در حال بازسازی وبسایت هستیم...

آرزوی یک چوپان

نویسنده:
سال+نشر:+
نوبت چاپ:
قطع:
تعداد صفحات:
برچسبی موجود نیست
نسخه چاپی
قیمت:

۱۲,۰۰۰ تومان

معرفی کتاب

«خوشبختی» واژه‌ای زرّین، زیبا و دلپذیر است که در هر فرهنگ و تمدنی، آرمانی ارزشمند و محبوب شمرده می‌شود. نگاه افراد به آفرینش و دیدگاه انسان‌ها به هستی، مبنای تفسیر خوشبختی (سعادت) است.

برای خوشبختی دو تعریف کلّی بیان شده است:

  • خوشبختی یعنی؛ رسیدن به لذت بسیار و یا رسیدن به لذت‌های دائمی در زندگی.
  • خوشبختی عبارت است از: رضایت کلی از زندگی و خشنودی از وضعیت خویشتن.

برای انسان، سعادت و خوشبختی هدفی بسیار مهم در زندگی است. مردم انرژی قابل توجهی را صرف جستجوی خوشبختی و همچنین در صورت به دست آوردن آن، صَرف حفظ کردن آن می‌کنند. اهمیّت خاصی که خوشبختی به عنوان یک ارزش انسانی داراست، حسّ ما را برمی‌انگیزد تا برای نیل به آن، وقت و همّت گماریم.

کتاب آرزوی یک چوپان اثر ماکس باکیکر از چوپانی جوان می‌گوید که در حسرت خوشبختی به سر می‌برد. او برای رسیدن به خوشبختی پی پرنده خوشبختی می‌دود و در هر جایی که او را میابد مسئله‌ای درگیرش می‌کند و بعد از حل هر مسئله دوباره به دنبال پرنده خوشبختی می‌شتابد تا زمانی که پرنده از دیدگانش دور و دورتر شد و در راه برگشت خوشبختی را یافت…

خوشبختی، شادکامی و کامیابی، آرزوی دیرینه تمامی انسان‌ها بوده است. این آرزو در سال‌های مختلف زندگی، جلوه‌های خاص خود را به همراه دارد. مثلاً در دوران کودکی، شیرین‌ترین خواسته ما، بهره‌مندی از خوراکی‌های لذیذ، لباس‌های زیبا و بازی‌های گوناگون است. از آنجا که انسان‌ها افکار و اندیشه‌های خود را برمی‌گزینند، خود، تعیین‌کننده‌ میزان خوشبختی در زندگی خویش هستند.

تصویرگری کتاب آرزوی یک چوپان را چیندرا کاپک بر عهده داشته و ترجمه آن نیز توسط سیدمهدی شجاعی انجام شده است.

این کتاب سعی دارد تا کودک را با معنای خوشبختی حقیقی با روایت یک داستان شیرین آشنا کند. داستانی که هم نقاشی آن و هم ترجمه روانش کمک شایانی به رساندن پیام قصه دارد.

مخاطب پویا بعد از مطالعه نگاهش به معنای خوشبختی تغییر خواهد کرد. خوشبختی پاداش نیست، یک نتیجه است چرا که خوشبختی موقعیتی نیست که به آن می‌رسید، شیوه سفر کردن است.

خوشبختی با لذت فرق دارد. خوشبختی با جنگیدن، تحمل کردن و به دست آوردن در ارتباط است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

چوپان ناگهان یکه خورد، پرنده خوشبختی

و با خودش گفت: همان چیزی که آرزویش را داشتم.

او آرام و آهسته به طرف درخت رفت تا پرنده را بگیرد.

اما وقتی دست‌هایش را به سمت پرنده دراز کرد، پرنده ناگهان به هوا برخاست و به سرعت در میان شاخه‌های صنوبر گم شد.

چوپان که مدت‌ها چشم‌انتظار پرنده خوشبختی مانده بود، تصمیم گرفت، به دنبال پرنده برود و هر طور شده او را به دست بیاورد…

دیگر آثار مشابه