«یخ داغ»؛ مجموعه‌ داستانی از برگزیدگان جایزۀ اُ.هنری

تهران- ایرنا- کتاب «یخ داغ» مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه برگزیدگان جایزۀ اُ.هنری (برترین داستان‌های کوتاه آمریکا و کانادا) است؛ داستان‌هایی که به دلیل دریافت این جایزه بالقوه ارزش بالایی برای مطالعه دارند.

جایزه اُ. هنری (انگلیسی: O. Henry Award‎) یک جایزه سالانه آمریکایی است که به داستان‌های کوتاهی که ارزش استثنایی دارند، داده می‌شود. این جایزه به نام نویسنده هنرمند آمریکایی او. هنری نام گذاری شده‌است.

اُ. هنری (به انگلیسی: O. Henry) نام مستعار نویسندهٔ آمریکایی ویلیام سیدنی پورتر ‎(به انگلیسی: William Sydney Porter) (زاده ۱۱ سپتامبر ۱۸۶۲ – درگذشته ۵ ژوئن ۱۹۱۰) است. داستان‌های کوتاه اُ. هنری به دلیل لطافت طبع، بازی با کلمات، شخصیت‌پردازی شورانگیز و پایان هوشمندانه و غافلگیرانه معروف هستند و این نویسنده در طول عمر خود بیش از ۴۰۰ داستان کوتاه نوشته است. اُ.هنری که داستان‌هایش معمولاً حول چهار محور زندگی شهری به ویژه نیویورک، عشق و روابط عاشقانه، زندگی در غرب در مایهٔ وسترن و طنز می‌چرخد، در ادبیات آمریکا نوعی از داستان کوتاه را به وجود آورد که در آن‌ها گره‌ها و دسیسه‌ها در پایان داستان به طرزی غافلگیرانه و غیرمنتظره گشوده می‌شوند.

داستان‌های جایزه نویسندگی اُ. هنری سالانه به ۲۰ بیست داستان منتخب از میان داستان‌های منتشر شده به زبان انگلیسی در مجلات آمریکا و کانادا اهدا می‌شود. کتاب نیز هر ساله با راهبری یک سردبیر از میان داستان‌های منتشر شده در همین نشریات که باید حتما به زبان انگلیسی باشد، انتخاب و در قالب یک مجموعه گردآوری می‌شود.

یخ داغ

کتاب یخ داغ مجموعه داستان‌های برگزیده جایزه ا. هنری در سال ۱۹۸۵ با گردآوری ویلیام آبراهامز  است که به تازگی از سوی انتشارات نیستان با ترجمۀ لیدا طرزی روانۀ بازار کتاب شده است. 

انتشارات کتاب نیستان طی ده سال اخیر در قالب یک پروژه بزرگ، مجموعه بیش از یکصد مجلد از مجموعه داستان‌های منتخب جایزه اُ.هنری را در دست ترجمه قرار داده است. ویلیام آبراهامز که در سال ۱۹۸۵ ویراستاری این کتاب را برعهده داشته، در مقدمه کتاب یخ داغ نوشته است:

داستان‌های این مجموعه نشان دهنده گرایش‌های خاصی در نویسندگی نیستند و از طرفی، گرایش‌های غالب در آنها که منجر به انتخابشان نیز شده است، باعث ترس و رعب نویسندگانی که استقلال رأی دارند، نمی‌شوند.

این مجموعه بیش از هر چیز بر حضور عنصر تنوع در داستان‌های معاصر آمریکا تاکید دارد… . داستان‌های انتخاب شده بهترین داستان های سال ۱۹۸۵ هستند.

اینکه بسیاری از داستان ها به یک مضمون خاص می‌پردازند، می‌تواند نشان دهندۀ شرایط دوره‌ای باشد که در آن نگاشته شده‌اند. به هر حال نویسندگان هم انسان هستند و در دنیای واقعی زندگی می کنند و تصاویر این دنیا، هر چند تیره و تار، در آثارشان منعکس می‌شود، با این همه، کیفیت بیش از مضمون در تعیین ارزش یک اثر موثر است.

وی در انتهای این مقدمه با اشاره به اولین داستان این مجموعه یخ داغ اثر استوارت دایبک که عنوان کتاب هم از این داستان کوتاه گرفته شده است، می‌نویسد: داستان یخ داغ نوشته استوارت دایبک که جایزه نخست این مجلد را از آن خود کرده است ساختاری فرمال دارد… آنچه دایبک به تصویر می‌کشد _ مردم فرودست جامعه _ تنها ناآشنا نیستند. او به گونه‌ای به آن جامعه می پردازد که گویی تنها جامعۀ بشری موجود است و همین قدرت بیشتری به آن می‌بخشد؛ و به واقع برای پسرها و مردهایی که او از آنان می‌نویسد، آن جامعه تنها جامعه موجود بشری بوده، هست و خواهد بود (ص. ۹).

در میان نویسندگان حاضر در این مجموعه می‌توان اسامی نویسندگانی را نیز دید که در آن سال‌ها در ابتدای راه موفقیت و شهرت بوده‌اند. افرادی چون آن بیتی، جویس کرول اوتس که سال ها پس از انتشار داستان‌هایشان در این کتاب و مجلات به عنوان پرفروش‌ترین نویسنده‌های زمانه خود شناخته شدند و مرور داستان‌هایشان در این کتاب به نوعی سیر تطور ذهنی و سوژه یابی و پرداخت توسط آنها را نیز به نمایش می‌کشد.

فراموشی

در بخشی از این کتاب، با زیر عنوان فراموشی، در صفحات ۲۱ و ۲۲ می‌خوانیم:

وسط‌های خیابان بی‌نام بودند که باران ریزی گرفت و پسرها زیر لب به زبان اسپانیایی دَم گرفتند. آنها همسایه‌های اسپانیایی داشتند و چند کلمه‌ای اسپانیایی می‌دانستند، ولی ادی حتی یک کلمه هم لهستانی نمی‌دانست. مادربزرگش لهستانی بود و می‌گفتند خودش هم وقتی بچه بوده مثل بلبل لهستانی حرف می‌زده.

نیمه شب به آخر سیر و سفرشان می‌رسیدند، از دل خیابان تاریک و بدون نام می‌زدند بیرون می‌پریدند روی ریل‌ها و می‌رفتند تا پشت سوزن دو راهی. در نور خیابان بیست و ششم دیوار پُر از لک و تَرَک زندان نمایان می‌شد. سیم‌های سر دیوار مثل ریل‌های قطار در نور خیس زنگ‌زده به‌نظر می‌رسیدند، تو گویی باران باعث شده بود همه چیز یک شبه زنگ بزند.

کنج خیابان بیست و ششم همان‌جا که بنای یخچالِ قدیمی میان خیابان بی‌نام و زندان قرار گرفته بود، ایستادند. هنوز مردم می‌توانستند از دستگاهی که مقابل یخچال بود یخ بخرند. ادی بی‌آنکه بفهمد نفسش را در سینه حبس کرد، گویی هنوز می‌توانست بوی ضعیف آمونیاک را در هوا حس کند، هر چند سال‌های سال بود که دیگر هواکش‌های سقفی یخچال میان آن همه بُخار تَق‌شان درآمده بود.

هر دو صدایشان را رها کردند که؛ «پانچووووووو!» و صدایشان به دیوار زندان خورد و برگشت.

گویی منتظر کسی باشند کنار یخچال قدیمی ایستادند. از آنجا نمی‌توانستند خیابان بیست و ششم را دید بزنند ـ پنج ساختمان تاریک، بعد انفجار نور در خیابان کِدزای: ساندویچی‌ها، پیاله‌فروشی‌ها، خیابان شاد و سرزنده‌ای که ازدحامش با باران به سمت‌شان می‌آمد.

نور چراغ‌های خیابان موج برمی‌داشت و سوسو می‌زد.

ادی پرسید: «می‌بینی؟ می‌گویند هر وقت چراغ‌های خیابان چشمک می‌زنند دارند یک نفر را روی صندلی برقی کباب می‌کنند».

مانی گفت: «چرت است.» و رو به دیوار جمله‌ای را به زبان اسپانیایی نفیر کشید. ادی پرسید: «چی گفتی بِهِش؟»

مانی گفت: «انگلیسی‌اش می‌شود: پدرخوانده، تسلیم نشو. یک ترانه قدیمی است».

کاپوستا رفت وسط خیابان بیست و ششم و زیر باران یک ریز دستش را به اَدای دوربین یک چشمی مقابل چشمش گرفت و کدزای را دید زد. چراغ راهنما را دید که سبز شد. حتی صدای مِزقان پیاله‌فروشی‌هایی را که بدون خواستن کارت هویت به خاطر گُل روی مانی به آنها مشروب می‌فروختند را هم شنید. پرسید: «برحسب اتفاق تشنه‌ات نیست، بَشَر؟»

مانی پوزخند زد که: «تو مهمان می‌کنی؟»

کتاب یخ داغ، (مجموعه داستان برگزیدگان جایزه اُ.هنری ۱۹۸۵) با ویراستاری ویلیام آبراهامز و ترجمۀ لیدا طرزی در ۲۱۶ صفحه و ۸۰۰ نسخه از سوی انتشارات نیستان روانه بازار کتاب شده است.

منبع: ایرنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *