همه والدین دغدغه رفتار فرزند بزرگتر با فرزندان کوچکتر را دارند. کودکان بزرگتر، ورود نوزاد جدید را گاهی با آغوش باز پذیرا میشوند و گاه با جبههگیری واکنش نشان میدهند.
رفتار کودک بزرگتر، بیشتر به سن و میزان تکامل عقلی او بستگی دارد. آمادهسازی کودک، به او کمک میکند تا از سردرگمی رهایی یابد، البته گاه احساس حسادت کماکان باقی میماند.
تشویق کودک به کمک کردن در امور مربوط به نوزاد، احساس بزرگ بودن را در او ایجاد میکند و نیز این باور را به وی میدهد که او هم عضو فعالی از خانواده است.
این گونه رفتارها و مشکلات درگیری ذهنی والدین را به وجود میآورد. برای رهایی از این مشکلات و آشنا شدن کودکان با شرایط جدید کتابهایی وجود دارد. از جمله این کتابها برای کودکان، داستان بازی با بچهها اثر کاترین والترز است.
در این کتاب خرس کوچولویی درصدد بازی با خواهر و برادر کوچک خودش است. اما راه و روش آن را نمیداند. مادر او را راهنمایی میکند اما هر بار خرس کوچولو کاری که به ذهنش میرسد را انجام میدهد که غلط است مادر با مهربانی جلوی او را میگیرد و راهکاری تازهتر به او میدهد تا اینکه خرس کوچولو…
وقتی مخاطب که کودکان گروه سنی ب هستند این داستان را بخوانند متوجه خواهند شد که نیاز آنها با خواهر و برادر کوچکترشان چقدر متفاوت است و اگر والدین مراقبت بیشتری نسبت به کوچکترها دارند بدان معنا نیست که فرزند بزرگتر را دوست ندارند. آنها میتوانند با توجه به حرف والدین ارتباط بهتری با خواهر و برادرشان پیدا کنند و با توجه به نیاز آنها و بدون آسیب رساندن به کوچکترها با آنها بازی کنند.
کتاب بازی با بچهها مخاطب را به نیازها و تفاوتهای کوچکترها در تغذیه، بازی و چیزهای جالب توجه نسبت به خودشان، آشنا میکند.
سیدمهدی شجاعی نویسنده و مترجم نامآشنای معاصر، این کتاب را ترجمه کرده است و این مسئله خیال مخاطب را نسبت به روان بودن و قابل درک بودن اثر، راحت میکند. همینطور تصویرگری این کتاب که توسط نویسنده اثر یعنی کاترین والترز انجام شده است که خود از ویژگیهای مثبت آن حکایت دارد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
قبل از اینکه خرس کوچولو وارد غار شود، مادر او را نگه داشت و فریاد زد: چه کار داری میکنی؟ خرس کوچولو گفت: برای بچهها یک راسو گرفتهام. مادر فریاد زد مگر نمیدانی راسوها چقدر بدبو هستند؟ آن را به جنگل برگردان. همین حالا. خرس کوچولو راسو را رها کرد و گریهکنان گفت: من نمیتوانم هیچ کار درستی انجام دهم. من اصلاً دوست ندارم با این بچههای نادان بازی کنم. آنها واقعاً خستهکننده هستند…