مجموعه نمایشنامه «وصل هزار مجنون» نوشته سعید تشکری است. این مجموعه حاصل سی سال نمایشنامهنویسی است. در واقع این مجموعه حاصل سه دوره نمایشنامهنویسی است. دوره نخست حاوی آثاری است که براساس اسطورههای دینی نوشته شده. دوره دوم نمایشنامههای بعد از جنگ را در بر میگیرد و دوره سوم که تاکید دارم دیده شود و برایم مهمتر است شامل آثاری میشود که اسطورههای دینی معاصرسازی شده و به عنوان نمایشنامه شهودی نامیده میشود چون آرمان و درونیات انسان تبدیل به تجربه زندگی شده است. اسطورهها بازتاب زیستیاند که قابل تغییر است. تلاش ادبیات مدرن در تمام سرزمینها بازشناسی اسطورهها است. «وصل هزار مجنون» حاصل سی سال عمر نویسنده در نمایشنامهنویسی طی سالهای ۶۵ تا ۸۵ است. در این مجموعه نمایشنامههای «وقت آمین»، «رستگاری»، «شهادتخوانی»، «هامبورگ، بصره قوچان»، «وقتی به ماه رسیدی»، «فتحنامه سلطان ماضی!»، «باران را هیچکس ندید»، «روشنان»، «پروین من بمان»، «به خورشید بگو»، «آواز پر جبرئیل»، «دست هزار غریب»، «سمنبویان»، «وصل هزار مجنون»، «برفابههای بهاری»، «آینه چشمان»، «آبیهای زمین»، «حال شباب»، «بشارت»، «هفت دریا شبنمی»، «دیده بیدار»، «قاف»، «اینک هاویه»، «وقت کوچ است»، «یوسف میآید»، «آینه، وقت آفتاب»، «عاشقترین روزگار»، «اهل اقاقیا» و «آه و ماه» گنجانده شده است. تقریباً دوسوم متون این مجموعه به صورت منفرد هم به بازار آمده بود. اما ۱۰ عنوان از این نمایشنامهها برای اولینبار چاپ شده است. معمولاً مجموعه آثار حاصل برآیند یک دوره طولانی از فعالیت یک نویسنده است و کمک میکند که کارنامه و روند کاری او بهطور کامل کنار هم قرار گیرد و تحلیل شود. در ضمن باید بدانیم که ما با یک نوع مخاطبی در تئاتر روبهروییم که نخبهتر است و با دقتی موضوعیتر به آثار نگاه میکند. هدف اصلی مجموعههایی از این دست این مخاطب است، اما آشنایی و جلب این مخاطب به سوی اینگونه آثار محصول تخصص فعالان رسانه و منتقدانی است که با زیر ذرهبین قرار دادن مجموعههایی از این دست اثر را در بین مخاطبان معرفی و ترویج میکنند.
تشکری معتقد است که یکسری جریان مثل تئاتر اجتماعی ـ سیاسی، تئاتر بدنه یا مخاطب و… وجود دارد، اما گونهای که من کار میکنم تئاتر اتمسفر یا فضاست. بخش عمده تئاتر فضا، تئاتر مفاهیم است. تئاتر فضا و اتمسفر مخاطب را از این رویکرد جدلی که مدام از نمایش بپرسد بعد چه میشود، فاصله میگیرد. در واقع آنچه در بیرون نمایشنامه کارکرد دارد همان درون شخصیتهاست، اما مشکلی که وجود دارد این است که ما نویسندگانی که گونههای مختلف را ببینند و آن را ثبت کنند نداریم و در حوزه نقد هم آنچنان فعال نیستیم لذا خیلی این شیوه دقیق مورد بررسی و نگاه و نظر قرار نگرفته است. تاریخنگاری در تئاتر ما تقریباً رو به حذف کامل است. اگر پژوهش وجود داشته باشد جایگاه درامهای مختلف روشن میشود، آنگاه ما متوجه میشویم که چه اندازه از نمایشنامههای ما برای اجرا نوشته میشود و چه اندازه فقط برای خواندن تولید شده است. نمایشنامههایی ماندگار میشوند که مفاهیم و مضامین آنها هیچگاه کهنه نشوند. در شرایطی که همه متنهای نمایشی فرصت اجرا پیدا نمیکنند، چاپ و نشر این آثار ضروری است.
نمایشنامه قاف در این کتاب کاملاً یک نمایشنامه آموزشی است که تلاش شده بود در حوزه تئاتر نوجوان پرسش از مفاهیم جاری در زندگی را در آن پر رنگ کرد و نمایش داد. این نمایشنامه در حدود سالهای ۶۵ ـ ۶۴ نوشته شد، در دوران دهه ۶۰ خیلی مفاهیم مهمی مطرح بود در باب جامعه و زندگی اجتماعی که نویسنده سعی کرده آنها را در حوزه تئاتر آموزشی با زبانی ساده به پرسش بکشد و طرح کند. البته این نمایشنامه و کارهایی شبیه به آن هم که انجام داده است مبتنی بر مفاهیم بود و باز هم بیارتباط به بدنه اصلی نمایشنامهنویسی او نبود. شاید این نگاه مفهوممحور به نوع مطالعات نگارنده و امثال او در آن زمان هم برمیگشت. سعید تشکری نمایشنامهنویس و کارگردان اهل خراسان که به عکس بسیاری از همنسلان خود در مشهد مانده و با وجود فعالیتهای زیاد و حضور در بدنه تئاتر ایران هیچگاه به مرکز مهاجرت نکرده است و به قول خود در زاویه نشسته است. سعید تشکری متولد سال ١٣۴۲ در قوچان است. تشکری که کارنامه درخشانی از نویسندگی و کارگردانی در آثار متعددی از تئاتر و نمایش دینی دارد، از جمله فعالان عرصه هنرهای نمایشی محسوب میشود.
وی در سال ۱۳۹۱ در اختتامیه نهمین جشنواره سراسری تئاتر رضوی موفق به دریافت نشان عالی مرکز هنرهای نمایشی رادیو از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد و در حال حاضر عضو کانون جهانی تئاتر است.
وی از سال ۱۳۶۳ فعالیتهایش را با عنوان نویسنده و کارگردان مطرح تئاتر و سینما، نویسندهی مقالات در مطبوعات در حوزهی ادبیات و هنر، داوری و منتقد جشنوارهی تئاتر فجر، شرکت در جشنوارههای ملی و کشوری، چاپ آثار در حوزهی رمان، ادبیات نمایشی، ساخت فیلم و نگارش سریالهای تلویزیونی و نگارش نمایشنامههای رادیویی در اداره کل نمایش رادیو تهران ادامه داد. همچنین در جای استاد شاگردان زیادی را در حوزهی هنر و ادبیات تربیت کرد و امروز نیز در جای یکی از رماننویسان طراز اول کشور در حوزهی ادبیات دینی و انقلاب مطرح است. گواه آن، جایزهی سه دوره کتاب سال رضوی و کتاب سال شهید غنیپور، در سالهای ۱۳۸۵، ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰ برای نگارش رمان «بارِ باران» که توسط انتشارات نیستان به چاپ رسیده است، میباشد. او بارها به عنوان نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و فیلمنامهنویس برتر برندهی جایزه شده و با حضور در جشنوارههای ملی و بینالمللی چون فجر، امام رضا (ع)، یونیسف و… در کارنامهی سی و چند سالهی فعالیت ادبی ـ هنری عناوین زیادی کسب کرده است.
از آخرین کارهای او در حوزه تلویزیون میتوان به نگارش بخش اول «سریال زمانه» که از سریالهای موفق و پربینندهی شبکه سوم سیما در سال ۱۳۹۱ بود اشاره کرد. و نیز در زمینهی ادبیات داستانی چاپ رمانهای موفق «پاریس پاریس»، «ولادت»، «رژیسور»، و «بارِ باران» میباشد. در زمینهی ادبیات نمایشی، کارهای او بارها و بارها توسط ناشران مختلف تجدید چاپ گردیده است. همچنین مجموعه نمایشهای او در دو جلد توسط انتشارات نیستان به نامهای «وصل هزار مجنون» و «وقتی زمین دروغ میگوید» چاپ شده، که مجموعه «وقتی زمین دروغ میگوید» در زمستان ۱۳۹۱ عنوان کتاب برتر سال را به خود اختصاص داد. تئاتر مفاهیم و فضا که شیوهای کمتر پرداخته شده در تئاتر ایران است حوزه اصلی کار تشکری است. در بخشی از نمایشنامه دست هزار غریب میخوانیم:
قهوهخانهای که در آن، از سالهای دور، قدمت و نشانی مانده است، اما به سالن کافی شاپ امروزی نیز، شباهتی گنگ دارد! همچنان که در نمایشنامه شناور است، فضاسازی نیز سیال و کاربردی است. پیشخوان قهوهخانه را میتوان، مهتابی، عمارت حمزه میرزا (یکی از شخصیتهای نمایش) و سنگ غسالخانه دید. از زاویهها و تختها، میتوان بلندیهای زورخانه، گود زورخانه و یا میدان شهر را ساخت. پنجره که لکههای نور آفتاب یا مهتاب شبانه را بر جای بازیها میریزد پنجره فولاد حضرت و یا باغ را میسازد.
«اکبر: این یارو میراب، کارش تموم نشد؟ آدم گوشاشو که میبینه، میگه دست مریزاد. کی اینطور ناکارش کرده؟ بعد… که ملتفت میشی، آقا نایب این پیرمرد رو اینطوریش کرده، میگی چه ایومی گذرونده این پیری! ننه… مارو نصیحت نکن. آقامون پهلوون سلیم، سرشو گذاشت زمین، این پهلوون کاظم سر، ورداشت. اما روشو میذارم کف پاش. اگه این کارو نکنم اسمم پسر سلیم نیست. از کجا که کار خودش نباشه. ناکار کردن آقامو می گم.»