ملاقات با امام زمان (عج) در دوران غیبت کبری یکی از مسائل پرچالش در میان شیعیان است .در زمان غیبت کبری ممکن است کسی امام زمان (عج) را ببیند ولی آن حضرت را نشناسد. همچنین ممکن است کسی آن امام را در خواب ببیند. درباره امکان این دو نوع مشاهده، میان علما اتفاق نظر وجود دارد و همگی آن را ممکن میدانند. اما آنچه همیشه محل بحث و اختلاف نظر علما بوده، ملاقات آن حضرت در زمان غیبت کبری همراه با شناختن است؛ چه این شناختن در زمان ملاقات رخ دهد، چه اینکه ملاقاتکننده، پس از آن بفهمد که امام زمان را دیدار کرده است. ابومنصور جمالالدین، حسنبنیوسفبنمطهر حلی معروف به علامه حلی از علمای شیعه قرن هشتم قمری بوده است. علامه حلی در شب جمعه ۲۹ رمضان سال ۶۴۸ قمری، برابر ۹ دی سال ۶۲۹ شمسی در شهر حله به دنیا آمد.
پدرش شیخ یوسف سدیدالدین نام داشت و از علمای برجسته زمان خودش بود. نیاکان علامه حلی از طرف پدری به اهل «مطهر» که خاندانی باتقوا و دانشمند بودهاند میرسد و از طرف مادری با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد.
علامه حلی در ابتدای کودکی با راهنماییهای پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را به خوبی یاد گرفت.او نوشتن را در ابتدا در مکتب خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد و در محضر شخصی به نام «محرم» با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را به خوبی فرا گرفت.علامه حلی پس از آموختن قرآن و خط، مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدرش آموخت و به سبب همین تلاش و جدیت در تحصیل علم در بین خانواده و علمای زمان خودش به «جمال الدین» مشهور شد.
علامه حلی خیلی زود توانست اکثر علوم دوران خودش را فرا بگیرد و از نظر فضل و دانش آوازهاش در شهر حله و سایر شهرها پیچید؛ به طوری که در مجالس درس از او به نیکی یاد میکردند و او را «علامه» میخواندند. علامه حلی در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و به علاقهمندان علم و دانش آموزش میداد.
کتاب خورشید نیمهشب به قلم سیدمهدی شجاعی برای گروه سنی کودکان و نوجوانان نگاشته شده است، با زبانی شیوا و جذاب، دیدار علامه حلی با امام زمان (عج) را روایت میکند که در این دیدار امام زمان (عج) علامه حلی را در امر کتابت یاری میرساند. این کتاب را امین قاضیزاده تصویرگری کرده است. کتاب مذکور یک داستان مذهبی بوده که برای گروه سنی «ج» و «د» نوشته شده است. تصاویر کتاب نیز به گونهای است که جذابیت متن آن را بیشتر کرده است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
این موقع شب چه کسی میتواند باشد؟ نه کسی نیست. حتماً خیال میکنم که کسی در میزند، به خاطر خستگی است.
اما باز صدای در بود که میآمد. وحشتزده از جا بلند شد، در را باز کرد و با تعجب مردی را دید که پشت در ایستاده است. مردی بلند قد، با چهرهای زیبا و دوستداشتنی و تبسمی شیرین بر لب.
چهره زیبا و روحانی مرد و لبخند شیرینش ترس را از دلش برد. با خود فکر کرد: او کیست؟ من که تا به حال او را ندیدهام… اما چقدر دوستداشتنی است، چهرهاش چقدر آرامشبخش است…