«بَکّه» شرح روایتی دینی و تاریخی از زندگی امام چهارم شیعیان حضرت سجاد (ع) است. نرگس مقصودی در این کتاب به حکایت واقعۀ عاشورا از منظر منزه امام زینالعابدین (ع) در جایگاه فرزند امام حسین (ع) و روایاتی از شخصیتهای حاضر و شاهد و گاه عامل در چگونگی به شهادت رساندن آن امام پرداخته و از کسانی نوشته که پس از عاشورا عامدانه یا غیرعامدانه در چگونگی این روایات مشارکت داشتهاند.
هر فصل کتاب از زبان یک راوی خاص به شرح مقطعی از زندگی امام سجاد (ع) اختصاص یافته است. نام برخی از این راویان همچون عبداللهبنزبیر، عبدالملکبنمروان، معاویهبنیزید، حجاجبنیوسف و … در ابتدای فصل مربوطه ذکر شده و برخی نیز ناشناساند. ابتدای هر فصل علاوه بر این نامها زمان و مکان روایت هم آورده شده و این عاشوراست که مبدأ تاریخ روایت قرار داده شده است. به این ترتیب کتاب با روایت ابراهیمبنادهم، پانزده سال پیش از واقعۀ عاشورا در بیابان بین مکه و مدینه آغاز میشود و با روایتی مربوط به هفتاد سال پس از عاشورا در غاضریه به پایان میرسد. حکایت حضور کاروان اسیران کربلا در شام؛ بازگشت آنان به مدینه؛ نوع و چگونگی زندگی امام سجاد (ع) در مدینه پس از عاشورا؛ روایتی از ماجرای حره؛ نبرد مکه؛ کنارهگیری فرزند یزید پس از مرگ او از خلافت؛ حکومت عبدالملک مروان؛ قتل عام شیعیان حجاز توسط حجاج و سرانجام شهادت امام سجاد (ع) و رسیدن صحیفۀ سجادیه به دست فرزند ایشان از دیگر مواردی است که در فصول مختلف کتاب مورد پردازش قرار گرفته است. سراسر کتاب پُر است از روایات تازه و ناخوانده از زندگی و روزگار امام سجاد (ع). این در حالی است که به سبب بیماری امام چهارم، بیشتر روایات موجود دربارۀ ایشان مربوط به سال ۶۱ هجری و محرم خونبار آن و اغلب نیز اشاره به همان بیماری است که بر اساس برخی اسناد مورخان ناشی از زخم جنگ در کنار پدرشان بوده است.
نکتۀ جالب و خواندنی کتاب روایت کودکی امام سجاد (ع) در صحراهای بین مدینه و مکه و حضور وی در مراسم حج است. ماجرای کودکی که به تنهایی عازم مناسک حج و عبادت پروردگار است و حضرت خضر که هر روز به دیدار وی میآید. سالهایی ملتهب که دارای روایات خواندنی از بکّه هستند. بکّه، نام اصلی و قدیمی مکّه است که به سبب تناسب معنایی با امام زینالعابدین (ع) و علاقه زیاد ایشان به حج انتخاب شده است.
روایت است که شیخ صدوق (ره) در عللالشرایع که کتابی حدیثی است و فلسفه شرایع را از منظرهای مختلف نقل کرده، به نقل از ابوبصر پرداخته که از امام صادق (ع) میپرسد چرا به مکه، مکه میگویند؟ امام صادق (ع) میفرمایند نام اصلی مکّه، بکّه بود. او میپرسد چرا بکه نامگذاری شده بود و چرا به مکه تغییر نام یافت؟ امام صادق میفرمایند زیرا این سرزمین با بکاء و اشک بنیان شده و آدم صفیالله، بعد از هبوط در این سرزمین، بسیار گریسته است و یکی از بکائین تاریخ، آدم صفیالله بوده است. اینجا سرزمینی است که حضرت ابراهیم (ع)، بعد از عمری انتظار فرزند، وقتی خداوند اسماعیل (ع) را به او داد، به فرمان خدا همسر و فرزندش را در آن قرار داد و حضرت ابراهیم (ع) و هاجر و هم حضرت اسماعیل (ع) در اینجا گریستند. به عبارتی اشک، جزئی از فلسفۀ وجودی این سرزمین است.
«بکّه» روایت جنگ شاگردان خاص امام سجاد (ع) همچون ابویحیی کابلی، ابوحمزه ثمالی، سعیدبن جبیر، کنگر و … برای زنده نگهداشتن سنت پیامبر (ص) و نام علی (ع) است که سالها بر منابر حاکمان لعن شد: «معاوین بن یزید جانشین پدر خود شد، اما میدانستم که همچون پدرانش نمیتواند حکمرانی کند. او در بنیامیه همچون “مخرج الحی من المیت” است. محبت علی در قلب و زبانش پنهان است، اما حالا راهی برای پنهان کردنش ندارد. روهاست که نه دستوری صادر کرده و نه امر و نهی از او شنیده شده است تا امروز… به سرعت به سمت مسجد در حرکتم. جارچی مردم را به مسجد خوانده است. خلیفه میخواهد برای مردم صحبت کند….»
امام صادق (ع) میفرماید این سرزمین بعدها به بتخانه تبدیل شد و در دوران جاهلیت بتپرستی در اینجا پای گرفت. ۳۶۰ بت در آنجا عبادت میشد که علاوه بر پنج بت لات، منات، عزَّی، یغوث، وودَّ و بت بزرگ هبل به تعداد روزهای سال میرسد، در اینجا بت وارد شد و مشرکان هم برای خدایان دروغین، مناسک و آدابی و نیایش داشتند. خداوند هم در قرآن در آیهی ۳۵ سورهی انفال میفرماید: «وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ إِلاَّ مُکَاء وَتَصْدِیَهً» یعنی نماز و نیایش اقوام جاهلی در خانۀ خدا نبود به جز سوتکشیدن و کفزدن. مشرکان عبودیت و نیایش به بتهایشان را به این شکل اظهار میکردند و از آنجا که این مراسم همیشگی بود، صدای سوت و کف از آنجا بسیار شنیده میشد و بر همین اساس بکّه به مکه (سرزمین مکاء) تغییر نام یافت، یعنی تقریباً مقابل معنای اولیه. البته هم بکاء و هم مکاء بار فرهنگی دارند.
منبع: الف