در ابتدای این نشست، سیروس همتی دربارهی اولین کتابی که نوشته است، صحبت کرد و گفت: اولین کتاب من نمایشنامه «محال هم ممکن است» بود. اکران هم شده است و در مجموعه «در همین نزدیکی» که ناشر آن انتشارات نیستان بود به چاپ رسید و مبنایی برای ادامهی کارها با نیستان شد.
وی دربارهی مجموعه داستان «ننه کاراته» صحبت کرد و گفت: احساس میکنم که ۸ داستان این مجموعه وجه داستانی غالبتری نسبت به وجه نمایشی آن داشته باشد. این داستانها جزئیاتی دارد که اگر قرار بود نمایشنامه بشود، دلیلی بر گفتن آن وجود نداشت. این جزئیات مرا به داستاننویسی ترغیب میکرد. معتقدم که خود نوشته و کلمات به من می گویند که من را در کجا قرار بده. شاید یکی از آنان هم بتواند تبدیل به فیلمنامه بشود. میخواهم بگویم که همانند نویسنده معروف ایتالیایی، داستان نوشتم و بعدا فکر کردم که اگر آن را فیلمنامه بکنم بهتر است و دیگری باید نمایشنامه باشد و …
همتی بیان داشت: من فقط مینویسم و این خود متن است که به من میگوید که چه کار بکنم یا نکنم. بنابراین خودم را محدود نمیکنم که اگر الان مینویسم نمایشنامه باشد، فیلمنامه باشد یا چیز دیگری. این را بعد از نوشتن آن تصمیم می گیرم. به این سوال فکر می کنم که هر کدام از این ۸ داستان که نوشته شده است، تبدیل به چه چیزی میتواند بشود. در نوشتههای این کتاب، همه داستان بودند و دیگر به آنان دست نزدم. اساسا بعد از چند نمایشنامهای که توسط نشر نیستان، افراز و نمایش منتشر شده است، به واسطه تجربه، مسلطتر بودم و میتوانستم موضوع بهتری ارائه بدهم اما خود نوشتهها به من گفتند که به ما دست نزن و داستان بهتر است. بنابراین دیگر آنان را تغییر ندادم و تقدیم نشر نیستان کردم و با حمایت و استقبال آنان مواجه شدم.
در ادامه قاسمعلی فراست صحبت کرد و دربارهی انتقال تصویر در مجموعه داستان «ننه کاراته» صحبت کرد و گفت: من فکر میکنم که وقتی یک آدم چهره وارد ادبیات میشود، یک سری خوبیها دارد و یک سری بدیها به همراه دارد. خوبی این است که ادبیات در سرزمین ما ژانر مظلومی است و کمتر مورد توجه قرار میگیرد لذا وقتی کسی میآید که چهره است و عنوان دارد، با عناوین مختلف میتواند به ادبیات کمک کند به شرطی که جانمایه و بن مایه لازم را داشته باشد. بدی این است که اگر او این جان مایه را نداشته باشد، همه چیز به هم میریزد. برای مثال فرض کنید که یک بازیگر، خواننده و … خوبی وارد ادبیات میشود اما همین موضوع باعث میشود که درجهی هنری و توان او پایین بیاید. این بالانس را خود هنرمند باید تشخیص بدهد که البته بسیاری از هنرمندان ما هوشمندانه آن را انجام میدهند. برای مثال استاد محمدرضا شجریان در خوشنویسی ممتاز است اما هیچ وقت حاضر نیست که به عنوان خوشنویس معرفی بشود چرا که میگوید من در آواز شماره یک هستم و باید یک باقی بمانم. این مساله را آقای همتی نیز توجه دارد.
وی ادامه داد: باید از اینجا شروع کنم که ادبیات داستانی ما خلاهایی دارد. یکی از آن خلاها طنز در داستان است. داستانهایمان طنز ندارد و خشک است. کمتر داستانی وجود دارد که وقتی آن را بخوانیم، لبخند بر لبهایمان بنشیند و با طنز آن را جلو ببریم. وقتی داستانهای چخوف را میخوانیم، درست است که مضمونهای آن دردناک است اما خندهی دلنشینی بر لب خواننده مینشاند و همین موضوع کار را راحتخوانتر میکند. این ویژگی چخوف در داستانهای معاصر ما خالی است و به شدت کمرنگ است. این موضوع به این دلیل است که جامعهی ما مسائل تلخی در اطراف خود دارد. هر چه قدر جدیتر میشویم، میبینیم که مشکلات زیاد باعث از بین رفتن طنز در داستان میشود. اگر به تمام نویسندههای طنز ما نگاه کنید، سوای هنرشان، یقین دارم که یکی از ویژگیهای موفقیتشان همین موضوع است چرا که با ذات و فطرت آدمها ارتباط دارد. کتاب آقای سیروس همتی این ویژگی را دارد. نیامده است که خواننده را قلقلک بدهد. یک وقت است که نویسنده مرا میخنداند اما مواقعی هست که مرا قلقلک میدهد که شاید بخنداند. داستان ننه کاراته این ویژگی را دارد که موقعیت آن، فرد را میخنداند و در طنز قرار میدهد. این موضوع یکی از ویژگیهای مهم کتاب است.
فراست بیان داشت: به نظر من، وقتی برای یک کتاب، اسمی درنظر میگیریم، باید به گونهای انتخاب شود که تلفظ راحتی داشته باشد، با مضمون کتاب هماهنگ باشد و وقتی در پشت ویترین مغازه قرار میگیرد، توجه مخاطب را جلب کند و بازاریابی برای فروش داشته باشد. اسم ننه کاراته یک پارادوکس است و هوشمندانه انتخاب شده است. کاراته برای جوانان است و وقتی اسم ننه میآید، پارادوکس میشود و همین موضوع توجه مخاطب را جلب میکند. این کتاب ۸ داستان دارد و همگی با راوی اول شخص روایت شده است. همیشه داستان است که به من میگوید که چه جوری آن را بنویسم؛ کوتاه باشد یا بلند، رمان باشد یا داستان کوتاه و … بنابراین خود داستان است که به من میگوید که راوی آن چه کسی باشد. برایم سوال است که با وجود این همه زاویه دید، چرا همهی ۸ داستان زاویه اول شخص دارند؟ آیا از منظرهای دیگر، امکان روایت وجود نداشت؟ این سوالی است که به ذهن من رسید. اگر به عنوان منتقد در داستان بگردم و ببینم که بهترین راوی در تمام داستانها، اول شخص است، باید به آقای همتی تبریک بگویم اما به نظر میرسد که در مواردی این چنین نباشد. نکتهی مهم دیگر در این مجموعه این است که ۷ داستان از ۸ داستان کتاب، به افراد مختلف تقدیم شده است و یکی از آنها بدون تقدیم مانده است. در مجموعه داستانها مرسوم است که یکی دو داستان را به هر دلیلی به عزیزانی تقدیم میکنند.
سپس علی سلیمانی، کارگردان و بازیگر تئاتر صحبت کرد. او دربارهی وجه شباهت خود با سیروس همتی در فعالیتهایشان گفت: وقتی شروع به صحبت با سیروس میکنم، فقط دو سه کلمه فارسی حرف میزنیم و سپس به صورت ناخودآگاه آذری صحبت میکنیم. وقتی با دوستی با این نزدیکی مواجه میشوید که کار خاصی را دنبال میکند، هر قصه که میخوانید جغرافیا و دکوپاژ خاص خود را دارد. در این مورد که چرا اول شخص مینویسد باید بگویم که او میخواهد خودش را محور قرار بدهد. با خود فکر میکردم که اگر قرار بود این داستانها را من بنویسم، جور دیگری روایت میکردم. سیروس آدم آرامی است و اطرافش را به مناقشه نمیکشاند اما در مقابل من پر مناقشه هستم و دوست دارم که حرف خودم به کرسی بنشیند. سیروس دموکرات تراست و به خواننده اجازه میدهد که خودش تصمیم بگیرد و به همین دلیل خیلی راجع به جزئیات توضیح نداده است. به همین دلیل دست مخاطب را باز میگذارد تا ذهنیت او را در داستان ببنید. این ویژگی ننه کاراته، ویژگی خاصی است. باید بگویم که شخصیت ننه کاراته، شخصیت خاصی است که در جوادیه، محل زندگیمان وجود داشت. در حقیقت او یک شخصیت واقعی است که در گذشتهها توپ بچهها را پاره میکرد و … ذهنیت یک نوجوان از کسی که بازی او را به چالش میکشید، منفی است و به همین دلیل منطق این نگاه خیلی خوب در کتاب آمده است. سیروس همتی سعی دارد به همهی افراد بها بدهد. برای مثال در تئاترهایش دیدهام که بعضی افراد را به گروه اضافه میکند. خب این موضوع باعث هزینه میشود چرا که دستمزد باید به آنان داد. او میگوید که دوست دارم این شخص جدید با ما باشد و در فضایی جدید قرار بگیرد. او اساسا معلم است و افراد را فارغ از دستمزد و مشارکت و … در معرض آموزش قرار میدهد. موضوع تعلیم و تعلم در کتاب او نیز جاری است. به او تبریک میگویم که کتابش را به گونهای نوشته است که برای هر مخاطب با هر سنی، قابل خواندن و لذت بردن است.
سیروس همتی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن اشاره به استفاده از راوی اول شخص در داستان گفت: وقتی یک داستان را مینویسم، از سه منظر اول شخص، دوم شخص و سوم شخص مفرد آن را مینویسم. اولین کسی که آن را میخواند همسرم است و نفرات بعدی مانند آقای سلیمانی، آقای پور زند و … آن را میخوانند. این افراد به من اطلاع میدهند که از میان این ۳ گزینه، کدامیک بهترین است. این دوستان در انتخابهایشان به من گفتند که اول شخصها بهتر هستند. بنابراین استفاده از این راوی به این دلیل است که تکنیکیتر یا فنیتر است. حال اگر این آرا به این گونه باشد که بگویند دوم شخص بهتر است، همان را انتخاب خواهم کرد. آرا را جمع میکنم و در نهایت میبینم که اکثریتشان معتقد هستند که از نظر یک خواننده، اول شخص بهتر است. به شدت تلاش میکنم که از این فضا بیرون بیایم و دوم شخصهای بهتری بنویسم تا آن انتخاب شود. شاید نتوانم که از دوم شخص ها آن فضا را برای مخاطب ترسیم کنم. امیدوارم که با تلاش فنی این موضوع را بتوانم حل کنم. در مورد داستانی که به کسی تقدیم نشده است باید بگویم که اگر این داستان به کسی تقدیم میشد، اکنون برای شما و مخاطب سوالی به وجود نمیآمد و من عاشق ایجاد سوال هستم. همین که میگویید چرا به کسی تقدیم نشده است، برایم لذتبخش است. البته کسانی هستند که برای من به اندازه همان ۷ نفر ارزشمند هستند اما نکته مهم برای من ایجاد سوال در ذهن مخاطب است.
قاسمعلی فراست در بخش دیگری از سخنان خود راجع به داستانهای این کتاب صحبت کرد و گفت: با احترام به این که مخاطبان من چه زاویه دیدی را انتخاب میکنند، فکر میکنم که باید دید، داستان چه میگوید. به نظر من، داستان خود میگوید که در چه موقعیتی نوشته شود. خاطرم هست که روزی به دیدار استاد احمد محمود رفته بودم. دیدم که ۸۰ صفحه رمان را که هر کدام از جملههایش عالی بود، ریز ریز کرد و دور ریخت. در مورد دلیل این کار به من گفت که داستان به من میگوید که زاویه دیدی که انتخاب کردهای به درد پیشبرد داستان نمیخورد و میخواهم کل زاویه دید را عوض کنم. مخاطب برای این که داستان من را بپسندد یا نپسندد بر روی چشم خود میگذارم. همهی ما باید منت مخاطب را بکشیم و التماسش کنیم تا بخواند و نظرش را بدهد اما باید بقیهی قضایا را با احتیاط بیشتری دنبال کرد و ببینیم که خود داستان چه میگوید. به نظر من اولین منتقد و قاضی داستان، خود نویسنده است. یک جاهایی هست که واقعا خوب درآمده است حتی اگر همه بگویند بد است. داستان با من همزبانی برقرار میکند و به من میگوید که جلو برو. یک جاهایی هست که داستان اشک شما را درمیآورد و میفهمید که حس منتقل شده و خوب بوده است. این چیزها علامت این است که داستان خوب پیش میرود. اعتقاد دارم که باید التماس مخاطب کرد که قبل از چاپ، داستان من را بخواند تا عیبها را متوجه بشوم. در جاهایی که به نظر من همه چیز خوب و درست است، آیا او هم چنین نظری دارد؟ بقیهی کار هم تکنیکهای حرفهای کار است که یقینا نویسندهی کار بهتر متوجه میشود چرا که نویسنده کارش این است و بیشتر زحمت کشیده است. همان طور که اشاره کردم طنز ویژگی اصلی این کتاب است. جای خالی چنین تکنیکی به شدت در ادبیات داستانی ما حس میشود. به نظرم قویترین داستان این کتاب، داستان اول، «آبروی از دست رفته» است. ای کاش در این داستان، نشانی از شاگرد پیدا نمیکردیم. او میرفت بدون این که به او بفهمانیم که اینجا دوربین مخفی بوده است. دقیقا چنین چیزی طنز است. یک استاد آبرودار را فرض کنید که ناگهان در لباس او یک چیزی میگذارند که در شان او نیست و ناگهان شاگردش میرسد و طنز بسیار عالی ایجاد شده است. ای کاش در آخر داستان، فروشنده به استاد نمیگفت که از دوربین میتوانیم او را پیدا کنیم و حقیقت را به او بگوییم. چنین حالتی قشنگ تر بود. چخوف در داستانهایش این موضوعات را حل نمی کند و مخاطب را در میان آسمان و زمین معلق نگه میدارد. او داستانی دارد که بسیار زیبا است. پسر بچهای است که پدر و مادر فقیرش، او را برای کار کردن به یک خانواده پولدار میفرستند. بعد از دو روز، بچه شروع به گریه کردن میکند و نامهای را برای پدر و مادرش مینویسد. در آن نامه میگوید که دلم برایتان تنگ شده، در این جا کار زیاد است و نمیگذارند استراحت کنم. بیایید و من را از اینجا ببرید. نامه را مینویسد و در صندوق پست میاندازد بدون این که هیچ آدرسی روی آن بنویسد و در همین جا داستان به اتمام میرسد. قشنگی این کار این است که من خواننده با خود بگویم که این طفلک هر روز منتظر است تا مادر و پدرش بیایند و حتی اگر کار هم نکند، میآیند و او را نجات میدهند. در حالی که ان فقط یک کاغذ است و هیچ ردی ندارد. اگر چخوف آمده بود و کل داستان را مینوشت و شرح میداد، به ریالی نمیارزید و ضعیف میشد. در حقیقت او ما را در میان آسمان و زمین رها میکند. به نظرم داستان اول بسیار زیبا بود و موقعیت طنز بسیار خوبی داشت همان طور که بقیهی داستانها موقعیت طنز دارند. به نظرم به لحاظ تکنیک و موقعیت داستان قدرتمندی بود.
یک وظیفهی داستاننویس این است که با مخاطب ارتباط حسی برقرار کند تا مخاطب حرف دل نویسنده را بفهمد. کار دیگری که نویسنده میکند این است که مرا با زبان ادبی و ادبیات داستان آشنا کند و به صورت غیر مستقیم به من کمک ادبیاتی کند. وقتی داستانهای خانم فریبا وفی را میخوانم با نثر قدرتمند و شسته رفتهای مواجه هستم که این زبان ادبی چنان با من ارتباط برقرار میکند که بسیار عالیست. آقای گلشیری، آقای احمد محمود و … کسانی هستند که وقتی داستانهایشان را میخوانم علاوه بر این که داستان میخوانم، به من زبان نیز آموزش میدهند. در واقع زبان داستانی آموزش میدهند و واژگانی ادبیاتی به واژگان ما اضافه میکنند. این ویژگی در داستانهای آقای همتی وجود ندارد. نویسنده دنبال این است که ارتباط برقرار کند. این موضوع عالی است و فکر میکنم که ایراد نداشته باشد که در کنار این ارتباط، زبان را هم معرفی کنم. زبانی که به زبان ادبیاتی کشور کمک کند. وقتی داستانهای آقای شهریار مندنیپور را میخوانیم کافی است تا یک پاراگراف بخوانیم تا به راحتی بفهمیم که این داستان متعلق به او است. داستان های محمود دولت آبادی و جلال آل احمد نیز در سطوح بالاتری چنین ویژگی را دارند. به نظرم ای کاش در کنار خوبیهای داستان، زبان نیز پختهتر شود و مینیاتوریتر میشد. اکنون درشت بافت است و باید ریزبافتتر میشد. خاطرم هست که یک زمانی برای اولینبار واژهی غمباد را به کار بردم، باور کنید که بسیار خوشحال بودم اما دیدم که چند سال قبل از من، احمد محمود آن را به کار برده بود و خیلی ناراحت شدم. بسیار زیبا است که واژه بسازیم. برای مثال واژهی «جاجم شد» را به کار میبردم. به قیصر امینپور گفتم که این واژه را تاکنون درجایی ندیدم، آیا درست است؟ به من گفت که به آن دست نزن. یکی از کارهای ما این است که واژگان بسازیم و جملات را به گونهای به کار ببریم که کمک کند. یکی از نمراتی که در داوریها داده میشود، نثر و زبان داستانی است.
علی سیلمانی در تکمیل این صحبت گفت: به نظرم به کمک همین تکنیک میتوان ظرافتهایی به وجود آورد. البته نویسنده را به چالش میکشاند و باید از زبان و گرامری خاص استفاده کند.
در ادامه سیروس همتی، نمایش نامهی «آبروی از دست رفته استاد» را خواند و پس از آن قاسمعلی فراست صحبت کرد و گفت: نکتهی کلی در مورد داستانها بگویم و آن این است که وقتی با داستان کوتاه روبه رو هستیم، زبان تصویر را داریم و با زبان تفصیل رو به رو نیسیتم. در داستانهای این کتاب، مواردی را داریم که داستان کوتاه از زمانی که شخصیت اصلی بچه ندارد شروع شده و تا بزرگشدن بچه و رفتن به جنگ او را نشان میدهد. این مقدار تفصیل و مدت زمان در داستان کوتاه نمی آوریم. در داستان کوتاه عمدتا نمیگوییم ۳۰ سال بعد و … این موضوعات در داستان مدرن امروز با روایتی از زاویهی دید آن انجام میشود. اگر چه شاید در داستانهای قبلی نیز این موضوع دیده میشود. برای مثال در یکی از داستانهای این کتاب، شخصیت اصلی که بیتالله نام دارد، از عبارت ۳۰ سال بعد استفاده میکنیم. در آن زمان یکی از هم کلاسیهایش با آگهی ترحیم او مواجه میشود و میفهمد که فوت کرده است. شاید اگر نویسنده از همین زمان اکنون شروع میکرد، دیگر نیازی به استفاده از ۳۰ سال بعد نبود. میتوانست این عبارت را با نوع روایت جبران کرده و ساختار داستان را به ساختار داستان کوتاه تبدیل میکرد. حیف است که در داستانی که حس و حال خوب به من میدهد و طنز را در داستان میآورد، چنین موضوعی رعایت نشود. جالب است که طنز این مجموعه، طنز زورکی نیست و موقعیت طنز است. این موضوع خیلی هنرمندانهتر است تا این که بخواهم با زور طنز را در داستان جا نمایم. ای کاش در داستانهای بعدی این موضوع رعایت بشود. باید به خواننده تصویر بدهیم و هر چیزی که هست را او از لابهلای تصاویر دربیاورد. به نظرم توضیحات اضافی که آورده شده است، داستان را از داستان بودن خود میاندازد و حیف است.
سیروس همتی در پاسخ به این سوال که آیا نوشتن نمایشنامه ادامه خواهد داشت یا خیر، گفت: بله ادامه خواهد داشت و با ویرایش و نمایی جدید چنین کارهایی خواهیم داشت و با انتشارات نیستان همکاری کنیم.
علی یعقوبزاده، دیگر مهمان این جلسه بود. او دربارهی این کتاب گفت: دوستی من با آقای همتی به فیلم سفر به چزابه در ۲۶-۲۷ سال پیش برمیگردد. خواندن متون ایشان از گذر تجربیات ایشان به ما کمک میکند که راحتتر بتوانیم قصههای ایشان را درک کنیم. درکارهایی که با همدیگر بودیم، نگاه مینیمال ایشان در تئاتر، تلویزیون و … باعث شده است که بسیار گزیده و فشرده شده به این سمت برود. این موضوع از جهتی مثبت است و از جهتی منفی است. طبیعتا قصه کوتاه گذری در لحظه است و خیلی وسعت پیدا نمیکند. طبیعتا نگاه بازیگری ایشان باعث شده است که قصههای ایشان دیالوگ محور باشد. به همین دلیل کلمات استفاده شده خیلی راحت در دهان مینشیند و انگار بارها و بارها آن را میخواند و اجرا میکند. یاد قطعهای در رادیو افتادم که مربوط به تحلیل آناکارنینا نوشته لئو تولستوی بود. در این جلسه یک خانمی بلند میشود و خطاب به نویسنده میگوید که شماها خیلی بیرحم هستید. شخصیتی را خلق میکنید، با او زندگی میکنیم و احساساتش را میگیریم اما ناگهان او را میکشید. شما به احساس مخاطبان اهمیت نمیدهید. تولستوی در جواب این خانم میگوید که من خیلی با آناکارنینا صحبت کردم و سعی کردم که او را منصرف کنم اما در نهایت کاری را انجام داد که میخواست. من نتوانستم که او را منصرف کنم. چیزی که به ذهنم رسید این است که تجربهی ایشان در حوزهی تئاتر و تلویزیون، نوشتههای ایشان را تصویریتر کرده است و شاید این را عیب بدانم. بدین معنی که تصاویر خیلی دکوپاژ شده هستند. او میگوید که فقط این صحنه را ببین در حالی که در نوشتههای دیگر نویسندهها، تصویر کلی و جزئیاتی از کار را میدهند. نگاه ایشان باعث شده است که شما چیزی را ببینید که او میخواهد. این موضوع میتواند یک حسن باشد و یا یک عیب باشد. این ویژگیکار ایشان است که خیلی شسته و رفته به سمت کاری که میخواهد میرود. همچنین داستان کوتاه تصویر است نه تفصیل. ما فرصت تفصیل نداریم. خوشحال هستم که وقتی تماشاگر این داستان را میخواند، خنده بر لبهایش مینشیند. در حقیقت موقعیت است که برای من نشاط میآورد نه این که بخواهد با زور مرا بخنداند. این ویژگی را در آثار عزیز نسین دیدهام. همچنین نگاه طنز اجتماعی آل احمد و جمالزاده در قصههایشان داشتند نیز چنین است. شناخت آقای همتی کمک میکند که قصه را بهتر بفهمیم. توقفها و مکثهایی که در داستان ایجاد کرده است، داستان را پختهتر کرده است.
در ادامه، مظفر شجاعی، مدیر انتشارات نیستان صحبت کرد. او ضمن اشاره به انتخاب نوع قطع کتاب توسط ناشر گفت: میخواهم یک نکتهی کوتاهی در موضوع داستان کوتاه به صورت کلی بگویم. آنچه که در افکار مردم مرسوم است این است که فکر میکنند که شروع کار نویسندگان از داستان کوتاه است تا به رمان برسند. در حقیقت فکر میکنند که داستان کوتاه نوشتن، دستگرمی است. خود نویسندگان هم این باور را دارند که شاید داستان کوتاه نوشتن خیلی مهم نباشد و رمان مهمتر است و تاثیر بیشتری دارد. حقیقت این است که جمع و جور کردن داستان کوتاه سختتر از رمان است و شاید رمان نوشتن راحتتر باشد. به همین دلایل در مجموع، مخاطب داستان کوتاه کمتر است و با کم مخاطبی روبهرو است. این موضوع در حدی است که در مقطعی به عنوان ناشر در استقبال از پیشنهاد نویسندگان میگفتیم که داستان کوتاه را برای چاپ قبول نمیکنیم اما در جلسات و تحلیلهایی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که این موضوع اشتباه است و اگر از نظر اقتصادی تا مدتی مشکل داشته باشد و گردش اقتصادی نداشته باشد، اهمیت داستان کوتاه چه از نظر تاثیرگذاری و چه از نظر مطابقت با زمان بسیار بیشتر است. اکنون افراد حوصلههای آنچنانی ندارند و به کوتاه نوشتهها علاقهی بیشتری است. باید با کمی صبر و حوصله، مخاطب را با داستان کوتاه آشتی بدهیم و اگر گردش اقتصادی آن کم است، با ترویج مساله و کارهای برجسته از نویسندگان مشهور و تازهکار، انرژی بیشتری روی این کار بگذاریم تا جای خود را باز کند و از نظر تکنیکی و محتوا تاثیر خود را بگذارد. از این فرصت استفاده می کنم تا از نویسندگان باتجربه و صاحبنام دعوت کنم که دوباره به داستان کوتاه رجوع کنند و با داستانهای خوبشان مخاطبان را جمع کنند و این گونه ادبی جایگاه خود را پیدا کند. ما قبلا نیز تجربه نشر داستان کوتاه را داشتیم. از آقای فراست، امیرخانی، سید مهدی شجاعی و … داستان کوتاه داشتیم. همچنین از نویسندگان کار اولی داستان کوتاه خوب داشتیم. برای مثال داستان «بحران عروسکی» جز نامزدهای بهترین کارهای دفاع مقدس است که جز کار اولیهای ما به حساب میآید. البته از نظر مخاطب و فروش، این گونه ادبی جایگاه خود را نداشته است و امیدواریم با این کار و حرکت اوضاع بهتر بشود و سلیقه مخاطبان به این سمت سوق پیدا کند. میزان فروش کتاب ننه کاراته در همین مدت چاپ بسیار خوب بوده است و بیش از حد انتظارمان بود.
در ادامه جواد پورزند که مهمان این نشست بود صحبت کرد و گفت: سیروس همتی یک کاراکتر ساده و دوستداشتنی دارد که در تمام قصهها میتوانید این سادگی را در عین پختگی ببینید. قصهها خیلی ساده و صمیمی حرف خود را میزنند و آن چیزی که مدنظر نویسنده است را به مخاطب اعمال کند. از خواندن قصههای ایشان خیلی لذت میبرم چرا که خیلی ساده و راحت با ما ارتباط برقرار میکند و زاویهی نگاهشان بسیار زیبا و دوستداشتنی است.
خیر الله تقیانی پور نیز در این مراسم صحبت کرد و گفت: علی سلیمانی و سیروس همتی از نظر طبقهی خانوار، شبیه به هم هستند. علی خیلی تصویری تر است و روایات تصویری دارد. در حالی که سیروس زبان بسیار سلیسی دارد. برای مثال برای نقل یک خاطره علی دکوپاژ میبندد در حالی که سیروس خیلی ساده همان حس را به شما القا میکند. به نظرم در میان هنرمندان چنین موردی خیلی کم داریم. سیروس و علی به ادبیات خودساخته واقف هستند و در داستانها، نمایشها و دیالوگها به کار میبرند و در هیچ نوشتهی دیگری چنین چیزی را نمیبینید. به نظرم وجود این جوهرهها به بیوگرافی آن ادمها و جغرافیای آنان برمیگردد. به نظرم آدمهایی که در آن جغرافیا حضور داشتند، کم داشتیم. آنان خیلی حرفها و دیالوگها را بدون واسطه میتوانند به افراد بزنند. سیروس دریچهای از این ادبیات و نگاه را باز کرده است. خیلی خوب است که در ادبیات داستانی، آدمها از جغرافیاهای مختلف باشند. سیروس همتی از جغرافیایی آمده است که تعداد افراد کمی از آنجا آمدهاند. باید قدر بدانیم و غنیمت بشماریم.
مسعودی نیز در تکمیل صحبتهای قبلی گفت: وقتی نگاه کلی به این کتاب میکنیم، ۸ داستان با سوژههای مختلف و نگاههای متنوع می بینیم که خیلی جذاب و خواندنی است. به نظرم انتخاب اول شخص بسیار به جا و سنجیده بوده است و به ایجاد صمیمیت بین نویسنده و مخاطبانش بوده است که در این بخش بسیار موفق بوده است. یک سری مناظر مختلف وجود دارد که با نگاه واحد میتوان به آن نگاه کرد. سیروس معمولا از سادهترین مناظر به موضوع نگاه میکند و من احساس سادگی و بی واسطگی با نوشته میکنم. به همین دلیل میتوانم خود را جای هر یک از شخصیتها فرض کنم.
علی سلیمانی در بخش پایانی صحبتهای خود گفت: من مطالعه را کشف کردم. فضای تربیتی من و سیروس خیلی سخت و پیچیده بود. باید بگویم که این کلمات میتواند در کنار هم قرار بگیرد و سحر و جادویی خاص داشته باشد.
سیروس همتی در بخش پایانی، داستان «اسم برای منا» را خواند و سپس گفت: در ابتدای این نشست صحبتی را با این موضوع که سیروس همتی از نشستها استقبال میکند، مطرح کردید. دلیل این موضوع این است که امروز در کنار آقای فراست و دوستان عزیز دو مطلب یاد گرفتم و آن استفاده از ادبیات اختصاصی و فکت ندادن در داستانها به صورت گسترده بود. استقبال من از این جلسات استفاده از این دوستان بزرگوار است. بخش دیگر هم به این دلیل است که این موضوع تریبونی برای این است که اگر داستانها را دوست داشتند، کتاب را بخرند. ما به حمایت شما نیاز داریم. این موضوع مانند اکران فیلم است. ساخت فیلم ساده است اما اکران آن پیچیده است. نمایشنامه نوشتن ساده است اما اجرای آن بسیار سخت است. به شدت موافق این هستم که با توجه به این که داستان کوتاه در رده پایینتری به لحاظ استقبال و خرید قرار دارد، ما را حمایت کنید. این که کتاب در آستانه چاپ دوم است، به دلیل پیگیریهای من است. به جای شیرینی کتاب میبرم. به جای دستهگل در تئاتر، کتاب میبرم و این یک فرهنگسازی است. این موضوع یک دوستی فرهنگی و یک خواهش فرهنگی است. این کتاب را میتوانید از نشر ققنوس خریداری کنید.