از سقراط روایت شده که: زندگی تجربه نشده، ارزش زیستن ندارد. خواندن داستان در سادهترین برداشتی که میتوان از آن داشت، بهرهمند شدن و مشارکت در تجربه دیگران است؛ تجربیاتی که اگرچه به صورت غیرمستقیم بدست آمدهاند اما به دلیل شکل ارائه در مدیوم داستان از غنا و تاثیرگذاری بسیاری برخوردارند. در میان اشکال گوناگون داستانگویی، داستان کوتاه یکی از پرطرفدارترینهاست؛ بخصوص در جهان امروز که مشغلههای مختلف زندگی از فرصت مطالعه مردم کاسته و کوتاه بودن داستان با این زمانهای اندک بیشتر در تناسب است. داستان کوتاه از بدو تولد تاکنون فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته و سبکهای مختلفی داشته است. از داستانهای کوتاه ماجرا محوری که میتوان سر میز صبحانه ماجرایشان را از ابتدا تا انتها تعریف کرد، یا داستانهای شخصیتمحوری که اتفاقها درون آدمها رخ میدهند و نمیتوان آنها را به شکل معمول برای دیگران تعریف کرد و… داستان کوتاه گونهای از ادبیات داستانی است که نسبت به رمان یا داستان بلند حجم بسیار کمتری دارد و نویسنده در آن برشی از زندگی یا حوادث را مینویسد درحالیکه در داستان بلند یا رمان، نویسنده به جنبههای مختلف زندگی یک یا چند شخصیت میپردازد و دستش برای استفاده از کلمات باز است. به همین دلیل ایجاز در داستان کوتاه مهم است و نویسنده نباید به موارد حاشیهای بپردازد. مجموعه داستان های «آخرین خنیاگر» نوشته نویسنده شناخته شده آمریکایی «اُ.هنری» با ترجمهای از علی فامیان، توسط انتشارات نیستان منتشر شده است. ویلیام سیدنی پورتر، معروف به اُ.هنری، نویسنده امریکایی در ۱۱ سپتامبر ۱۸۶۲ میلادی دیده به جهان گشود. این نویسنده در طول عمر خود بیش از ۴۰۰ داستان کوتاه به رشته تحریر در آورد. این کتاب مشتمل بر ۲۳ داستان گردآوری شده از میان آثار این نویسنده است. تلاش این مترجم انتخاب داستانهایی بوده که با مضامین «زندگی شهری»، «زندگی در غرب»، «طنز آمریکایی» و… به رشته تحریر در آمدهاند.
اولین مجموعه داستانهای کوتاه اُ.هنری مجموعه «چهار میلیون» با نام اصلی «The Four Million» در ۱۸۹۹منتشر شد که از مشهورترین مجموعه داستانهای او به شمار میآید و در آن، مقصود از چهار میلیون نفر، مردم ساکن شهر نیویورک در پنجاه سال پیش است. وی در ادبیات آمریکا نوعی از داستان کوتاه را به وجود آورد که در آنها گرهها و دسیسهها در پایان داستان به طرزی غافلگیرانه و غیرمنتظره گشوده میشوند. این نویسنده در سال ۱۹۱۰ از بیماری سل در بیمارستان درگذشت.
عنوان تعدادی از ۲۳ داستان گردآوری شده از این نویسنده شامل: «ذهن و آسمانخراش، استاد بشر دوست ریاضیات، قانون ناکارآمد، خانهها و ساکنانش حاکم مردم، عرضه و تقاضا، پلیس و سرود، شاهدخت و شیرکوهی، قلبها و دستها، سیب اسرار آمیز، پس از بیست سال» میباشد.
فامیان پیش از این کتاب «نان زنان افسونگر» از این نویسنده را به فارسی ترجمه کرده است.
کتاب با «تنها خود زندگینامه اُ.هنری» شروع میشود که در ادامه بخش از آن را میخوانیم:
در خود زندگی نامهای که این مرد کمحرف و تودار به جا مانده است به راز انتخاب این اسم پی میبریم. واقعیت این است که این خود زندگینامه در میان انبوه برگهها و پروندههای روزنامه نیویورک تایمز خاک میخورده، بیآنکه مورد توجه قرار بگیرد و بازخوانی شود… اُ.هنری در تمام دوران فعالیتش فقط یکبار مصاحبه کرد و در آن مصاحبه با لحنی کم و بیش تحقیرآمیز به شرح و توصیف خود، زندگی و آثارش پرداخت…
در بخشی از داستان قلبها و دستها میخوانی:
دست راستش را بالا برد و دستبند نمایان شد. کمکم شادی از چهره زن محو شد و هراس و گیجی جای آن را گرفت. گونهها و لبهایش نشان میداد که ترسیده است. ایستن که خندان و سرحال بود میخواست دوباره چیزی بگوید که همراهش مانع شد. مرد افسرده زیرچشمی و با زیرکی دختر را میپایید. لحظهای بعد گفت: عذر میخوام دوشیزه، میبینم که شما با کلانتر اینجا آشنایید، اگه ازش بخواهید که سفارش من رو بکنه، خب اوضاع خیلی بهتر میشه. این آقا داره من رو می بره زندان «لیون ورث». هفت سال حبس به جرم جعل اسناد. دختر با تعجب آه عمیقی کشید و گفت: آه، پس شغلتون اینه! کلانتر! ایستن با آرامش گفت: دوشیزه فرچایلد عزیز. خب من باید شغلی دست و پا میکردم. پول خیلی شیرینه و باعث میشه آدم تو واشنگتن سری تو سرا در بیاره. من آگهی این شغل رو در غرب دیدم، اما خب کلانتر شدن، سفیر شدن که نیست! دختر با لحنی صمیمی گفت: سفیر شدن که چیزی نیست. از اولش چیزی نبوده، باید اینو بدونید. که اینطور… پس حالا شما یکی از قهرمانان پر جنبوجوش غرب هستید که سوار بر اسب تیراندازی میکنه و به استقبال خطر میره. این با زندگی در واشنگتن فرق میکنه. شما دیگه تو اونجور اجتماعات جایی ندارید.