دعوت به نوع دیگری از فهمیدن

ایستاده بودم سر کوچه ،کوچه فرهنگ. اسم واقعی کوچه ما فرهنگ بود. استعاره  وتمثیل نیست گمراه نشوید. محله گلباز خان. پنجاه قدم رفتم جلو رسیدم به خانه،خانه کودکیم، سرم را گذاشتم روی در و بلند گریه کردم . شب بود.ساعت یازده و نیم .آن وقت شب در محله ما هیچکس نیست .در تمام خانه های اطراف هم کسی نبود_ همه رفته بودن همه مرده بودن ،دلم خواست دوباره مثل قدیم باشد.شلوغ و پر از رفت و آمد – گفتم بشو و شد. بله شد  نمایشنامه ایوب خان . ایوب خان بخشی از وجود من است که دنبال گم شده ای می گردد به نام پدر، به نام ایوب خان – مجموعه ایوب خان نمایشنامه های این چند سال آخر من است .وچند سالی است که دیگر هیچ کس و هیچ چیز برایم مهم نیست مگر آن کس یا آن چیزکه به فهمیدن وبه درک من از جهان اطرافم کمک کند . و حالا که تمام شده است می بینم تک تک آنها برای فهمیدن نوشته شده اند.

شیشه فهم دیگری است از مهاجرت. فهمی که شاید به دلیل سیاست زدگی اصلا به آن فکر نکردیم ، این که چرا یک دختر نخبه یک دختر باهوش باید از خانه اش فرار کند.ساکن کمپ پناهنده گان هم فرار دیگری است  از خانه که آخر این فرار می شود جان دادن در غربت .

کشتی یونانی تلاش برای فهمیدن یک اتفاق بود . اتفاقی عجیب نه از آن حیث که تازگی داشت که خیانت امری تازه نیست . خیانت بخش جدای ناپذیره دوستی و عشق است . اما این موضوع تازه بود چرا که ما خیانت را به تماشا می نشستیم و تشویق می کردیم . فهمیدن انسان ها جدای از دانستن است. فهمیدن جدایی از دانش است . فهمیدن علم نیست. فهمیدن بینا و شنوا بودن ودرک تمام لحظات یک زندگی است- درک کامل است از زندگی دیگری. اگر بشود کمال را در فهمیدن تصور کرد.

رومئو و ژولیت و مکبث را نوشتم  دوباره نوشتم اما به شکلی که آن را فهمیدم – با خودم گفتم شما را هم به این ضیافت به نوع دیگر فهمیدن دعوت می کنم.

دلم میخواست عشق و قدرت را بین آدم های مثل خودم مثل امروزما با این حال وهوا . باهمین روابط بنویسم .مکبث و رومئو ژولیت را دوباره نوشتم چون من فکر می کنم فهم آثار بزرگ جهانی با هماهنگی های فرهنگی برایمان ساده تر می شود. .

لال بازی دلبستگی همیشگی من به مثنوی بود حکایت های مثنوی امروز هم در روابط ما باز تولید می شوند.تنها شکل عوض کرده اند. اما مفاهیم اصلی در جای خود باقی مانده اند.  این مجموعه شاید به ظاهر عرصه های مختلفی را دنبال می کنند.ولی انیطور نیست.

شیشه وساکن کمپ پناهندگان دونمایشنامه ای هستند که کاملا .بر مبنای جامعه شناسی و روانشناسی نگاشته شده اند. هردو حکایت مهاجرت و تنهایی انسان امروز هستند. تنهایی و درد درک نشدن. رها این دختر نابغه می گریزد و می میمیرد و جانا نیزاز درد و تنهای جای دیگر از این دنیا جان می دهد.در سرزمین غریب میمیرند.دور از خانه و دوستان وخانواده.کشتی یونانی حیرت یک معشوق است از حجم خیانت عاشق. 

درمکبث و رموئو ژولیت من نوشتم درد و رنج اصلی ،درد فهمیده نشدن ،درد تک ماندن و   درد تنهایی است. کوشش برای گذشتن از این مانع از این قفل و زنجیر. مفاهیم بسیار دیگری در این آثار حول محور اصلی شکل می گیرد .اما هبوط شاید و فقط شاید مهمترین باشد.

ایوب خان قصه نفیهده شدن ،اجباری بودن فهم و قصه ی تفاوت فهم است و قصه ی تلاش برای رسیدن .به فهم متفاوت قصه پیدا کردن گم کرده. و انگاراز هر سو همه ی این نمایشنامه ها از حکایت کوتاه مولانا الهام گرفته شدن….

 چقدر جهان تو در تو شده چقدر مهمترین موضوعات زندگیمان پنهان تر شده اند. 

منبع: الف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *