«گفت بگو میگویم» کتاب نثرهای ادبی محمدرضا زائری در وصف مناسبات اسلامی و شخصیتهای مذهبی است. نویسنده در مقدمه این کتاب این نوع نثر را قالبی برای نوشتن درباره بهانههای اجتماعی، خانوادگی و دلنوشتههای شخصی دانسته است.
محمدرضا زائری، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشته فلسفه و حکمت اسلامی و دکترای ارتباطات دینی است.
«سلامنامه»، «روزنامهنگاری دیواری پگاه»، «خیمهگاه»، «بیتالاحزان»، «خبرنگار بدون مرز»، «حکایت بیرونی»، «کتاب تنهایی»، «ما سخاوتمندترین مردم دنیا هستیم» و «محرمانه، مستقیم»، از جمله کتابهای منتشر شده به قلم زائریاند.
این مجموعه شامل ۳۰ نثر ادبی است. این کتاب و یادداشتهایش به گفته نویسنده آن بهانهای است برای سیاهمشق و تمرین نوشتن به منظور ستایش از مقام مقدس اهل بیت (ع) و نیز میتواند تمرینی برای نوشتن از سوی نوجوانان در این حوزه به شمار بیاید.
این کتاب شامل۳۰ یادداشت کوتاه است که در بخش نخست با ستایش ائمه معصومین (ع) آغاز میشود و در بخش پایانی با موضوعات اجتماعی تازهتری نیز همراه میشود که از جمله آنها میتوان به یادکرد امام موسی صدر و چند یادداشت اجتماعی با موضوع جوانی و فقر و… اشاره کرد.
زائری در بخشی از مقدمه خود در این کتاب مینویسد: «گفت بگو میگویم» را از آن رو به عنوان نام بر روی این کتاب قرار دادم که بخش عمده این مجموعه، نثرهای ادبی مذهبی در ستایش آل الله است و برای ایشان کسی نمیتواند مدح و ستایشی بنگارد جز آنکه به عنایت الهی مدد شود و در حقیقت این خود اراده پروردگار است که قلم را دستانش میگرداند و نه بنده، و این کلمات اوست که بر زبانش مینشیند نه نویسنده، و اوست که میگوید بنویس و بگو و نویسنده آن را میگوید و مینویسد که صاحب قلم و اراده کرده است.
در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «بسیاری از بزرگان زبان فارسی از دیرباز آثار ارزشمندی را در این زمینه آفریدهاند و چهرههای برجستهای چون مرحوم دکتر علی شریعتی و علامه محمدرضا حکیمی تا نویسندگان نامداری چون پرویز خرسند و سیدمهدی شجاعی در سالهای اخیر، نمونههای خواندنی در این قالب عرضه کردهاند. بسیاری از این قطعهها حدود بیست سال پیش نوشته شدهاند و به درستی آیینه سبک و نوع امروز این قلم خسته نیستند، اما کلماتشان روزگاری از این دل شکسته برآمده است.»
«آرزوی ناپیدا»، «هفت یاسین»، «حرفهایی برای نگفتن»، «برپاترین اوفتاده»، «یک جنازه و چهل قبر» و «خدا نیستم»، نام برخی از متنهای این مجموعهاند. تجربه تدریس زائری در قالب دبیر انشا در کنار آشنایی با آثار ادیبان و نویسندگانی چون سیدمهدی شجاعی، محمدرضا حکیمی و علی شریعتی در کنار توجه به میزان تاثیرگذاری این دست آثار از این کتاب اثری را فراهم آورده است که میتواند در نوع خود برانگیزاننده ذوق متعددی در میان خوانندگان خود باشد.
این قالب بیشتر از شعر و قصه یا فیلمنامه و رمان برای مناسبتهای مذهبی و دینی قابل استفاده است و گرچه گاهی شاید میان یادداشت مطبوعاتی و شعر سپید سرگردان به نظر میرسد اما از سوی دیگر هویت مستقل و متن مستقل هر یک از این یادداشتها از آنها در نوع خود موضوعات و مطالبی ماندگار، تاثیرگذار و در عین حال بسیار خواندنی را برای مخاطبانش فراهم آورده است.
در بخشی از «بر سر خوان عنایت» میخوانیم:
اینک که در ماه ضیافت تو و بر سر خوان گستردهی عنایت تو دست نیاز به سوی تو آورهام تو را نه به خویش میخوانم که بندهای ناچیز به خویش چه میتواند خواست؟
تو را میخوانم بدانچه خود میخواهی و بدانچه خود دوست میداری، قسم میدهم تو را به لحظه لحظهی دعوت پیامآورانت، به آن لحظه که ابراهیم بت میشکست، بدانگاه که ایوب عهد میبست، بدان زمان که یوسف در چاه مینشست. به نوای داود، به سوز یحیی، به خروش موسی، به دعوی عیسی، قسم میدهم تو را به قدمهای مصطفای تو بر سنگهای «حرا»، به نفسهایی که به شماره افتاده بود از ندای «اقرأ» قسم میدهم تو را به عظمت علی و عزم استوارش، به قاطعیت ذوالفقارش، به دل آسمانیش، به اسرار نهانیش، به آن چاه که گاه و بیگاه نالههایی سوزناک میشنید در سکوت نخلستان قسم میدهم تو را به گریههای بیتالاحزن، به در نیمسوخته، به دستهی آن آسیا که خون دستانی را به یادگار گرفته…