نویسنده کتاب «مرا به خوابهایت ببر ماریه» معتقد است: این را نباید جایی گفت باید یواشکی در پستو نهان کرد، اما واقعیت این است که هنر ما از دغدغه دینی ما فاصله دارد؛ مثل دیگر وجوه زندگیمان.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیدعلی شجاعی یکی از نویسندگان جوان اما پرتجربه این سالهای داستاننویسی ایران است که بیشتر در دو حوزه آیینی و اجتماعی مینویسد. خود معتقد است که این دو رویه در همه آثارش حضور دارد و از هم جدا نیستند. شجاعی کارهای ابتداییاش را با داستاهای آیینی آغاز کرد و بعد از آن وارد حوزه داستان اجتماعی شد.
او پیش از این کتابهایی مانند «ستارهها خیلی دور نیستند»، «عاشقی به وقت کتیبهها» و «فرشتهها قصه ندارند بانو» چاپ کرده بود که در هر کدام جریان موضوعات آیینی در کنار بیان مشکلات اجتماعی آدمهای خاکستری اطرافمان به خوبی قابل دیدن است. شجاعی امسال با کتابی به نام «مرا به خوابهایت ببر ماریه» در بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران حضور دارد. داستانی که در ابتدا نمادین مینماید و بعد از آن داستان بیشتر جنبه اجتماعی به خود میگیرد و با خواندن هر یک از داستانها اینطور به ذهن میرسد که داستان، روایت یکی از آدمهای اطراف ماست.
دغدغه نویسنده در «مرا به خوابهایت ببر ماریه» تاحدودی شبیه دیگر کارهای اوست، با این تفاوت که تلاش میکند تا حرفهایتر به این مقوله بپردازد. به همین خاطر نثر داستانف ساختار و حتی موضوعاتی که انتخاب میشود، ملموستر و حرفهایتر است. شجاعی گرفتار شدن آدمهای اطرافش میان سنت و مدرنیته را در قالب واژگان به تصویر میکشد. در حقیقت «مرا به خوابهایت ببر ماریه» داستان در برزح ماندن هر یک از آدمهای اجتماع ماست که شاید ما هم یکی از آنها باشیم. گفتوگوی تسنیم به بهانه انتشار این اثر به شرح ذیل است:
*تسنیم: آقای شجاعی! از اینجا شروع کنیم که به نظر میرسد مجموعه حاضر نیز مانند دو اثر پیشین شما وجه اجتماعی دارد و به نوعی داستان اجتماعی محسوب میشود. به نظر خود شما، به عنوان نویسنده هر سه اثر، «مرا به خوابهایت ببر ماریه» چه تفاوتی با دیگر آثار شما دارد؟ چقدر از تجربه کتابهای قبلی برای رسیدن به پختگی بیشتر در این مجموعه استفاده کردهاید؟
مجموعه داستاهای قبلی «ستارهها خیلی دور نیستند»، «عاشقی به وقت کتیبهها» و «فرشتهها قصه ندارند بانو» دو محور را به طور موازی پیگیری میکردند: نخست مضامین اجتماعی و آفتهای روابط زندگی و دیگری بخش آیینی و دینی که یکی در زمره داستانهای کرامات و معجزات جای میگیرد و بخش دیگر در زمره شناخت و معرفت. خط سیر کارها در مجموعه داستانها از حیث محتوا مشخص است که بیشتر درگیر این دو محور بودهاند. همیشه برای من زندگی اجتماعی و روابط آدمها و در نهایت نقد روابطی که با آن مشکل داریم، دغدغه بوده است. اینکه ما یا اصول روابط صحیح را نمیدانیم و یا اگر میدانیم، اجرا نمیکنیم در ذهنم به عنوان یک دغدغه مطرح بوده است. به نظرم میرسد که هر اشکالی که در رابطههای اجتماعیمان وجود دارد، از اشتباهاتی نشأت میگیرد که در نهایت نقص در روابط زندگی را به ارمغان میآورد.
راه قضاوت را برای مخاطب بازگذاشتهام
در این مجموعه نیز این دو مسیر را عوض نکردم، اما جنس نگاهم را از حیث محتوا و فرم به این موضوعات عوض کردم. سعی کردم تجربه این اثر متفاوتتر از قبل باشد، در حالی که داستانهایی مانند «مرا به خوابهایت ببر ماریه»، «بر فراز دره پلی میرقصد» و … باز مضامینی آیینیاند، اما نگاهی اولاً نمادگرایانه دارند و دوم اینکه عمیقتر و پایهایتر به این مضامین نگاه میکنند.
دیگر تفاوتی که در این مجموعه نسبت به آثار پیشینم میتوان احساس کرد، نوع پرداخت به موضوعات در داستانها و طرح مسائلی است که برای من به عنوان یک نویسنده در حوزه اجتماعی دغدغه بوده است. در مضامین اجتماعی این کتاب تلاش کردم تحمیل نظر خودم را به عنوان نویسنده به مخاطب به صفر برسانم. در نهایت مخاطب تصمیم بگیرد که حق با کیست. در کارهای قبلیام تلاش داشتم این کار را در فرم انجام دهم، اما در محتوا جهت میگرفتم، اما در این اثر تلاش کردم که حتی در محتوا هم خودم را کنار بکشم و راه قضاوت را برای مخاطب باز بگذارم. تلاش کردم مخاطب من را نبیند. عناصر داستانی ساخته من هستند، اما تمام تلاشم این بوده است که مخاطب من نویسنده را در متن و قضاوت امور نبیند. این تفاوت عمده مجموعه حاضر با دیگر آثارم است.
*تسنیم: با توجه به داستانهایی که وجود دارد در این ژانر، به نظر میرسد که حضور نویسنده در داستان و فریاد زدن اعتقادات خود در پس کلمات شخصیتها یکی از آسیبهای رایج است که البته در حوزه داستان کوتاه بیش از دیگر قالبهای ادبی دیده میشود.
دقیقاً همینطور است. ما باید ابتدا این مرز ظریف را بشناسیم و بعد اقدام به نوشتن کنیم. مرز اینکه من دغدغهمندم با اینکه من قضاوت میکنم، نزدیک اما متفاوت است. نباید این دو را پای هم نوشت. همه آفرینشهای هنری از یک ایدئولوژی نشأت میگیرد. داستان مینویسیم چون دغدغه بیان برخی از موضوعات را داریم.
متأسفانه حضور نویسنده به خاطر همین دلنگرانی برای بازگو کردن منظور مورد نظر در داستان کوتاه، همانطور که گفتید، بیشتر از رمان و داستان بلند دیده میشود؛ چون فضای او کوتاه و کم است و باید تمام حرفش را در این زمان کوتاه بنویسد، اما با وجود این معتقدم که نویسنده باید تلاش کند تا از این فضا خارج و مجالی هم به مخاطب خود بدهد. در غیر این صورت قضاوتها و داوری میان شخصیتها از لا به لای ۱۵۰۰ کلمه داستان بیرون و به ذوق میزند. تلاش من نویسنده باید به گونهای باشد که انتقال معنا طوری ظریف منتقل شود که به چشم مخاطب نیاید و او احساس قضاوت نکند. باید تلاش کنم که این قضاوت که البته داستان من براساس آن شکل گرفته است، بر مخاطب تحمیل نشود.
داستانی بدون تحمیل به دور از همه شعارها
نویسنده باید حقیقت را عریان پیش چشم مخاطب بگذارد تا مخاطب هم در نهایت به همان نتیجهای برسد که من نویسنده به آن رسیدهام و داستانم را براساس آن نوشتهام، بدون تحمیل و اینکه داستانم دچار کلیشه و شعارزدگی شود. نکته اینجاست که مخاطب هرگاه احساس کند که موضوعی به او تحمیل میشود، آن را پس میزند و این نقض غرض و ضایع کردن هدفی است که نویسنده کتابش را برا اساس آن نوشته است.
به همین جهت باید ابن تلاش اتفاق بیفتد. این آفت میتواند در علل مختلفی از جمله عجله، شتابزدگی و عدم تسلط کافی به عناصر داستان نشأت بگیرد، اما باید تلاش کرد تا این ضعفها برطرف شود تا آن هنر محض که الهامی است که میتواند واسط آفریینده و مخاطب باشد، دست دهد. در این حالت مخاطب این پیام مورد نظر نویسنده را باور میکند.
*تسنیم: البته بخشی از این آسیب را میتوان در کمتر استفاده کردن نویسنده از دیالوگ دانست. متأسفانه داستانهای ما بیشتر جنبه تکگویی دارد. این موضوع هم در داستانهای اجتماعی با وجود اینکه میتواند بهتر پردازش شود و جای کار هم دارد، دیده میشود.
ما هرچه قدر به سمت ادبیات دراماتیک پیش رویم، این آفت کمتر دیده میشود، اما در عین حال اینگونه نوشتن هم کار سختی است. جای خرده گرفتن هم به نویسندگان نیست، درونگردی میان راویها سادهتر از گفتوگو و چند صدایی است؛ چرا که چند صدایی، دیالوگنویسی، صحنههای نمایشی و… به دایره واژگانی بیشتر و تفاوت لحن احتیاج دارد، اما با تمرین میتوان به آن دست یافت. چند صدایی قلهای برای عدم تحمیل نویسنده است.
*تسنیم: بازگردیم به خود کتاب. عموم داستانهای شما در «مرا به خوابهایت ببر ماریه» کشکمشی بین سنت و مدرنیته است. حالتی که بسیاری از مردم ما با آن مواجه هستند. نه دوست دارند سنت را رها کنند و به سمت مدرنیته بروند و نه میپسندند به طور عام آن را بپذیرند. در مورد این موضوع توضیح بفرمایید که میان موضوعات اجتماعی حاضر که جامعه ما مبتلی به آن است، چرا به سمت پردازش این قضیه رفتید؟
این یک نگاه حاکم هست، این درست است. ممکن است که تمامی داستانها به صورت مستقیم به این قضیه نپردازد، اما به طور کلی این فضا بر تمام داستانها به نوعی حاکم است. یکی از دلایل مشکلاتی که ما در اجتماع خود با آن روبرو هستیم، همین برزخ سنت و مدرنیته است. عالم به پسامدرن رسید، اما ما هنوز در این برزخ گرفتار هستیم و داریم انتخاب میکنیم. ما هنوز پسامدرن برایمان حل نشد که خوبهای سنت را برداریم و با خوبهای مدرنیته بیامیزیم و بعد به سمت پست مدرن حرکت کنیم. این دل نسپردن به آینده و نفهمیدن تلفیق این دو ما را دچار آفتهایی میکند که شناخت هر کدام از آنها میتواند به بهتر شدن زندگی ما کمک کند.
برزخ سنت و مدرنیته مشکل امروز خیلی از مردم جامعه ماست
تلاش من در داستانهای کوتاه این است که جنبه تحذیری داشته باشم. به عنوان یک هنرمند تلاش کنم که بگویم و داد بزنم که اشکالات ما کجاست. آنقدر اشکالات زیاد است که نمیتوانیم به سراغ راه حلها برویم. بسیاری ار ما نمیدانیم که مشکلات ما کجاست. بسیاری از مشکلات ما در حوزه اجتماعی مانند طلاق، روابط دوستان، روابط موجود در دانشگاهها و.. نشأت گرفته از وجود سایه این بزرخ است و ما هنوز راه تکامل و برونرفت از آن را نیافتهایم. تلاش کردم اول بگویم مشکل داریم، این را بپذیریم و بعد در کتابهای دیگر به راهحلها بپردازم. مهم این است که ابتدا بپذیریم که مشکل داریم.
میشود حالا حالاها این برزخ را فریاد زد
مشکل ما اینجاست که گمان میکنیم داریم مسیر درست را در زندگی میپیماییم، اما اگر برگردیم به سابقه دینی و اجتماعیمان میبینیم که با اصول زندگی و مدینه فاضله چقدر فاصله داریم. فاصله مهم نیست، مهم این است که ما هنوز این فاصله را باور نکردهایم. اگر برای لحظهای رابطه انسان با اجتماع را در نظر پیامبر(ص) با آنچه که امروز در زندگی ما جاری و ساری است، مقایسه کنیم متوجه میشویم چقدر با آنچه که برای ما ترسیم شده فاصله داریم. چقدر با مکارم اخلاق که پیامبر(ص) برای تکمیل آنها مبعوث شدند، متفاوت عمل میکنیم. دردناکتر این است که جای بسیاری از اصول تغییر میکند و عوض میشود. غیبت و تهمت برایمان کماهمیت میشود، اما دیگر مشکلات بزرگ جلوه میکند. این فاصله را میشود حالا حالاها فریاد زد و در موردش صحبت کرد.
*تسنیم: داستاننویس اجتماعی دردمند جامعه و به نوعی پزشک آن است. دردهای جامعهاش را تشخیص میدهد و در قالب داستان به نمایش میگذارد، اما نکته اینجاست که به نظر میرسد داستانهای اجتماعی ما، چه پس از انقلاب و چه پیش از آن، گاه از مسیر واقعی خارج میشود. موضوعاتی در آنها مطرح میشود که دردهای نویسنده است، نه درد جامعه.
داستاننویس اجتماعی هم دردمند اجتماع است و هم پزشک. باید آثار را بررسی کرد و دید که نویسندههای ما چقدر به دردهای واقعی یک جامعه اسلامی که الآن در این مقطع قرار دارد، میپردازد. چقدر داستانهای اجتماعی ما درد جامعه هستند نه درد نویسنده؟
دچار تقلید از فرمهای تاریخ مصرف گذشته غرب شدهایم
این را نباید جایی گفت باید یواشکی در پستو نهان کرد، اما واقعیت این است که هنر ما از دغدغه دینی ما فاصله دارد؛ مثل دیگر وجوه زندگیمان. البته این را اگر بخواهیم منصفانه نگاه کنیم، تنها یک مؤلفه در آن دخیل نیست؛ فرم یکی از این المانها است. ما در سالهای اخیر آنقدر درگیر فرم شدهایم که از مضمون خارج شدیم. با مجموعهای از دوستان ادبیات دهه ۸۰ را بررسی میکردیم، تأسفبرانگیز است که بگوییم نویسندگان ما دچار تقلید از فرمهای تاریخمصرفگذشته غرب شدهاند. تقلید مهم نیست، مهم رد شدن از این فضا است.
ما سینما نداشتیم، سینمای ما هم تقلیدی از غرب بود، اما از این حالت تقلید خارج شد، اما وضعیت در حوزه ادبیات ما اسفبار است. ما کلاسیسم را با صد سال تأخیر آوردیم و بعد در حالی که مدرنیته را نداشتیم به سراغ ترجمههای پستمدرن رفتیم. میتوان گفت در این مراحل هنوز به پختگی نرسیده به مرحله بعد رفتیم. رویه چنان بوده که نه نویسنده مکتبها را به خوبی را میشناسد و نه به تبع مخاطب با این آثار آشناست. درگیری با فرم برای کسانی که این زبان را نمیشناسند، وجود دارد.
خیلی از نویسندگان از چنبره داستاننویسان غربی بیرون نیامدهاند
نویسنده به این دقت نمیکند که این محصول آماده شده برای این مردم نیست. بخشی از تیراژ پایین و کتاب نخواندنها از همینجا نشأت میگیرد. ظهور نویسندگان شهابسنگی که لحظهای میدرخشند و میروند، مثل ظهور نویسندگانی در دهه ۸۰ ، نشأتگرفته از همین رویه است. زمانی ۳ هزار نویسنده ظاهر میشوند، اما فقط یک کتاب دارند، از همین قضیه نشأت میگیرد. این نشان میدهد که ما هنوز در مکتب قبلی به پختگی نرسیدیم و آن را عقیم میگذاریم و میرویم. نویسنده بیش از آنکه دغدغه محتوا و دغدغه اجتماعی داشته باشد، دغدغه فرم را دارد.
این عقبتر بودن از دیگران اشکال ندارد، اما اگر این عقب ماندن به درجا زدن و پرشهای بیمعنی منجر شود، ایراد دارد. برخی از آثار چنان نوشته میشوند که فاصله آنها با آجرهای قبلیای که نویسندگان و شعرا بنا کردند، زیاد است. همیشه تقلید برای ما دست و پا گیر بوده است. بخشی از آن از مبهوت اثر خوب بودن نشأت میگیرد، اگر از چنبره این اثر بیرون نیایم، ایراد است. نوادگان معنایی جلال زیاد بودند، اما نتوانستند از دامنههای ادبیات او بالاتر روند. ترکیب آشفتهای داریم که بعضی وقتها فکر میکنیم که آیا میشود زمانی این بنا درست شود؟
*تسنیم: شما از چه کسی در طول سالهای نویسندگی الهام گرفتهاید؟
الهام را نمیتوان به صورت مشخص گفت، اما همیشه اولین و بیشترین کار، کتابهای پدر بوده، اما تلاشی کردم که البته الآن هم معلوم نمیشود، شاید ده سال دیگر، پرخوانی را شرط اول گذاشتم. به همین دلیل اینقدر کار در حوزه ادبیات معاصر خواندم که به جرأت میتوانم بگویم رمان و داستان کوتاهی نیست که نخوانده باشم، همین به نظرم میرسد باعث شده که در قلم کسی نمانم و ذوقزده یک اثر نشوم. پرخوانی سبب میشود که نویسنده در یک اثر نماند. این راه حل خوبی است که در هر هنری آدم را از قیود تقلید و الهام مستقیم رها کند.
*تسنیم: یکمقدار در مورد شیوه خودتان در نوع داستاهای این مجموعه به خصوص «مرا به خوابهایت ببر ماریه» صحبت کنید. به نظر میرسد که از میان شخصیتهای حاضر در این مجموعه، ماریه شخصیت دوستداشتنی نویسنده باشد.
این داستان و سه داستان دیگر که مجوعاً چهار داستان میشوند، نمادگرایانه هستند. این اثر آدمهای زیادی دارد، اما در این میان شخصیت ماریه را خیلی دوست دارم و تقریباً میشود گفت که معصومترین آدم این مجموعه است. اساس این داستان از حدیثی از رسول خدا(ص) که فرمودند:« الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» نشأت میگیرد. دوست ندارم تا زمانی که مخاطبان کتاب را نخواندهاند در مورد آن بیشتر صحبت کنم، اما اینقدر بگویم که شاید اگر نگاه دیگری به باورهای دینیمان داشته باشیم، بهتر است. و به رابطه زندگی این دنیا با آن دنیا و کاری که اینجا میکنیم با آنچه از ما توقع داریم، بیشتر فکر کنیم.
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/350135