دغدغه‌های زن بودن

مجموعه داستان «مادرها و مادربزرگ‎‌‌هایی شبیه من» شامل ۱۰ داستان است که ۹تای آن‎‌‌ ها  داستان زن‎‌‌هاست. زن‌هایی که خالق روایت‎‌‌های متفاوتی از زندگی هستند. زن داستان تله موش، از جنس درد است. دردی که در سراسر زندگی-اش جریان دارد و بار سنگینش را بر دوش می‎‌‌کشد.دردی که باورپذیر است و خواننده بعد تمام شدن داستان تازه ذهنش مشغول ماجراها می شود، کشفی تلخ که ما را به درون غاری از جنس درد می کشاند. دختر داستان مرثیه‎‌‌های قمری از جنس انتظار است و انتظار مگر چاره‎‌‌ای هم جز صبوری دارد؟ دختر و مادر نماینده بسیاری از زن‎‌‌هایی که می‎‌‌شناسیم هستند. صبری که تنها راه هست و چاره ای دیگر برایشان نمانده و نیست و می توان گفت در این داستان صبر می تواند نماینده اعتراض هم باشد. در داستان جیغ‎‌‌های بی‎‌‌پدر شاهد سکوت زن‎‌‌ها هستیم. سکوتی که در لایه لایه ذهن و زبان تلنبار شده و در انتها تبدیل به جیغ هولناکی می‎‌‌شود؛ تن آدم را می‎‌‌لرزاند و برای همیشه در ذهن خواننده حک می شود و توی سینه اش می‎‌‌چسبد. جنس زن مادرها و مادربزرگ‎‌‌هایی شبیه من، از ترس است. ترسی که توام است با اطاعت بی چون و چرا که در تمام طول زندگی رنگ عوض می‎‌‌کند ولی همیشه ادامه پیدا می‎‌‌کند. در داستان سفید، قرمز، سفید شاهد زنی هستیم با احساس گناه توامان که از اولین روز زندگی مشترک همراهش هست. زن داستان نماینده زن‎‌‌های بی شماری است که خود را مقید و موظف می‎‌‌دانند برای نگهداری از جهان اطرافیانش. این حس مراقبت، حال می‎‌‌خواهد مادرانه باشد یا همسرانه یا دخترانه، به شکلی ذاتی با وجود زن آمیخته شده و مسلما برهم خوردن نظم آن باعث به وجود آمدن احساس گناه خواهد شد. حال این سوال مطرح است به راستی زن از به دوش کشیدن حس گناه نسبت به برهم خوردن نظم جهانش ناچار یا ناگریز است؟ و یا چه چیزی می‎‌‌تواند او را برهاند؟ مطمئنا حضور یک همراه بی تاثیر نیست. چشم‎‌‌های مردابی دخترم روایت زن‎‌‌هایی از جنس استقامت است. زن‎‌‌هایی دلیر که نمونه‎‌‌شان کم نیست اما گاهی نمود ظاهری پیدا می‎‌‌کند و گاهی به شکلی نامحسوس زندگی را از تلاطم امواج نجات می‎‌‌دهند. زن داستان، مادر هم هست. مادری با تمام آرزوها و افکار و نگرانی‎‌‌های مادرانه، که این نگرانی در داستان جای خالی ما روی دیوار در وجود یک همسر بروز می‎‌‌کند و زن‎‌‌هایی از جنس نگرانی را به تصویر می‎‌‌کشد. زن داستان جای خالی ما روی دیوار می‎‌‌خندد، بازی می‎‌‌کند، شاد است و نگران. نگرانی زن ظریف است و عمیق! نگرانی‎‌‌اش شبیه « پارچه سفیدی است که رویش لکه سیاه کوچکی افتاده ». داستان کسی شبیه ما درباره زن‎‌‌هایی از جنس اضطراب است. اضطرابی که در همه جای زندگی ریشه می‎‌‌دواند و به مهمترین قسمت آن هم چنگ می‎‌‌اندازد. مگر می‎‌‌شود احساس مادری هم تحت الشعاع چیزی قرار بگیرد؟ داستان ماجرای این سوال است و زن می‎‌‌کوشد خود را از جواب دادن به آن برهاند. اما وظیفه خطیر مادر بودن برایش آنقدر بر انتخاب همسر برتری دارد که حاضر نیست این دو را در یک جا بگنجاند و در نظرش این دو عشق تفاوت‎‌‌هایی برجسته دارند. به گونه‎‌‌ای که می‎‌‌شود در نقش همسر از کمبودها چشم پوشی کرد و در نقش مادر هرگز. این برزخ شخصیت داستان را دچار اضطرابی کرده که رهایی از آن بسیار دشوار است. جنگ بدون زن، روایت جنگ است! روایتی است از ایستادگی زن در برابر ناملایمات، محدودیت‎‌‌ها و تلاش برای به ظهور رساندن قدرت. شخصیت داستان نماینده زن‎‌‌هایی است که لطیف هستند و گل می‎‌‌پرورانند. مهربان هستند و در تنهایی خود بدون کوچکترین چشم‎‌‌داشتی می‎‌‌مانند و زن‎‌‌هایی که می‎‌‌جنگند! خواه در مقابل دشمن، خواه در برابر ناملایمات دنیای اطرافشان. 

«دل صاحب مرده‎‌‌ام شور می‎‌‌زند» داستان خواستن و تلاش است. داستانی با درون مایه طنز که این خواستن‎‌‌ها و نرسیدن‎‌‌های یک نوجوان را به چالش می‎‌‌کشد که تا انتها در کشمکش آن باقی می‎‌‌ماند. در مجموعه داستان مادرها و مادربزرگ‎‌‌هایی شبیه من، تمام کوشش بر این بود که تلاطم‎‌‌های درونی آدم‎‌‌ها، به خصوص زن‎‌‌ها به تصویر کشیده شود. تلاطم‎‌‌هایی که گاه ویران می‎‌‌کند و گاه می‎‌‌سازد و همه از طبیعتی ناشی می‎‌‌شود که انسان ناگزیر از داشتنشان است. حضور پررنگ زن در جامعه، نقشی که ایفا می کند چه به عنوان مادر، چه به عنوان شخصی از اعضای جامعه که سهمی در اجتماع دارد. مجموعه داستان “مادرها و مادربزرگ‎‌‌هایی شبیه من” روایتگر خلاهایی در ندیده شدن و حتی ظلمی که بر این جنس روا داشته شده است. همچنان که خوبی ها را هم نشان می دهد ولی سعی کرده دغدغه‌ی زن امروز را در جایگاه واقعی زن بودنش نشان بدهد. به طوری که وقتی داخل دنیای داستان ها می شویم بی شک همراه با شخصیت ها حرکت می کنیم و اتفاق های افتاده را باور می کنیم. بیان اتفاق هایی که از زبان خود زن است و مهمتر از همه نویسنده اش هم زن است.این باعث همذات‌پنداری خوب در داستان و همچنین کشف و لذت بردن در لایه های آن می‌ شود.

منبع: الف