«شهرزدگی تجربۀ ترکیب جهان نو و کهنۀ کلمات است.»
اسماعیل باستانی کتابش را اینطور تعریف کرده برایمان:
شهرزدگی راستش اصلاً اسم شاعرانهای نیست؛ ولی واقعیت محتوم زندگی همۀ ما میتواند باشد. ما داریم در شهرها جان میدهیم و همۀ امیدمان به فردایی است که هنوز نیامده… که نمیآید. چراکه فردا دروغ عجیبی است که اسمش را گذاشتهاند آینده تا آدمی حالش را، قالش را، مجال اندکش را فراموش کند.
همین شد که نام سومین کتابم را گذاشتم «شهرزدگی». تصویری مات از انسان امروزی، گمشده لای آهن و دود و اما در جستوجوی نور! نوری شبیه عشق. عشقی که حلقۀ مفقودۀ زندگی این روزهامان است. عشق سادهای که از «تهران لوبیتل چشمهای تو» شروع شد و دچار «عوارض جانبی» وسط شهرزدگی، درگیر سیاست و خون و شک شد.
شهرزدگی تجربۀ ترکیب جهان نو و کهنۀ کلمات است برایم. ترکیب تازهای که دوستش دارم.