این کتاب صوتی دربردارنده ۱۸ داستان کوتاه از داستانهای جذاب و خوشخوان ا.هنری است. این داستانها با زبان ساده و شیوای خود مخاطب را تا آخر داستان با خود همراه میکند. ویژگی جالب و مورد توجه داستانهای ا.هنری پایان غافلگیرکننده و غیرهمنتظره آنها است و زبان طنز او بر گیرایی داستانهایش میافزاید. عناوین داستانهای این کتاب به شرح زیر است:
نان زنان افسونگر (داستان زنی نانوا است که یک مشتری هنرمند دارد زن گمان میکند او یک هنرمند فقیر است و همین ذهنیت ماجراهای ادامه داستان را شکل میدهد).
ماجرای عشقی یک کارگزار پرکار بورس (ماجرای رئیسی است که دلباخته منشی خود میشود).
گشتوگذار در عالم حافظهپریشی (ماجرای یک وکیل دادگستری است که مشغله کاری زیاد سبب آلزایمر گرفتن او میشود).
اتاق مبله، داستان اسکناس دهدلاری آلوده، تراژدی در هالم، نیویورکی شدن، گزارش شهری، دو مرد در روز شکرگزاری، وجدان کاری، تحول مارتن برنی، مثلث اجتماعی، در سبز، هدیه شعبدهباز، آخرین برگ، کارت بهاری، جهان وطنی در کافه، از روی صندلی راننده تاکسی (رانندهای که تمام مسافرانش را به شکل کرایه تاکسی میبیند).
مارتا میچام ۴۰ ساله صاحب یک مغازه نانوایی، انسانی با احساس، مهربان و دلسوز است. مشتری دائمی مغازه مارتا مردی به ظاهر فقیر با لهجه غلیظ آلمانی میباشد. او همیشه دو قرص نان بیات از مارتا میخرد و همین مسئله سبب میشود مارتا بیشتر در مورد او کنجکاوی کند.
او متوجه میشود که این مشتری یک نقاش است این را از دستان همیشه رنگی او و توجه مرد به تابلوی نقاشی داخل مغازه فهمیده است. مارتا حس ترحم و دلسوزی بسیاری به او پیدا میکند و در فکری پیدا کردن راهی برای کمک به او است و همین ذهنیات ادامه داستان را پدید میآورد.
مرد، انگلیسی را با لهجه غلیظ آلمانی صحبت میکرد. لباسهایش کهنه و مندرس بود. با آنهمه آثار رفوکاری و چروک شدگی در لباسش، مرتب به نظر میآمد و رفتارش بسیار معقول و مودبانه بود. همیشه دو قرص نان بیات میخرید. هر قرص نان تازه، پنج سنت بود که با این پول میشد دو قرص نان بیات خرید. مرد بهجز نان بیات، چیز دیگری نمیخرید. روزی مارتا متوجه لکههای سرخ و قهوهایرنگ روی انگشتان مرد شد و فهمید که او یک هنرمند بسیار فقیر است؛ حتما در اتاقی زیرشیروانی زندگی میکند، تابلو میکشد و نان بیات میخورد و در عالم خیال و رویا، از نانوایی مارتا مواد غذایی خوشمزه میخرد.
مارتا اغلب اوقات، وقتی مشغول خوردن گوشت یا مربا و چای میشد آه میکشید و آرزو میکرد روزی فرابرسد که آن مرد فقیر هم بتواند بهجای خوردن نان خشک در اتاق محقرش، غذاهای خوشمزه بخورد. همانطور که پیشتر گفته شد، مارتا خیلی مهربان و دلنازک بود.
روزی برای اینکه حدسش را درباره شغل آن مرد آزمایش کند، تابلویی را که مدتها پیش از یک حراجی خریده بود از خانه به مغازه آورد و آن را پشت پیشخوان، درست مقابل قفسهها گذاشت. تابلو، منظرهی بسیار زیبایی را نشان میداد: در پیشزمینه ساختمانی مرمرین و باشکوه در میان آب و بقیه تابلو چند قایق و یک زن که دستش را در آب فروبرده بود و ابرها و آسمان و سایهروشنهای بسیار… هیچ هنرمندی بیاعتنا از کنار این تابلو رد نمیشد.
دو روز بعد مشتری موردنظر وارد شد. (لطفا دو قرص نان بیات) درحالیکه زن، نان را داخل پاکت میگذاشت، مرد گفت: خانم، تابلوی قشنگی دارید. مارتا که از زیرکیاش حظ کرده بود گفت: آه بله من هم هنر را تحسین میکنم به این زودی نباید کلمه هنرمند را بر زبان میآورد و البته نقاشها را هم تحسین میکنم. به نظر شما تابلوی قشنگی است؟ مشتری پاسخ داد: همینطور است، دست در آب… دست نقرهای زنی زیبا در آب، در کنار ساختمانی از مرمر سفید… واقعا شعر است! آب، نقره… مرمر… خدایا، چهکاری شده است! سپس پاکت نان را برداشت، خم شد و بیرون رفت.
ویلیام سیدنی پورتر معروف به ا. هنری نویسنده صاحبنام و صاحب سبک آمریکایی در سال ۱۸۶۲ در گرینزبوروی کارولینای شمالی به دنیا آمد. ویلیام سهساله بود که مادرش را از دست داد و ازآنپس به همراه پدرش به خانه پدربزرگ پدریاش نقلمکان کردند و او در همانجا بزرگ شد. او در سال ۱۸۷۸ با آتول ازدواج کرد و حاصل ازدواجشان دختری به نام مارگارت و یک پسر بود. ا.هنری پیش از نویسندگی به شغلهایی چون کارمندی بانک و کار در داروخانه مشغول شد. بعدها در سال ۱۸۸۷ به تگزاس مهاجرت کرد و دو سال در یک دامپروری مشغول به کار شد. او در بیشتر داستانهایش سبک زندگی وسترنهای تگزاس را بهخوبی بازگو میکند.
مدتی بعد او همکاریاش را با روزنامه فری پرس آغاز کرد و اولین داستانهایش را در همین هنگام نوشت. طولی نکشید که او توانست توانایی خود را در داستاننویسی اثبات کند. داستانهای ویلیام دارای شخصیتپردازیهای شورانگیز و ویژگی بازی با لغات است ولی شهرت داستانهایش مربوط به پایان غافلگیرکننده آنهاست که گرههای داستان را به شیوهای هنرمندانه و غیرمنتظره میگشاید و این شیوه داستاننویسی او امروز به سبک ا.هنری معروف گشته است. جایزهای نیز به نام ا.هنری هرسال به بهترین داستانهای نشریات تعلق میگیرد. محور اصلی داستانهای او شهرنشینی، زندگی غربی، عشق، وسترن و طنز است.
ا. هنری در طول زندگی خود بیش از ۴۰۰ داستان کوتاهنوشت و اولین مجموعه چاپشدهاش چهار میلیون نام دارد و مقصود او از چهار میلیون در این داستان مردم ساکن نیویورک هستند. ا.هنری مدتی را در زندان سپری کرد و پس از آزادی به فعالیتهای ادبیاش ادامه داد. از آثار او میتوان مجموعه داستانهای نان زنان افسونگر، ستاره و عقاب، آخرین خنیاگر، پز عالی، چرخوفلک، قلب مغرب، آواز شهر و راههای سرنوشتساز را نام برد. ا.هنری در سال ۱۹۱۰ در نیویورک درگذشت و پیکرش را در شهر آشویل ایالت کارولینای شمالی به خاک سپردند.