شهرکرمانشاه شهر پهلوانان و پهلوانیهاست. شهری که در افسانهها و داستانها و خلق و خوی مردمانش و نیز در رفتارهای اجتماعی و سنتهای بومی آن، آئینها و رفتارهای پهلوانی موج میزند. بسیاری از رفتارهای اجتماعی مردمان این دیار را این روزها میتوان برگرفته از سنتهای پهلوانی گذشتگانشان دانست که بسیاری از آنها سینه به سینه در میان مردم منتقل شده است و امروز به دست ما رسیده است.
مجموعه قصههای پهلوانی در هفتمین مجلد خود با عنوان «رخصت مرشد ۷. کرمانشاه» به سراغ مردم این سرزمین رفته و داستانهایی از پهلوانی مردمان این دیار را بازگو کرده است.
خسرو آقایاری در این کتاب بخشهایی از زندگی پهلوانانی چون حسین گلزار، سید قاسم چاشنیساز، محمدعلی سلطان رشیدی (محمدعلی گِنِل)، علیاصغر کله شیر و علیآقا سمیعپور را در قالب روایتهای داستانی برای نسل امروز بازگو کرده است تا با سنتهای مردمان سرزمین خود این بار در قالب داستان و حکایت آشنا شوند.
ویژگی ممتاز این روایتهای داستانی بیان آنها با زبان و سنت مردمانی است که آنها را دیده و به آن باور دارند. آقایاری تلاش بسیاری داشته تا به زبان مردم کوچه و بازار برای روایت کردن از پهلوانان آنها نزدیک شود اما در عین این نزدیکی، او زبان روایت خود را به سبک حکایتخوانی و حکایت نویسی سنتی ایران نزدیک کرده است و محاورهگویی و نویسی را ابزاری برای جلب مخاطب قرار نداده است. به عبارت دیگر بیشتر از زبان، شیوه زندگی، باورهای عامیانه و نوع برخورد اجتماعی مردم بوده که در این آثار مورد توجه او قرار داشته گرفته و سعی کرده به کمک آنها بخشهایی از زندگی پهلوانان آن سرزمین را نیز نشان دهد.
جدای از این، بسیاری از داستانهای این کتاب، روایتی از است از نوع رابطه مردم با طبقه حاکم. پهلوانان در داستانهای این کتاب نمادی هستند از آرزوهای فروخفته مردمی که در مقابل ظلم حاکمان زمانه خود کاری از پیش نبرده و چشم انتظار انسانهایی برگزیده و فوق عادی برای ستاندن حق خود بودهاند. در مواردی دیگر نیز این پهلوانان نقش هدایتگر جامعه را در این داستانها بر عهده گرفته و مردم را با مرام و شیوه صحیح زندگی آشنا و به سمت احیاء آن هدایت میکنند.
این کتاب در مجلد پیش رو، با روایتی از مواجهه پهلوان حسین گلزار با حاکم زمانه خود شروع میشود، حاکمی که مسابقه کشتی و نتیجه برحق آن را نیز بر نمیتابد و برنده آن را به دلیل بیعلاقگی به وی، مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
آقایاری در ادامه به سراغ روایت داستانی زندگی محمد علی سلطان رشیدی میرود، پهلوانی که از کودکی کشتی گرفتن را با یک توله خرس که عمویش برای وی هدیه آورده آغاز کرده و در ادامه آوازه پهلوانی و جوانمردی او در سرزمینش زبانزد میشود. از بخشهای قابل توجه در این بخش شرح دقیقی است که نویسنده از کشتیهای این پهلوان برای کسب عنوان پهلوانی شهر میدهد.
داستان سوم از این کتاب نیز با روایت پهلوانیهای محمد علی سلطان رشیدی از جوانی شروع میشود و در ادامه به شرح دیگر کشتیهای او میپردازد که این روند برای سایر پهلوانان این کتاب نیز کمابیش تکرار میشود.
داستانهای این مجموعه در یک نگاه کلی شرحی است خواندنی از زندگی پهلوانان ایرانی که بسیاری از آنها سالهاست در غبار فراموشی به سر میبرند.