فیلمنامه «آینه» بر مبنای قصهای جنایی نوشته شده است و با فضایی مشابه فیلمهای این ژانر آغاز میشود. در نیمه شبی، آمبولانسی را میتوان در صحنهی اول دید که آژیرکشان در خیابانهای نیمهخلوت تهران در حرکت است و فردی نیمهجان را به بیمارستان میرساند. به موازات این صحنه، آپارتمانی به تصویر کشیده میشود که در آن شیشهی پنجرهای در حال تمیز شدن است و آدمهایی با هم در حال بگو مگو هستند. در پسِ چنین صحنهای است که واقعهای هولناک بهتدریج در برابر چشم مخاطب قرار میگیرد؛ مرگ مرد جوانی که بر اثر سقوط از پنجرهی آپارتمان اتفاق افتاده است. اطلاعاتی که مقدمات ورود به داستانی پر ماجرا و سرشار از معما را در فیلمنامه «آینه» فراهم میآورند.
شخصیتهای اصلی این داستان را خانم ادیب و بازپرس آگاهی میسازند و کاراکترهای فرعی را نیز فرزندان ادیب، همسایگان و کارمندان دایرهی جنایی تشکیل میدهند. قتل در منزل خانم ادیب و برای کارگری اتفاق افتاده که مشغول نظافت ساختمان بوده است. در ابتدای ماجرا، واقعه کاملاً تصادفی تشخیص داده شده است، اما بازپرس با جستوجو در این خانه و با استناد به مجموعه شواهدی که به دست آورده، به مغایرت حرفهای ادیب و همسایگان پی میبرد. برخی پنهانکاریهای ادیب هم به سوء ظنها در این باره دامن میزند و پلیس را کنجکاوتر و حساستر وارد عمل میکند. بازپرس میکوشد از خلال تمام صحنهسازیهایی که ادیب و همسایگان رقم میزنند، حقیقت امر را پیدا کند، زیرا هم شواهدی علیه ادیب وجود دارد و هم مدارکی به نفع بیگناهی او در صحنه مشاهده میشود که بازپرس نمیتواند بیتفاوت از کنار آنها بگذرد؛ مسألهای که روال رسیدگی به این پرونده را پیچیده و طولانیتر میکند.
یکی از بخشهای این داستان که به پیچیدگی وقایع دامن میزند، شخصیت خانم ادیب است. او زنی جا افتاده، مذهبی و هنرمند است و همهی این ویژگیها با هم از او موجودی پر رمز و راز ساخته است. کمکهای بیدریغ و بیرون از اندازهی او به دیگران، همراهیها و حمایتهای عجیبی که از آدمهای غریبه میکند، او را در نظر همه انسانی غیرعادی نشان میدهد. شخصیتی که ثروت فراواناش را به همگان اعم از فرزند و خویشان تا بیگانگان میبخشد. به همین خاطر است که او بالقوه هم میتواند قاتلی بیرحم به نظر بیاید و هم انسانی وارسته که مدام در حال کمک به دیگران است.
فرزندان ادیب، برخلاف ویژگیهای معماگونهی او، شخصیتهایی ساده و قابل پیشبینی دارند. آنها دوراندیشی و ذکاوت این زن را در کارهایشان ندارند و اغلب بسیار خام و سادهلوحانه با مسائل برخورد میکنند. رفتار آنها با خانوادهی مقتول نیز به چالشهای میانشان دامن میزند. ادیب تلاش میکند این اختلافات را حل و فصل کند و راهی منطقی برای مصالحه با خانوادهی مقتول بیابد، اما رویکرد غیرعقلانی و هیجانی فرزندانش، این روال را به هم میریزد و درگیری بین افراد را دامن میزند و به جایی میرسد که پلیس را ظنینتر از قبل به ماجرا وارد میکند. در این میان البته برخی پنهانکاریهای ادیب هم به بغرنج شدن اوضاع دامن میزند.
شخصیتهای دیگری که در همسایگی قهرمان داستان به بهبود یا وخیم شدن اوضاع کمک میکنند نیز درخور تأملاند. رها و عوض، از جمله افرادی هستند که موجب تشدید سوء ظنها میشوند. فرزندان ادیب هم هر یک رفتاری مشکوک نشان میدهند که به نظر بعید نمیرسد که خود دستی در ماجراهای پشت پرده داشته باشند. رفتار کژ دار و مریز ادیب با آنها و با خانوادهی مقتول هم مدام باعث سردرگمی بازپرس پرونده قتل میشود و او را میان قطعیت دادن به اتهام قتل توسط خانم ادیب یا دیگر افرادی که در صحنه حضور داشتهاند سرگردان نگه میدارد.
همانند اغلب سناریوهای جنایی، این فیلمنامه نیز تا انتها معماها و گرهها را با خود دارد و با کش و قوسهای ماجراجویانه مخاطب را همراه خود نگه میدارد. جذابیتهای شخصیتپردازانهی داستان نیز که به ویژه در شخصیت اصلی نمود بیشتری مییابد، بر گیرایی این قصه میافزاید. یکی از ویژگیهای مهم این کتاب همین مسأله است که چهرهای روشن یا تاریک و تماماً سفید یا سیاه برای شخصیتهایش ندارد. آنها در طیفی قرار دارند که تمامی عناصر شخصیتی در آن خاکستری است و قهرمان یا ضدقهرمان مطلق در آن وجود ندارد. حتی مشخصاتی همچون پایبندی به برخی ارزشها و اصول هم نمیتواند تضمینی قطعی برای روشن شدن وضعیت یک کاراکتر در اختیار مخاطب بگذارد. علاوه بر این کارنامهی نه چندان روشن یک فرد نیز نمیتواند مبنای قطعیت شرارتش قرار بگیرد و از این رو فیلمنامهی جنایی معمایی آینه را میتوان شخصیتمحور دانست. فیلمنامهای که مبنای روایتش را بر پیچیدگیهای رفتاری آدمها در موقعیتی جنایی قرار داده است.
منبع: الف