علی شاهحاتمی را با سینما میشناسیم. همینطور با تلویزیون! (علی شاهحاتمی) متولد ۱۳۳۹ در تهران کارگردان ایرانیست وی فعالیت هنری را در سینما با بازیگری و کارگردانی در فیلمهای کوتاه آغاز کرد. به نظر میرسد سریال خوشرکاب در بین سریالهای دفاع مقدسی جایگاه ویژهای داشته باشد. به هر حال، علی شاهحاتمی نویسندهای است که آثار دفاع مقدسی قابل توجهی دارد. فیلم «آخرین شناسایی» او هنوز که هنوز است از آثار آبرومند سینمای دفاع مقدس است.
کتاب جبرئیل و دریا هم یک فیلمنامه است که در مجموعه متون فاخر انتشارات نیستان منتشر شده است. شروع داستان از اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی سیستان و بلوچستان است. قرار است در تهران یک جشنواره موسیقی نواحی برگزار شود. در این فیلمنامه داستان یک نوجوان و ماجرای سفر طولانی او روایت میشود. این پسر که در منطقه سیستان و بلوچستان زندگی میکند تصمیم دارد در مسابقه جشنواره موسیقی مقامی شرکت کند. «پیرمحمد» در زابل ساز قیچک میزد. او برای جشنواره موسیقی که قرار بود به مناسبت میلاد امام زمان (عج) در تهران برگزار شود دعوت شده بود. او باید ظرف ده روز خود را برای مسابقه آماده میکرد، اما بر اثر اتفاقی دست او میشکند و پسرش «جبرئیل» بعد از آموزش کوتاهمدت توسط پیرمحمد عازم تهران میشود. در مسیر حرکت به سوی تهران، او با یک جانباز و دختری فالفروش به نام «مارال» آشنا میشود. مرغ عشق مارال فرار میکند و جبرئیل برای گرفتن مرغ عشق مارال تلاش میکند، اما موفق نمیشود. مارال غمگین به خانه میرود. جبرئیل از قطار جا میماند و برای یافتن کلبه مارال و کمک به او راه میافتد و درگیر ماجراهایی میشود که در این فیلمنامه به تصویر کشیده شده است. شخصیت اصلی داستان یک نوجوان است. هر چند کتاب زبان و نثر کتاب (مثل عمده فیلمنامهها) برای نوجوانان مناسب نیست، اما مضمون کتاب و فیلم آن برای نوجوانان مناسب و مفید است. این اثر در بخش متون منتشر شده است. در بخشی از فیلمنامه میخوانیم:
جبرئیل قیچک را توی کیسه میگذارد. مرد با دستمال جای ساز را روی پیشخوان پاک میکند. جبرئیل با تعجب به او مینگرد. سپس اسکناس دویست تومانی را که مادرش برای ادای نذر به او داده از جیب بیرون میآورد؛ به آن مینگرد و سپس از کنار پنجره میگذرد. جبرئیل ساز بر دوش، مقابل در ورودی حرم به گنبد امام رضا مینگرد. سپس اسکناس دویست تومانی را که مادرش برای ادای نذر به او داده از جیب بیرون میآورد؛ به آن مینگرد و دوباره آن را در جیب پیراهنش میگذارد. سپس به احترام دست روی سینه گذاشته، مقابل گنبد زیارتنامه میخواند.
السلام علیک یا امام غریب
و چشمهایش را روی هم میگذارد. روی تصویر گنبد طلایی، صدای نجواها و التماسهای زائران را که در هم تنیده شده، میشنویم. کبوترهای حرم به پرواز در می آیند…