغرافیایی نباشد و اگر یک مخاطب غیر ایرانی هم بر حسب اتفاق آن را بخواند برایش قابل درک باشد. هر چند نویسنده ابدا چنین ادعایی ندارد که آنچه نوشته مطابق با استانداردها و معیارهای طنز جهانی است اما اصرار دارد به اینکه لازم است طنزنویسان ما به جهانی شدن و مخاطبانی غیر از مخاطبین این مرز و بوم پر گوهر نیز فکر کنند. کاری که دیگر هنرمندان این کشور سالهاست انجام میدهند. افتخارات و عناوین معتبر بینالمللی که نصیب هنرمندان ایرانی میشود حاکی از آن است که آثار این عزیزان برای مخاطب غیر ایرانی هم معنا و مفهوم داشته است. البته این عرایض به این معنا نیست که طنزنویس بنشیند و برای خارجیها مطلب بنویسد و جایزه بگیرد بلکه طنزپرداز ایرانی هم میتواند به موضوعاتی بپردازد که درد و دغدغه مشترک بشریت باشد و صرفا خاص یک کشور نباشد. جناب زرویی نصرآباد در کتاب حدیث قند آوردهاند:” اقتصاد و سیاست را نمیدانم ولی در عرصه علم، هنر و فرهنگ، جهانی شدن قهری و ناگزیر است. گسترش وسایل ارتباط جمعی و نگرش مبتنی بر تعقل، ملتها را به تعامل و تبادل فرهنگی سوق داده است و صد البته در این معامله و مبادله، فرهنگ غالب، فرهنگی است که با شناخت صحیح از جهان معاصر و ملزومات آن، عاقلانهترین، جذابترین و سودمندترین شیوه را به انسان سرگشته امروز معرفی کند…و صد البته طنز نیز از این قاعده مستثنی نیست”
طبق معمول تحلیل موشکافانهتر این بحث را به کارشناسان زبده حواله میکنم.
منبع: الف