مهدیه کوهیکار داستاننویس / آرمان ملی – گروه ادبیات و کتاب: «در چنگال کابوس» (سی روز نخست کرونا) عنوان کتابی است از جان دوست (۱۹۶۵کوبانی)، نویسنده کُرد سوری ساکن آلمان. این کتاب سیزدهمین کتاب این شاعر و نویسنده است. او در «در چنگال کابوس» سعی کرده به شکلی تازه از نگارش دست پیدا کند که میان روایت داستانی و غیرداستانی در حرکت است. آنچه میخوانید نگاهی است به این کتاب که با ترجمه فاروق نجمالدین از سوی نشر کتاب نیستان منتشر شده است.
جان دوست شاعر و نویسنده کرد اهل سوریه دو دهه است که در غربت، بوخوم آلمان، ساکن است. جدیدترین اثر او کتابی است شامل سی گزارش کوتاه و بلند درباره سی روز نخست ورود ویروس کرونا به کشور آلمان. قرنطینه اجباری خانگی و عدم ارتباط فیزیکی با دیگران که ماحصل شرایط جدید جهانی است جان دوست را به کنکاشی ذهن وادار میدارد. او که همیشه در حسرت تعطیلاتی طولانی بوده حالا سردرگم و پریشان جز انجام یک رشته کارهای تکراری چون رفتن به بالکن، نگاهکردن به پنجره همسایهها، گپزدن با خانواده و نوشتن یادداشتهای روزانه قادر به انجام کار دیگری نیست. شاید بتوان این یادداشتها را نوعی برونریزی محسوب کرد؛ نوعی تخلیه روانی برای رهایی از فشاری که به جان و خانوادهاش وارد شده است. فشارهایی که گاه بسیار شدید و فلجکننده هستند، آنجا که دوست صمیمی جان به کرونا دچار میشود و به دلیل دیدن لحظات احتضار یکی از بیماران پس از بهبود و ترخیص از بیمارستان دچار پریشانی و هذیانگویی میگردد یا زمانی که صدای گوشخراش بالگردی که بر فراز خانه جان پرواز میکند رعب و وحشت بسیاری به دل او و خانوادهاش میاندازد.
در سراسر این سی روز و در تمامی این سی یادداشت، جان دوست چون تشنهای در میان دو سراب امید و ناامیدی دویده است. گاه طلوع انوار طلایی خورشید در آسمان صاف قلب او را مالامال از امید کرده و به نوشتن چندین صفحه واداشته و گاه دیدن اخبار و اطلاع از وضعیت همهگیری این بیماری او را دچار ترسی طاقتفرسا کرده، بهگونهای که جز چند سطر نتوانسته بنویسد. بااینهمه همین اندک یادداشت کافی است تا خواننده دریابد همهگیری این بیماری و قرنطینه خانگی نهتنها سبب شده نویسنده به واکاوی گذشته خود و مردمان کُرد ساکن سوریه بپردازد که به برداشتهای تازه و نویی از مردم آلمان نیز رسیده است. بهطور کلی نگاه نویسنده را در این روزنوشتها میتوان نگاهی توسعهیافته از دنیای درون به دنیای بیرون دانست. توجهی که از خود آغاز شده و به جامعه آلمان و درنهایت به چشماندازی جهانی ختم میشود.
کابوس کرونا بهانهای است تا نویسنده در خلال این سیروز بارها به خاطرات کودکی خود و آداب و رسوم کردهای سوری اشاره کند. بهگفته او «تنها انسانهای بیخاطره انسانهای بیاندوهند»؛ همین جمله کنایهای است به گذشته سراسر غم و اندوه او. این اندوه را خواننده زمانی حس میکند که او از اجبار برگزاری عید نوروز در چاردیواری خانههای مردم کوبانی سخن میگوید. زمانی که افروختن شمع که نمادی از روشنایی محسوب میشده و خواندن آوازهای کردی از طرف دولت قدغن بوده. اما جوانان پردلوجرات شهر کوبانی به ارتفاعات کوه مشتنور میرفتند و لاستیکهای فرسوده اتومبیلها را در پشت سنگها یا چالههای کوه پنهان میکردند و در شب نوروز آنها را در دامنه کوه آتش میزدند و فرار میکردند. جان دوست همچنین از سالی سخن میگوید که مردم خسته و جانبهلبرسیده کوبانی تصمیم میگیرند تا جشن نوروز را آشکارا برگزار کنند. حرکتی بیسابقه و شجاعانه. نوعی مبارزهطلبی با ماموران دولتی. شجاعتی که هرچند به تیراندازی هوایی ماموران دولتی میانجامد، اما گامی بلند برای برگزاری آشکار این مراسم در سالهای بعد میگردد.
همچنین او پس از تشبیه ناخواسته این ویروس به داعش از زمانی یاد میکند که داعش به منطقه کوبانی یورش برده بود. زمانی که دهها هزار نفر از ساکنان این شهر بلافاصله و تنها طی چند ساعت از شهرشان گریختند تا خود را به مرز بینالمللی سوریه به ترکیه برسانند. جان دوست فرار آنها را نه به دلیل عدم باور شهروندانش به قدرت نیروهای مدافع شهر که به دلیل ترس از قساوت بیحدوحصر داعش میداند. او معتقد است که داعش این نکته را میدانست و بهخوبی از آن بهره برده بود. جان دوست به این آیه از قرآن که دستاویز داعشیان برای ایجاد رعب و وحشت بوده اشاره میکند: «بر دل دشمنانتان وحشت بیافکنید.»
نویسنده در خلال بیان وضعیت روز دنیا و خاطرات خود اشاراتی نیز دارد به اشعار و جملات شاعران بزرگ عرب. کسانی چون ابوالعلاء معری و ایلیا ابوماضی (شاعر لبنانیآمریکایی) و گاه از نویسندگان بزرگی چون ریچارد دیوید باخ (خلبان و نویسنده معاصر آمریکایی) و ژوزه ساراماگو نام میبرد. در نگاه جان دوست آثار این نویسندگان زمینهایی است که مرتب باید شخم زده شوند. از نظر او بعضی درامها توانایی آن را دارند که مضمون مقدس را از آسیاب خود عبور دهند و آن را با خوانشی کمدی تبیین کنند. از این حیث خواننده در حین خواندن خاطرات نویسنده با جهان ادبیات بهخصوص ادبیات عرب نیز آشنا میشود.
گرچه از اقامت جان دوست در آلمان چیزی حدود بیست سال میگذرد، اما او هنوز خود را در آنجا بیگانه حس میکند و زندگی در غربت را شبیه زیستن در زندان میداند. همینجاست که او از زندانی یاد میکند که درست مجاور خانه آنها بوده؛ آنقدر که او گاه فریادهای ناشی از درد زندانیان در هنگام شکنجه را میشنیده است.
گرچه یادآوری خاطرات روزهای اولیه اقامتش در آلمان کام او را تلخ میکند، اما این تلخی سبب نمیشود که او چشم بر اقدامات مناسب دولت ببندد. جان دوست از نخستین اشتغال خود بهعنوان بردگی معاصر یاد میکند. او در سالهایی که مجبور بوده تا برای گرفتن تابعیت کشور آلمان شغلی بهدست بیاورد به یکی از شرکتهای کاریابی موسوم به شرکتهای قرضی مراجعه میکند. این شرکتها متقاضی را به شرکت کارفرما واگذار میکنند و مبلغی از حقوق متقاضی را برای خود برمیدارند. جان دوست نام معاملات اصلاحشده بازارهای بردهداری را بر این طرز کار مینهد؛ زیرا مجبور بوده در طول هشت ساعت کار تنها نیم ساعت استراحت کند. کاری طاقتفرسا که ایده نوشتن کتابی بهنام «مارتین خوشبخت» میشود.
جان دوست در میان نقب به گذشته و گلایه از نظام سرمایهداری، قرنطینه سفتوسختی را که از جانب دولت اعمال شده نیز خاطرنشان میکند. او توجه خواننده را به صدای گوشخراش بالگردی که در ساعت هفتونیم شب بر فراز خانهاش شنیده میشود و رعب و وحشت ناشی از آن جلب میکند. بالگردی که وظیفه شناسایی تجمعهایی را داشته که مقررات قرنطینه را نقض کنند.
جان دوست دچار کلافگی است و گاه بیدلیل به فروشگاه محل میرود یعنی تنها فروشگاهی که طبق مقررات جدید مجاز به رفتن به آنجاست. رفتن به اینگونه اماکن فرصتی فراهم میآورد تا او به مفهوم آزادی و تمایل ذاتی انسان به آن و نیز شیوههای متفاوت حکومتهای دیکتاتوری برای سلب آزادی مردم بپردازد. او مردم با اتیکت شهر بوخوم را میبیند که تحت فشار ناشی از شرایط تازه کارشان به بدوبیراهگفتن میکشد. و نیز فروشندگان فروشگاه بزرگ دی.ام را که برخلاف همیشه نزاکت خود را بهکلی کنار میگذارند و آمرانه و گاه پرخاشگرانه رفتار میکنند. او هجوم مردم به فروشگاهها و ترس آنها از اتمام کالاهای موردنیاز را نمونهای از رفتار گلهوار میداند؛ رفتاری که گرچه همیشه از آن بیزار بوده اما حالا بهناچار به آن دچار شده است.
قرنطینه خانگی، پیگیری مداوم اخبار و همراهی اجباری با رفتار توده مردم درنهایت جان دوست را به دریافت نگرشی میرساند که گرچه تازه نیست، اما در شرایط فعلی از عمق بسیاری برخوردار است. او رفتار تودهوار را موجب بیاثرشدن عقلانیت فردی و اجتماعی میداند به اندازهای که روشنفکران جامعه نیز در اینگونه موارد بهجای انجام رفتار عقلایی از جماعتهای هیجانزده تبعیت میکنند و بسا که به تئوریزهکردن آن رفتار بپردازند. او معتقد است روزی که عوامل ترس زایل شود رفتار گلهوار نیز لامحاله فروخواهد کشید و مردم دیگربار بهسوی آرمان آزادی گرایش پیدا میکنند. دنبالکردن مدام اخبار این سوال را در ذهن او ایجاد میکند که چرا رسانهها تمایلی به بازگویی موضوع گرسنگی اقشار گستردهای از مردم جهان و نیز بیان تعداد کشتهشدگان براثر بیماری مالاریا که تعدادشان بسیار بیشتر از کشتهشدگان بیماری کروناست ندارند؟
جان دوست باور دارد بهزودی کرونا به تم اصلی ادبیات جهان تبدیل خواهد شد و فیلمها و داستانهای ساختهشده با این موضوع جوایز را درو خواهند کرد و چهبسا این موضوع دهههای متمادی طول بکشد. بااینهمه مساله گرسنگی همچنان در سایه سکوت رسانهها و قلمها ادامه خواهد یافت؛ زیرا که متعلق به قشر فرودست است.
در پایان او روزنوشت را نوعی وظیفه اجباری برای خود برمیشمرد و آن را ترک میکند. بدینترتیب یادداشتهای او درست در روز سیام به اتمام میرسد. او آنها را رها میکند زیرا باور دارد هنوز تا آخرزمان خیلی مانده و باید به کارهای مهم دیگری برسد. نوعی امیدواری همراه با ابهام به ساخت یک دنیای جدید پس از کرونا. دنیایی که برای ساخت آن باید ارزشهای دموکراتیک را بهوسیله ممارست جزیی از تربیت و خلقوخوی بشر کرد. تمرینی از کودکی و از بدو تولد تا زین پس نه رفتار گلهواری باقی بماند، نه ترسی و نه گرسنهای.
منبع: آرمان ملی
در چنگال کابوس
جان دوست نویسنده کرد سوری ساکن آلمان است. او در میان مردمان منطقه سرزمین مادری خود و نیز مهاجران اروپایی به عنوان نویسندهای پرکار شناخته شده است که تا کنون ۱۲ اثر داستانی از وی منتشر شده و همزمان با نگارش کتاب« در چنگال کابوس» به نگارش سیزدهمین آن نیز مشغول شده است.