روایات تاریخی در غرب ساحت مقدس است

محمدجواد جزینی گفت: در غرب ، رسیتال یعنی یک روایت تاریخی مدقن را می‌نویسند و این بخش تاریخی چنان ساحت مقدسی دارد که نمی‌توانی بگویی بالای چشمش ابروست! یعنی نویسنده جایی را کم‌وزیاد کند در مملکت آشوب می‌شود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) جلسه نقد کتاب «حاء مشدد» با حضور
محمدجواد جزینی؛ نویسنده و منتقد ادبیات داستانی، فریدون رحیم‌زاده عضو هیات‌علمی دانشگاه، فائزه رودی دکترای فلسفه غرب و جمعی از نویسندگان جوان در خانه‌ کودکان ایران برگزار شد.
 در ابتدای این جلسه، نویسنده اثر، توضیحاتی در مورد این رمان مطرح کرد و گفت: چهار سال پیش داستان‌هایی با عنوان «خیمه» که برای برنامه تلویزیونی «رادیو هفت» نوشته بودم را برای نشر نیستان فرستادم. شروع آشنایی من با سیدعلی شجاعی هم‌زمان با آن دوران بود. به پیشنهاد ایشان قرار شد درباره شخصیت حکیمه‌خاتون تحقیقاتی صورت بگیرد و رمانی نوشته شود. طی دو سال، بیش از ۱۵۰ کتاب را خواندم تا طرح اولیه داستان نوشته شود. تا فصل هشتم رمان نوشته شد که به این نتیجه رسیدم همراه حکیمه خاتون از دوران نوجوانی تا دوران عصر غیبت، شخصیتی حضور دارد به نام حدیثه که مادر بزرگ امام زمان(ع) است. بنابراین قرار شد که رمان در مورد این دو بانو نوشته شود. متاسفانه منابع، شباهت‌های زیادی به همدیگر داشتند و آن چیزی که در نوشتن رمان کمک کننده شد نخست حمایت‌هاى معنوى اساتید و قدرت تخیل و تطبیق آن با تاریخ بود.
 دیگر سخنران این نشست، فائزه رودی بود. وی عنوان کرد: ابتدا تجربه‌ای از خودم درباره کتاب و سفر بگویم. من چندین سال است وقتى سفر می‌روم تلاش می‌کنم کتابی که با خودم به سفر می‌برم با آن مقصد هماهنگ باشد. یعنی کتاب و سفر را در خدمت هم می‌بینم. مثلا پارسال که ترکیه رفته بودم کتاب استانبول و کتاب موزه معصومیت و یک نوشته دیگر از پاموک را با خود برده بودم. وقتی در سفر کتاب را می‌خواندم خیلی اثرگذاری داستانی را که می‌خواندم بیشتر بود. امسال عید کربلا بودم و کتاب «حاء مشدد» را در سامرا خواندم. فضایی که ایشان توصیف کرده بودند و اتفاقاتی که افتاده بود را می‌دیدم و این برایم تجربه خیلی هیجان‌انگیزی بود.
رودی ادامه داد: رمان برایم شروع خیلی جذابی داشت. همان جمله نخست، مخاطب را پرتاب می‌کرد که ببیند قضیه چیست. «جعفر گرگ است. گرگ‌ها هیچ‌وقت رحم ندارند…» و نکته دیگر، راحت‌خوان بودن متن بود برای منی که در سفر بودم و کسانی‌که سفر کربلا را تجربه کرده باشند می‌دانند که خودش آداب و مراسمی دارد که ممکن است فرصت نکنی یک رمان را بخوانی. اما رمان آن‌قدر راحت‌خوان بود که من خیلی به سرعت توانستم در یک شب و یک روزی که آن‌جا بودم تمام کنم و برایم خیلی لذت‌بخش بود. ولی همان‌طور که در جلسه‌ دیگر مرتبط با«حاء مشدد»، دوستان درباره ویرایش نشدن کتاب صحبت کردند که این واقعا ضربه کوچکی به رمان زده بود و وقتی می‌خواندی می‌فهمیدی که اگر این رمان ویرایش می‌شد می‌توانست خیلی بهتر از این باشد.
وی درباره طرح جلد این اثر گفت: من به این قضیه فکر کرده بودم که چون طرح جلد رمان یک طرح جلد مذهبی است. ممکن است نوجوانان و جوانان سراغ کتاب نروند درحالی‌که اسماعیلی واقعا کتاب را به زبان روز نوشته است و این ظرفیت را داشت که نوجوان‌ها این رمان را حداقل یک‌بار بخوانند و درباره عنوان هم معتقدم که اگر عنوان شبیه همین عنوان‌های یک جمله‌ای که می‌شناسیم و الان باب شده است مثل «مادربزرگ سلام می‌رساند و متأسف است» بود ، بهتر مى‌شد چون خانم اسماعیلی جمله‌های ناب در این کتاب زیاد دارد.
رودی ادامه داد: درباره این نوع روایت بگذارید از فیلم شروع کنم. فیلمی است به نام «راشامون» فیلم سال ۱۹۵۰ درست شده است. نجیب‌زاده‌ای در جنگل کشته می‌شود و حالا قرار است چهار نفر درباره این قتل روایت خود را تعریف کنند. یک هیزم‌شکنی است که دو روایت مختلف از قتل می‌دهد و آدم نمی‌داند که کدامش درست و کدامش غلط است. یک نفر در فیلم به اسم تاجامورو است که داشته از آن‌جا رد می‌شده و می‌آید درباره قتل توضیح می‌دهد و در نهایت آن شخص آخری که می‌آید توضیح می‌دهد روح خود مقتول است یعنی روایتی هم از روح خود مقتول داریم که جالبش این‌جاست که ما به روح خود مقتول اعتماد می‌کنیم. اتفاقی که در «حاء مشدد» افتاده اول این است که خانم اسماعیلی می‌توانست به نظر من لیلی و بریهه داشته باشد نه این‌که حکیمه داشته باشد و لیلی و لیلی و لیلی و لیلی و یک‌هو بریهه. ما در این‌جا پسری را داریم به دنیا آمده و در سن کم به امامت رسیده است. واقعیت این است که عمویش نمی‌خواهد این اتفاق بیفتد و این واقعیت قرار است که از زبان سه نفر روایت شود. این می‌توانست یا به شکلی که روایت‌ها هم‌دیگر را تکمیل کنند روایت شود یعنی پازل باشند مثل کافه ستاره و می‌تواند ضدونقیض باشد که البته چون رمان یک رمان دینی بود ممکن بود برای خانم اسماعیلی مشکل ایجاد کند ولی به راحتی می‌شد روایتی ارائه داد که کاملا این قضیه را قبول ندارد یعنی نقیض تمام حرف‌هایی که زده شده است.
 فریدون رحیم‌زاده، دیگر سخنران این نشست گفت: من در بهترین حالت فقط یک خواننده خوب هستم. اول این‌که حاء مشدد را یک کتاب چهارچوب‌داری یافتم و این‌که به‌رغم همه نقدهایی که می‌شود کرد نهایتا حسی نمی‌گذارد نخ روایتی داستان گم شود و این در همه جای رمان خودش را نشان می‌دهد که این، یک جنبه‌اش است و جنبه دیگرش هم برای من به عنوان آدمی که کتاب می‌خواند و کتاب را می‌بیند مهم است که جدا از بحث‌های حرفه‌ای شما نویسندگان، این است که بحث فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که احتمالا پیرامون همچین کتاب‌هایی می‌تواند باشد وجود دارد. به نظرم الان روایت‌های دینی از کارها و مخصوصا تاریخ اسلام به دلیل شرایطی که وجود دارد یا ما بد با آن‌ها مواجه شدیم متقاضی زیادی ندارد و تقریبا همه سرمایه‌های موجود را خرجش کردیم.

رحیم‌زاده در ادامه افزود: من در یک دوره‌ای در بحث‌هایی شرکت می‌کردم و مخالف بودم که در مورد موضوع دینی سریال و فیلم ساخته شود و مثلا مشخص‌ترینش سریال امام علی بود. یک استدلالی داشتم و الان هم همان استدلال را دارم که شما وقتی‌که روایت را انجام می‌دهید و یک نسل می‌بیند دیگر هیچ‌چیزی ندارید تا به آن ارجاع دهید مثل این‌که خرجش کردید و تمام شد و رفت. یعنی امام علی و مالک اشتر و هر چیزی از مقوله‌های دینی از این دست اگر شما آن را مجسم نکنید می‌توانید به آن ارجاع دهید و به آن دعوت کنید اما وقتی‌که ملموسش می‌کنید دیگر تمام می‌شود و حداقل برای یک نسل تمام شده است. نزدیک شدن به یک موضوع دینی خیلی شجاعت و مهارت می‌خواهد. من وقتى کتاب را مى‌خواندم، گاهی احساس مى‌کردم انگار یک خوابگرد این را نوشته است. خوابگرد به این معنا که کار بسیار مهمى را انجام مى دهد اما در خواب راه مى‌رود و نمى‌داند که چه کار مهمى را دارد انجام مى‌دهد. امیدوارم این کتاب شانس دیده شدن را پیدا کند چون کتاب‌هاى خیلى خوبى نوشته شده با ترجمه‌هاى بسیار خوب اما بخت یار آن‌ها نبوده. نظیر کتاب “علم و دین” با ترجمه بهاالدین خرمشاهى. کتابى که سطر سطرش تیتر است اما شانس دیده شدن نیاورد.

عضو هیات‌علمی دانشگاه در پایان سخنانش گفت: نکته دیگر اینکه این کتاب از فرط سادگى پیچیده است و من قوت کتاب را در همان سادگى‌اش مى‌بینم. مثل آدمی قوى که نیاز ندارد دروغ بگوید. در این داستان همه چیز در سطح است و همین باعث جذابیت و خوانده شدنش شده است. امیدوارم بخت با این کار یار باشد چون به گمان من یک روش و سبک جدیدى در موضوع سختى چون موضوع امام زمان است و توانسته یک مقدار فضاى شلوغ تاریخى، سیاسى و گاهى آلوده به خرافات را آرام کند.

احسان رضایى که اجراى جلسه نقد را نیز به عهده داشت گفت: شروع دیالوگ اول، نمایشى بود و من شروع نمایشى متن را دوست نداشتم. اما قوت داستان در نثر روان آن است و به نظرم سوژه جذابى براى رمان داشت.

الهام حاج‌علی‌ اصغری، نویسنده جوان گفت: من کمتر رمانی در حوزه مذهبی خوانده‌ام که بتواند این‌قدر مرا جذب کند و من در دوره نوجوانی این کتاب‌ها را می‌خواندم و بعد کنار گذاشتمشان. تا کتاب خانم اسماعیلی را خواندم که خیلی جذاب و لطیف بود. کتابی هست که می‌شود تا حدود زیادی به آن اعتماد کرد. اسماعیلی تمام تلاش‌شان را کردند و من خودم از لطافت این کتاب خیلی لذت بردم. البته برخلاف نظر خانم رودی عنوان کتاب برای من خیلی جالب بود؛ حالا نظرشان درست است که ممکن است جلد کتاب و اسم کتاب برای نوجوان خیلی مناسب نباشد.

در ادامه افسانه طباطبایی، نویسنده مطرح کرد: من از این‌که نویسنده جرأت کرده است که کتاب دینی بنویسد تحسینش می‌کنم چون خودم به شخصه همچین کاری را نمی‌کنم هم جرأتش را ندارم و هم این‌که حس می‌کنم وقتی‌که آدم این همه مطالعه می‌کند انگار دلش نمی‌آید از چیزهایی‌که خوانده و نت‌برداری‌هایی که کرده فیش‌هایش را کنار بگذارد چون خودم را می‌شناسم هیچ‌وقت سراغ همچین کاری نمی‌روم. به همین دلیل این کار خانم را تحسین می‌کنم. من از قسمت‌هایی از کتاب که لیلی در آن بود خیلی خوشم آمد و به نظرم لیلی خیلی ملموس است و زنی است که می‌شود با او همذات‌پنداری کرد. لیلی را دوست داشتم و حتی وقتی برای ایشان نقدم را نوشتم گفتم کاش لیلی‌اش بیشتر بود و اصلا چرا همه‌اش لیلی نبود؟ چون آن‌قدر لیلی بر جان من نشست اگر تضادهایی که لیلی و سوال‌های لیلی بود به جای این‌که چند تا راوی داشت من به شخصه بیشتر می‌پسندیدم.

فاطمه سلیمانی، نویسنده کتاب «یک خوشه انگور سرخ» و «طلوع روز چهارم» در ادامه گفت: من خودم چون تجربه نوشتن کار دینی دارم از آن‌طرف ماجرا را می‌بینم. به عنوان مخاطب آثار مذهبی دوست داشتم که حکیمه و حدیثه در کتاب پررنگ باشند چون در معرفی کتاب شنیده بودم که قرار است داستان این دو بانو را بخوانم ولی چون تجربه آن‌طرف هم دارم می‌دانم که نویسنده نمی‌توانست از این پررنگ‌تر این‌ها را کار کند چون اطلاعاتی ندارند ۱۵۰ کتاب خوانده‌اند و هیچی در مورد حکیمه‌خاتون نبوده است ولی یک سوال دیگر که شما فرمودید دوست داشتید موضوع پازل‌وار باشد اتفاقا لیلی آن وسط داشت پازل را پررنگ می‌کرد در خانه‌اش در زندان… چیزهایی بود که ما می‌خواستیم آدم‌های آن‌طرف را ببینیم و اگر بریهه و حکیمه داشتند برای ما روایت می‌کردند آن‌ها آن‌طرف ماجرا را نمی‌دیدند. من به عنوان اولین تجربه یک نویسنده کار مذهبی با توجه به تجربه‌ای که خودم دارم فکر می‌کنم خیلی احساسی نوشته شده است و پازلش پررنگ است.
 محمدجواد جزینی از دیگر سخنرانان نقد کتاب «حاء مشدد» در ابتدای سخنانش گفت: خوش‌ به‌حال این مجموعه که مربی و اداره‌کننده‌اش یک داستان‌نویس است و فکر می‌کنم سرنوشت این بچه‌ها احتمالا خیلی بهتر از حداقل سرنوشت من باشد. خیلی خوشحالم که این کتاب را در جمع می‌بینم و بازخوردش هم از بیرون می‌بینم به نظرم خوشحال‌کننده است. در سال‌های انقلاب به این‌ طرف خیلی‌ها در این حوزه کار کردند و تعداد کمی هم نیست و خیلی از چهره‌های نامی‌تر عرصه داستان‌نویسی هم وارد این عرصه شده‌اند گمان می‌کنم اگر به انصاف این اثر را مقایسه کنیم با بسیاری از این کارها که نام و نشان و هویتی هم دارند به نظرم می‌رسد این کار یک سر و گردن بالاتر است طبیعی است که بعد از آن‌ها نوشته شده و برخی از تجارب آن‌ها را همراهش دارد ولی به نظرم در حوزه خودش موفق است اما چیزی‌که می‌خواهم بگویم حرفی است که نزدیم و شاید ضرورت دارد بین جمع ما گفته شود. به نظرم می‌رسد این کار و این نوع کارها در برزخ است و الان کار سرکار خانم یک پایش در بهشت و یک پایش در دوزخ است. دوزخش برای دکتر رودى که نگاه روشنفکری‌تری  به جهان داستان دارد یعنی سرکار خانم وارد گفتمان تحلیلی شد از ناحیه یک معرفت جدیدی به نام روایت‌شناسی دارد وارد جهان متن می‌شود و با متن چالش می‌کند.

جزینی در ادامه مطرح کرد: اینکه از شخصیت لیلی داستان خوشمان بیاید یا از پیچیدگی‌های برخی از شخصیت‌ها، این‌ّها محصول نویسنده که نیستند محصول جهان بیرون از ذهن ما هستند یعنی اگر ما کنش از آن شخصیتی که به شکل پنهان از او در جهان قصه یاد می‌شود و آن شخصیت غایبی که همه فعل و انفعالات و روایت‌ها به او برمی‌گردد اگر او را دوستش می‌داریم اگر بزرگش می‌داریم ربطی به نویسنده و متن ندارد. یعنی در بیرون از جهان داستان یک دلبستگی‌هایی به این شخصیت وجود دارد که با این‌که می‌خوانیم یا بیشتر می‌شود یا مثلا کمتر ولی جهان رمان می‌خواهد جهانی را خلق کند.

وی در ادامه بیان کرد: نویسنده میان یک چالش بزرگ است و بسیاری از این کارها از این چالش به سلامت بیرون نیامده‌اند. آیا این را روایت تاریخی بدانیم؟ یعنی نویسنده رفته متریال تاریخی را پیدا کرده و آورده جوری‌که خیلی هم به مذاق تاریخ‌نویسان و پیگیران این حوزه اختلال ایجاد نکند روایت کرده است. اگر این کار را کرده با تاریخ چه فرقی می‌کند؟ یعنی ما از متن انتظار داریم یک کار دیگری در تاریخ بکند. یک نگاه متفاوتی بکند. هر کاری‌اش بکنید این کارهای این‌جوری که در غرب می‌گویند رسیتال یعنی یک روایت تاریخی مدقن را می‌نویسند و این بخش تاریخی چنان ساحت مقدسی دارد که نمی‌توانی بگویی بالای چشمش ابرو یعنی یک جایش را کم‌وزیاد کند در مملکت آشوب می‌شود. به نظرم خانم در این چاه افتاده است و سوال ما این است که از این چاه چقدر به سلامت بیرون آمده است؟

این منتقد ادبیات داستانی در مورد بازخوردهای این اثر توضیح داد:  چالش ما و تعریف ما که در مقام رمان داریم و رمان را جهان برساخته می‌بینیم و تأثیری که می‌بینیم باید حاصل نویسنده باشد این امکان را نویسنده ندارد و نویسنده نمی‌تواند از این حوزه آن گونه که انتظار مى رود بیرون بیاید. احتمالا شما آخرین وسوسه‌های مسیح را خواندید یا دیدید نیکوس کازانتزاکیس… آن‌جا هم می‌رود سراغ روایت تاریخی اما آن‌ها به نویسنده یک فرصتی را می‌دهند که در کشور ما ایجاد نمی‌شود.

این نویسنده در پایان صحبت‌هایش گفت: یک دشواری‌هایی هم اسماعیلى از این منظر دارد. به نظرم نویسنده انگار می‌خواهد این اجتماع نقیض… نمی‌دانم بشود بگوییم اجتماع نقیض… یعنی آن دیدگاهی که سرکار خانم نمایندگی‌اش می‌کرد یعنی گفتمان روشن‌فکری و روایت‌شناس و گفتمانی که آقای دکتر نمایندگی‌اش می‌کرد که درون‌مایه و محتوا را دارد دنبال می‌کند آیا این توانسته به یک گفتمان جدیدتری تبدیل شود؟ می‌تواند بین این‌ها آشتی ایجاد کند؟ به نظرم تمام سعی نویسنده از این‌که به جای لیلی روایت کند می‌خواهد از آن بخش تاریخی را فاصله گیرد .خوب اگر اول شخص لیلی و یا سوم شخصی داستان را می‌گفت آن‌وقت فاصله‌اش با متن تاریخی یکی می‌شد به همین دلیل آرام جلو آمده است و از چند راوی استفاده کرده است و با خرد خرد کردن روایت‌ها و تکه تکه کردن روایت‌ها، آمده یک مهندسی‌ای کرده که این مهندسی بتواند آن محتوا را یک ذره امروزی‌تر و با زبان نثر امروز داستان روز و فرمت داستان بگوید و به نظرم می‌رسد سعی خودش را کرده است.