خلاصهای از کتاب صوتی داستان یک پرستار:
این ۹ داستان نوشته شده در سالهای آخر قرن بیستم دارای مضامین جدیدتری نسبت به آثار سالهای پیش از خود هستند. در این داستانها نویسندهها از ظاهر موضوعات و انسانها عبور کردهاند و به بطن آنها توجه بیشتری نشان دادهاند و داستانها از شکل روایی کهنهی خود بیرون آمدهاند و بیشتر به توصیف احساسات و درون شخصیتها پرداخته شده است.
توجه به جنگ، مرگ، تنهایی، افسردگی، جنایت، خشونت و زوال در انسانها، نگاهی نو به اجتماع و داستان نویسی در سالهای پیش از آغاز قرن ۲۱ میباشد. در این داستانها خبری از ماجراهای عجیب و نامتعارف نیست و موضوعات از بطن اجتماع گرفته شده و آثار جذابی از همین موضوعات اجتماعی پدید آمده است. مسالهی مطرح شدهی دیگر در این کتاب پیش رفتن دنیا به سمت دهکدهی جهانی شدن است.
داستانهای این کتاب، داستان یک پرستار اثر پیتر بایدا، شخص افسرده از دیوید فاستر دالاس، آبشار بزرگ اثر پیم هوستن، نیکسون زیر درخت بود اثر جرارد ریلی، مون از چیم پوتاک، بعد از تولد اثر شیلا ام شوارتز، باغهای زیرزمینی از تیکورگسن بویل، و چنگالی که با آن کشیش بیکر را خوردند از کیانا دونپورت میباشد. عدم شناخت نویسندگان این کتاب در ایران، میتواند در مخاطب هیجانی برای شنیدن آثاری جدید با افکاری جدید به وجود بیاورد.
همانطور که در مقدمهی کتاب آمده است «داستان کوتاه در بهترین حالت، ساز و کارهای درونی شخصیتها را به گونهای وصف میکند که با وجود خاص بودن وضعیت عمومی نوع بشر را آشکار میسازد» واین همان چیزیست که مخاطب را به سمت خواندن و علاقهمندی به داستان کوتاه سوق میدهد. علاوه بر آن ما در روزگاری به سر میبریم که اکثر انسانها دیگر فرصت کافی برای مطالعهی کتابهای قطور را ندارند و این مساله میتواند مخاطبین بیشتری را به سوی داستانهای کوتاه جذب کند. نکات ظریفی در داستانهای کوتاه آورده میشود که نقاط اشتراکی را از انسانها به نمایش میگذارد و در این داستانها معضلات اجتماعی انسان عصر صنعتی و سردرگمیها و تنهاییهای او میتوانند همین نقاط اشتراک باشند.
هرکدام از داستانهای این کتاب دارای جذابیتهای خاص خود هستند در برخی از آنها شخصیت راوی بسیار به یاد ماندنی است و در برخی دیگر مکانهایی که ماجراهای داستان در آن رخ میدهد بسیار جذاب توصیف شدهاند و میتوانند مخاطب را با خود همراه کنند.
در داستان شخص افسرده ما با یک راوی افسرده سر و کار داریم که این افسردگی تنها متعلق به او نیست بلکه معضلی همهگیر است. نویسنده در این داستان هنجارهای اجتماعی را به چالش میکشد و آنها را مورد انتقاد قرار میدهد. در داستان مون با یک نوجوان آنارشیست به نام پوتاک روبهرو هستیم که جایگاه خود را بین دوستان و خانواده و اجتماع گم کرده است.
داستان چنگالی که با آن کشیش بیکر را خوردند یک داستان طنز همراه با روایتی موجز و جذاب میباشد، در این داستان مفهوم رویدادها با آنچه در ظاهر و سطح ماجرا به نظر میرسد متفاوت است و با زبان طعنه و طنز حقیقتها کتمان میشوند و ماجراهای دور از انتظاری در آن رخ میدهد. این داستان حس سردرگمی در مخاطب به وجود میآورد. یکی دیگر از داستانهای این مجموعه نشانه است که در آن عدهای کارشان کشتن بچهها است و مخاطب در این داستان مدام به دنبال نشانههایی است که علت این همه خشونت را دریابد و ترس و هراس در تمام داستان با او همراه است.
قسمتی از کتاب داستان یک پرستار:
در بخشی از داستان یک پرستار آمده است.
کسانی که در بوث لندینگ میمیرند، در همان شهر به دنیا آمدهاند. بیشترشان هم در حالی مردهاند که دستشان در دست مری مک دونالد بود. مری لبانش را به هم مالید و پیش خود گفت نه، نمیشود گفت بیشترشان. اصلا تعداد افرادی را که در حضور او مرده بودند نشمرده بود. چرا باید میشمرد؟ زندگی در بوث لندینگ نعمتی بود. هوای پاک، خیابانهای امن و تمیز خانوادههای اصل و نسب داری که همیشه به مسئولیتهای مدنی و انسان دوستانه خود توجه داشتهاند. اگر کسی بیمار میشد به بیمارستان دولتی بوث۔ تیسلر میرفت.
اگر کسی میخواست برنامه سرگرمی زنده تماشا کند، برای ورود به مرکز هنرهای نمایشی بوث۔ تیسلر بلیت میخرید. اگر هم کسی نمیتوانست از خود مراقبت کند، مقدماتی فراهم میشد تا به مرکز سالمندان بوث ۔ تیسلر منتقل شود.
حدود پنجاه سال پیش، مری مک دونالد دوره پرستاری را در کالج دولتی بوث۔ تیسلر به اتمام رساند. حالا او در طبقه سوم مرکز سالمندان، کنار پنجره نشسته بود و به درخت گیلاس حیاط مرکز نگاه میکرد. بوی شلغم پخته از آشپزخانهی طبقه اول به مشام میرسید. مری به زندگیش فکر میکرد و از گذشته به حال میآمد و از جایی به جای دیگر میرفت؛ مانند پرندهای که از شاخهای به شاخه دیگر میپرید و آرام و قرار نداشت.
در بخشی از داستان شخص افسرده آمده است:
مایه خفت و خواری بود؛ شخص افسرده احساس خفت و خواری میکرد. میگفت مایه خفت است وقتی شبها دیر وقت به دوستان زمان کودکیش تلفن میکند، آن هم زمانی که آنان کارهای دیگری دارند و ناچارند امور زندگی سالم و پرجنب و جوش و خانوادگیشان را سر و سامان بدهند. میگفت مایه شرمساری است که مدام از دیگران عذر بخواهی یا تشکر کنی، چون صرفا دوست تو هستند.
درباره دیوید والاس فاستر:
دیوید والاس فاستر در ۲۱ فوریه ۱۹۶۲ در نیویورک متولد شد. پدر او جزو اساتید برجستهی فلسفه، مادرش معلم فیزیک و خود فاستر دارای مدرک کارشناسی ارشد نویسندگی بود. او در زمینههای رمان، داستان کوتاه و مقاله نویسی فعالیت و کار تدریس در دانشگاه را هم بر عهده داشت.
معروفترین رمان او شوخی بی پایان است که در سال ۱۹۹۶ به چاپ رسید و به عنوان یکی از ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی انتخاب شد. او برندهی چند جایزه از جمله پولیتزر بود. از رمانهای او میتوان به شوخی بی پایان، شاه رنگ پریده و جاروی سیستم اشاره داشت و همین طور از داستانهای کوتاه او میتوان دختری با موهای عجیب، مصاحبههای کوتاه با مردان زشت، فراموشی و شخص افسرده را نام برد. کتاب این هم مثالی دیگر مجموعهای از ۵ مقاله برگزیدهی او است که در ایران به چاپ رسیده است. دیوید فاستر والاس در سن ۴۶ سالگی به زندگی خود پایان بخشید.