زن‌ها موجودات دست دوم نیستن!

مجموعه داستان «مرا به خواب هایت ببر ماریه» نشان می دهد  که نویسندۀ آن، سیدعلی شجاعی دغدغۀ فرم و زبان دارد و این دو نکته در کنار دیگر نکات مثبت داستان نویسی اوست که در تک تک داستان های این مجموعه قابل ردیابی است. متن حاضر دقیق شدن در یکی از داستان های این مجموعه است با نام « با این همه نمک هر چه می پزی، شور است»       

    داستان «با این همه نمک هر چه می پزی، شور است»، در مورد زنیه که  داستان نویس انگار عامدانه براش اسم در نظر نگرفته تا  فردیت پیدا نکنه و صرفا در حد یک تیپ باقی بمونه که افکار یک سری از آحاد جامعه رو نمایندگی می کنه. این زن که استاد دانشگاهه و قراره در یک سمینار سخنرانی هم بکنه، سعی داره زن دیگه ای به نام روشنک رو مجاب کنه که از شوهرش طلاق بگیره، چون از نظر اون، رهام، شوهر روشنک بر آمده از یک خانوادۀ سنتیه. زن این سنت رو به چناری تشبیه می کنه که کج رشد کرده و نمی شه صافش کرد، چنان که افکار و رفتار رهام رو هم بر همین اساس نمی شه تصحیح کرد و بهترین کار اینه که طلاق صورت بگیره. زن تاکید داره که زن ها موجودات دست دوم نیستن که تابع شوهراشون باشن و استعدادشون رو فدای پیشرفت شوهرکنن و سر خودشون بی کلاه بمونه، چنان که زن، شش سال پیش خودش رو از حقارت جنس دوم بودن با طلاق گرفتن نجات داده. 

   علی شجاعی برای پیشبرد این روایت موقعیتی رو ترسیم می کنه که در اون زن از اول تا آخر داستان داره با تلفن صحبت می کنه و همزمان برای دختر هشت ساله ش که گرسنه‌س و داره تکالیف مدرسه شو انجام می ده، غذا درست می کنه. 

در این بین دو بار در خونه ش زده می شه. بار اول مامور برقه که اومده برق واحد رو به خاطر بدهی چهارماهه قطع کنه. 

بار دوم زن همسایه س که از زن درخواست می کنه با کفش پاشنه دار تو خونه راه نره، چون بچه ش رو با بدبختی خوابونده و صدای تق تق پاشنه ها ممکنه باز بیدارش کنه.

زن داستان در دو وجهه نشون داده می شه. وجهۀ اول رو نویسنده می سازه و باعث می شه که وجهۀ دوم رو مخاطب خودش با توجه به تجربۀ زیسته ش  بسازه. مخاطب شاهد زنیه که یک سره داره شعارهای فمینیستی می ده و از موضع قدرت صحبت می کنه، اما زندگی فشلی داره. چهار ماه پول برق نداده  و حالا باید از طرف ادارۀ برق جریمه بشه. من اینو یه تمثیل می دونم. این که قراره برق خونه قطع بشه، یعنی این زندگی با همۀ شعارهای زن خالی از شور و گرمی عشقه و داره رو به تاریکی و سردی می ره. یا در تاریکی و سردی فرو رفته. برق در واقع همون عواطفیه که زندگی زن ازش عاریه.  غذایی هم  که داره برای بچه ش درست می کنه و اول شور می شه و بعدم کامل می سوزه، تمثیل پر قدرتیه که در داستان به دو صورت تعمیم پیدا می کنه. یکی نوع تربیتیه که به خورد دخترش می ده. غذای شور یا غذای سوخته، افکار ناخوشایند و ناگوار و افراطی ایه که زن به عنوان مادر به خوردِ بچه ش می ده و از حالا مشخصه که آرمینه که آب بینیش رو با آستین بلوزش پاک می کنه نه با دستمال کاغذی، در آینده به یکی از اعضای نابه‌هنجار جامعه تبدیل می شه که جز بحران سازی کاری ازش بر نمی آد. همین طور کارآیی این تمثیل در گفتگوش با روشنک خودشو نشون می ده. با شعارهای افراطیش گفتگو یا مشاوره رو با روشنک چنان شور می کنه که زحماتش برای مجاب کردن روشنک سوخت می شه. 

زن در رفتار بی ملاحظه‌س، چنان که زن همسایه ازش خواهش می کنه با کفش پاشنه بلند توی خونه راه نره. زن همسایه با این کار داره به زن ِ پرمدعا می گه آپارتمان نشینی آداب داره که اگه رعایت نشه، مزاحمت ایجاد می شه. نکتۀ بعدی اینه که زن  به عنوان استاد دانشگاه قاشقی رو که داره باهاش غذا رو هم می زنه، می ذاره روی جاکفشی و بعدم برش می داره و بی این که بشوره، دوباره غذا رو باهاش هم می زنه. این رفتار بی ملاحظه و بی مبالات خودشو در شیوۀ مادری این زن بهتر و بیشتر نشون می ده. این که بچه گرسنه س، نشون می ده از ساعت غذا خوردنش گذشته. این قدر که از فشار گرسنگی به گریه می افته. و مادر تازه به فکر پخت و پز افتاده. یعنی غذای بچه به موقع آماده نیست. بعد بچه رو سر کار می ذاره. می خواد با دادن یه تیکه هویج سر بچه رو گرم کنه. یا وقتی بچه ازش می خواد که برن لوازم التحریر بخرن، می نشونتش جلوی تلویزیون و تشویقش می کنه که بشین کارتن ببین. مخاطب براش سوال پیش می آد که صحبت مادر با روشنک مگه چه‌قدر مهمه ؟ یعنی نمی تونسته به یکی دو ساعت بعد موکولش کنه؟ یعنی اول نیازهای بچه شو برطرف کنه بعد به کار مشاوره ش بپردازه؟  می تونست به روشنک بگه یکی دو ساعت دیگه زنگ بزن یا من خودم بهت زنگ می زنم. اما این زن برنامه ریزی نداره.  این قدر غرق در توهماته که برق زندگیش رفته و زندگی هم به صورت های مختلف داره جریمه‌ش می‌کنه.  

شکست کامل زن وقتیه که متوجه می شه روشنک گوشی روگذاشته. حرفاش برای روشنک این قدر غیرواقع بینانه‌س که روشنک حتی بدون خداحافظی تماسو قطع می کنه، چون متوجه می شه این زن دیکتاتوریه که می‌خواد توهمات خودشو به اون دیکته کنه.  درواقع ما هم به عنوان خواننده همون روشنکیم که حاضر نمی شیم پای درس زنی بشینیم که با وجود استاد دانشگاه بودنش نه تنها بلد نیست زندگی کنه، بلکه فقط بلده شعار بده و اگر از دستش بربیاد، زندگی ها رو بر اساس افکار بی مایه  و بی پایه ش از هم بپاشونه…

منبع: الف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *