ماجرای «چشم خفاش» از یک دکل آغاز میشود. دکلی در عمق لشکر عراق در دوران دفاع مقدس که دیدهبانی دشمن از روی آن تلفات زیادی را بر زرمندگان ایرانی تحمیل کرده است.
یکی از رزمندگان ایرانی با نام مرتضی اصرار دارد که طرحی برای انهدام دکل دارد که قابل اجراست. او در نهایت و به همراه دو رزمنده با نامهای عباس و مجتبی برای انهدام دکل دل و تن به ماموریتی میدهد که دشوارتر از چیزی است که تاکنون حتی خود او میاندیشیده است و در نتیجه اجرای آن نیز ماجراهای زیادی را ایجاد میکند که حاصل آن در ادامه، داستان را با خود به پیش میبرد.
آثار سیدمهدی شجاعی، داستاننویس فیلمنامه و نمایشنامهنویس تاکنون بارها از سوی ناشران مختلف و همچنین انتشارات «کتاب نیستان» منتشر شدهاند. عضویت در هیات مدیره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، معاونت تولید و همچنین معاونت امور بینالملل این نهاد و مدیریت بخش فرهنگی روزنامه جمهوری اسلامی بخشی از سوابق مدیریتی این نویسنده است. تا به حال فیلمهایی چون «بدوک»، «پدر» و «آخرین آبادی» با فیلمنامهای از شجاعی تولید و اکران شدهاند.
سیدمهدی شجاعی که در سالهای گذشته بیش از هر چیز با رمانها و داستانهای کوتاه و نثرهای ادبیاش به پیشباز مخاطبانش رفته است و نثرهای عاشقانهاش در وصف ائمه اطهار (ع) و زبان بیپروایش در نقد جامعه پیرامون خود و رفتارهای حاکم شده بر آن و رمانهایش که بر پایه زندگی معصومین (ع) خلق شده است، مخاطبان قابل اعتنایی را کسب کرده است؛ در این تجربه مشترک ادبی هنری، شیوه روایت تازهای مبتنی بر دخالت دادن قاببندی و الزامات تصویر و سینما با ادبیات را برای مخاطبانش به ارمغان آورده است.
بهزاد بهزادپور، بازیگر، فیلمنامهنویس و کارگردان سینماست. مهمترین اثر او فیلم اپیزودیک «خداحافظ رفیق» است که در سال ۱۳۸۲ تولید شد. فیلمهای «کلانتری غیر انتفاعی»، «باشگاه سری» و «آخرین شناسایی» نیز با فیلمنامهای از بهزادپور ساخته شدهاند. «بلمی به سوی ساحل»، «تولد یک پیرزن از دستفروش»، «توبه نصوح» و «دو چشم بیسو» نیز نام برخی از تجربیات بهزادپور در حوزه بازیگری سینماست. شجاعی و بهزادپور در تجربه نگارش مشترک این اثر به سراغ داستانی رفتهاند که جدای از مهیج بودن ذاتی خود به دلیل رخدادن در محیط نبرد، به دلیل صحنهپردازیها و وارد نشدن به فضای کلیشهای در روایت داستانی و جدای از دارا بودن ساختار فیلمنامه، داستانی خواندنی و پرکشش و آکنده از تعلیق را نیز در خود دارد. شجاعی به عنوان یکی از فارغ التحصیلان دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران، به همراه این اثر تجربه مشترک دیگری با بهزادپور با عنوان «قله دنیا» دارد. فرزاد ادیبی، طراح و گرافیست معاصر طراحی جلد این فیلمنامه را انجام داده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
مجروحین، خونین و خاکآلود، بر روی خاک، کنار هم ردیف شدهاند و هر کدام عکسالعملی در قبال جراحت خود دارند؛ بعضی ناله میکنند، بعضی ائمه را صدا میزنند و برخی زیر لب ذکر میگویند. حاجی، عباس و مجتبی در کنار هم ایستادهاند. دستها را سایهبان چشم کردهاند و به سویی خیره شدهاند. حاجی کمی مسنتر از عباس و مجتبی است، با ریش و موی کموبیش جوگندمی و صورتی نورانی اما مصیبت چشیده و سختی دیده. پیداست که نسبت به دو نفر دیگر تفوق دارد. عباس و مجتبی هر دو جوانند امّا کارکشته و جنگدیده. هر سه بیقرارند و التهاب و انتظار در نگاههایشان موج میزند. سمت نگاه این سه نفر، آمبولانس از دور نقطهای است که آرامآرام هویت مییابد و در میان گرد و غبار رخ مینماید.