گزارش نشست معرفی و بررسی رمان «برج سکوت»

نشست معرفی و بررسی رمان «برج سکوت» با حضور حسین انتظامی، قائم مقام وزیر ارشاد،‌ سید مهدی شجاعی، حمید منایی، نویسنده کتاب، محمد دلاوری، مجری صدا و سیما، کیوان ارزاقی و علاقه‌مندان در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

در ابتدای این نشست معرفی و بررسی، حمیدرضا منایی، نویسنده کتاب «برج سکوت» بخش‌هایی از این رمان را خواند و در ادامه صحبت کرد. او در بخش اول صحبت‌های خود، ضمن اشاره به ماجرای نوشتن این کتاب گفت: این که چرا سراغ نوشتن این کتاب رفتم را نمی‌دانم. اعتقاد دارم همان قدر که من داستان را انتخاب می‌کنم، داستان هم باید نویسنده را انتخاب کند و خیلی از این موضوعات ناخودآگاه است. البته به لحاظ شخصیتی، همیشه نگاه جامعه‌شناختی به اطراف خود داشتم. دلیل این موضوع هم رشته تحصیلی من یعنی فلسفه است. در حقیقت هر جا که دردی در جامعه دیدم، واقعا آن درد را در خودم نیز دیدم. این که چرا سیر نوشتن این رمان تا این اندازه به طول انجامید هم دلیل خاصی داشت. ما نویسنده‌ها عمدتا جاه‌طلبی مثبتی داریم. دقت کنید که در این زمانه به نظر می‌رسد که بهتر باشد به جای نوشتن یک رمان ۳ جلدی، ۳ کتاب مجزا با نام‌های متفاوت بنویسید. خاطرم هست که یک روزی همراه با دوستم بودم. به او گفتم که از کتاب‌هایی که منتشر می‌شود در حالی که هیچ سر و پایانی ندارد، خسته شده‌ام. از من پرسید که چه کار باید کرد؟ در جواب او گفتم که دوست دارم کتابی بنویسم که هم خوش‌خوان باشد و هم بالای هزار صفحه باشد. او در آن زمان به من خندید و نگاهی شبیه به نگاه عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت برو بنویس! ماجرا تمام شد و من رفتم و ۷ سال کار کردم تا رمان «برج سکوت» را نوشتم. از این ۷ سال، ۲ سال اختصاص به تحقیقات میدانی داشت و ۵ سال نیز زمان برد تا خود اثر را نوشتم. موضوع مهمی که اشاره شد و اصلا اتفاق خوبی برای رمان برج سکوت نبود، این بود که عده‌ای آگاهانه یا ناآگاهانه، تمام شان داستانی و ادبی این رمان را موضوع اعتیاد اعلام کردند در حالی که این کتاب به تمام مسائل اجتماعی که در ۴۰ سال اخیر با آن درگیر بوده‌ایم می‌پردازد. برای مثال، به مساله حاشیه‌نشینی می‌پردازد و … اعتیاد تنها یکی از محورهای داستان است. حس می‌کنم که این موضوع بیش از بقیه مسائل نیاز به بیان شدن داشت. هدف من داستان‌گویی است. من نمی‌خواهم راجع به اعتیاد یا هر مساله دیگری در کتابی صحبت کنم بلکه هدف اصلی من بیان داستانی است که مخاطب من بخواند و از خواندن آن لذت ببرد. دوست دارم که وقتی مخاطب من کتاب را می‌بندد، از خواندن آن راضی باشد. البته خب در اطراف آن، اعتیاد بیان می‌شود، ماجرای زندگی ما در ۴۰ سال اخیر پس از انقلاب، مطرح می‌شود، کسانی که در جنگ شهید شدند، مطرح می‌شود و …

در ادامه این مراسم، حسین انتظامی صحبت کرد. او که پیش از این رمان برج سکوت را خوانده بود و یادداشتی نیز بر آن گذاشته بود، یکی از مهمانان ویژه این جلسه بود. او ضمن تبریک روز خبرنگار به اصحاب رسانه حاضر در این جلسه گفت: در ابتدا باید بگویم که از آقای منایی به شدت بابت این اثر ارزشمند تشکر می‌کنم. بدون تعارف می‌گویم که خود من به شدت تحت تاثیر این رمان قرار گرفتم. در پاسخ به این سوال که چگونه بود با این کتاب آشنا شدم، باید بگویم که همان‌طور که می‌دانید، این کتاب توسط انتشارات نیستان منتشر شده است و از آن‌جا که من از علاقه‌مندان به آقای شجاعی هستم، ایشان در جلسه‌ای این کتاب را به من معرفی کردند. شما بهتر می‌دانید که در این زمانه، دوره رمان‌‌های چند جلدی در تمام دنیا گذشته است. مخاطب امروز کلا عجول‌تر هست و ضرباهنگ تندتری را می‌پسندد. این موضوعات از جمله دلایلی است که شاید بتوان گفت رمان‌های چندجلدی مانند گذشته طرفدار ندارد. با این حال، اگر کسی بیاید و خلاف جهت حرکت کند و چنین اثری را خلق بکند، بسیار ارزشمند است. کارهای چند جلدی معمولا دچار طولانی‌شدن پیوسته می‌شوند. بدین معنی که نویسنده با خلق اتفاقات جانبی و یا با کش‌دار کردن بیهوده توصیفات، به نوعی تلاش می‌کند تا زمان بخرد و صفحات رمانش بیش‌تر بشود. کار آقای منایی از این جهت، ارزشمند است چرا که ضرباهنگ قصه به شدت تند است و ماجرا کش دار نیست. بنابراین ایشان می‌تواند مدعی باشد که یک رمان چند‌جلدی برجسته را نوشته است. باید از آقای شجاعی ذکر خیر کنم و از انتشارات نیستان تشکر کنم. قبلا هم این موضوع را تاکید کرده‌ام که آقای شجاعی انصافا یک تنه کار نهادها و بنیان‌های مستقلی که اساسا برای این منظور تشکیل شده‌اند را به دوش می‌کشد. ایشان استعدادهای نویسندگان را شناسایی می‌کند، پای درد و دل‌های آنان می‌نشیند، کارهایشان را پیگیری می‌کند و با آنان همراه است. خود ایشان اگرچه نویسنده بسیار بزرگی است اما همراه با نویسندگان جوان می‌نشیند و با آنان تمرین و ممارست می‌کند. انتشارات ایشان بر روی کارهای نو و جدید سرمایه‌گذاری می‌کند که این موضوع خیلی ارزشمند است و به نویسندگان اعتماد به نفس می‌دهد. نویسندگان از آن‌جا که در فضای دیگری هستند، نمی‌توانند مناسبات پیچیده‌ای مثل توزیع اثر، بازار نشر و … را تحمل کنند و با این موضوعات هم‌خوانی ندارند. خیلی از نویسندگان با این که بسیار هم با استعداد هستند اما در کشاکش این موضوعات دلسرد می‌شوند و کنار می‌روند. بنابراین این کار یک تنه آقای شجاعی، واقعا شایسته تقدیر است.

وی ادامه داد: در مورد این رمان باید بگویم که برج سکوت در اردیبهشت سال ۹۶ منتشر شد. من این کتاب را در کمتر از یک هفته تمام کردم و به همین دلیل فکر می‌کنم که هر کس این کتاب را در دست بگیرد، محال است که دیگر آن را زمین بگذارد. همان‌طور که آقای منایی اشاره کردند، از آن‌جا که این رمان مرتبط با موضوعی ممنوعه است، کمتر نویسندگانی هستند که وارد این عرصه چالش‌برانگیز شده باشند. طبعا این کتاب به موضوعات دیگر نیز می‌پردازد و اشاره بسیار خوبی به تاریخ انقلاب از جمله سال‌های جنگ تحمیلی دارد. فضاسازی‌های کتاب بسیار خوب است و البته به دور از شعارزدگی است. نویسنده با تکنیک‌هایی که داشته است، توانسته است، ماجرای داستان را برای مخاطب خود باورپذیر کند و خواننده کاملا احساس هم‌زاد پنداری می‌کند. من مطمئن هستم که هر کسی رمان برج سکوت را بخواند، اگر در آستانه معتاد شدن باشد، محال است که معتاد بشود. دلیل این موضوع این است که فضای کتاب، با نصیحت‌های معمول روزانه فاصله دارد. نویسنده روایت دقیقی انجام می‌دهد، تصویرسازی می‌کند و در نهایت این خود شخص است که به این موضوع پی می‌برد. باید دقت داشت که توصیفات داستان اصلا خسته‌کننده نیست و موقعیت‌های پیاپی در آن بسیار خوب بیان شده است. این که اسم شخصیت‌های محوری داستان بیان نشده است، برایم جالب بود و حتما ایشان این کار را با تدبیر انجام داده است. به نظر می‌رسد که این اشخاص، دوستان دوران کودکی نویسنده هستند که همگی‌شان با صفاتی متفاوت خوانده می‌شدند. برای مثال، محله قدیمی نویسنده هیچ آباد نام دارد که برایم بسیار جالب بود. رمان از منظر راوی اول شخص نوشته شده است که انتخاب بسیار درستی است چرا که این زاویه دید، نسبت به بقیه از هم‌زادپنداری بهتری برخوردار است و بر افراد تاثیر بیش‌تری می‌گذارد. جالب است که آقای منایی در جایی از داستان، راوی دانای کل را به تمسخر می‌کشد.

قائم مقام وزیر ارشاد بیان داشت: شخصیت اصلی داستان، فوق‌لیسانس جامعه‌شناسی و تحصیل‌کرده است. او در دانشگاه ناموفق نیز نبوده است. یکی از مشکلاتی که ما معمولا در ادبیات داستانی و فیلم‌نامه‌هایمان داریم این است که وقتی از ادبیات داستانی حرف می‌زنیم، اولین گام این است که دیالوگ‌های یک شخصیت متناسب با او و تحصیلاتش باشد. در این رمان شما به خوبی دقت به این موضوع را می‌بینید برای مثال، اگر شخصیت اصلی داستان در جایی، عالمانه حرف می‌زند، نمی‌توانیم به آن خرده بگیریم چرا که فوق‌لیسانس جامعه‌شناسی است. به نظرم آقای منایی، تسلط بسیار خوبی بر فرهنگ عامه دارد و ادبیات قشر محروم را به خوبی بلد است. در میان نویسندگان خود کمتر افرادی را می‌بینیم که به این موضوعات تسلط داشته باشند و از این جهت نیز کار ایشان ارزشمند است. موضوعی که برای من جالب بود استفاده از روایت‌های سورئال در قالب توهم‌زدن‌های معتادان بود. با چنین روایتی در جاهای زیادی از داستان مواجه می‌شوید و از آن جا که این روایت‌های غیر واقعی، ناشی از توهم‌زدن‌های معتادان است، باورپذیر نیز هست. این رمان، کار بسیار سترگی از جانب آقای منایی است که علاوه بر جنبه‌های ادبی و مفاهیمی، در هیچ‌جایی مظلوم نمایی و نصیحت فروشی نکرده است. وقتی شما فضل‌فروشانه با قشر مورد نظر خود حرف می‌زنید، مطمئنا حرف‌های شما مورد قبول واقع نمی‌شود و اثری ندارد. این اثر برای خود من بسیار ارزشمند بود. همه شما مستحضرید که قدرت یک ملت در ادبیات آن کشور متصور می‌شود. ملتی که ادبیات نداشته باشد، شاید بتوان گفت که هیچ چیز ندارد. توصیه همیشگی من به کسانی که دغدغه ادبیات دارند این است که ادبیات را جدی بگیرند و در این راه، با ثبات قدم بردارند.

حسین انتظامی در پایان صحبت‌های خود ضمن شوخی با نویسنده کتاب گفت: البته باید بگویم که در کتاب، فحش‌های زیادی داده شده بود. من وقتی یک کتابی را می‌خوانم، به دلیل مسئولیتی که دارم، توجهم به بحث ممیزی نیز جلب می‌شود. البته باید بگویم که خوشبختانه همکاران ما در ممیزی حواس‌شان بوده است. اگر قرار بود که مانند قبل، شابلونی را به روی کار بگذارند و بخواهند هر حرفی را دربیاورند، روح داستان دچار خدشه می‌شد چرا که خیلی از حرف‌ها در این کتاب در خدمت روح داستان است و با آن مناسبت دارد.

حمیدرضا منایی در بخش بعدی صحبت‌های خود و در پاسخ به سوال مجری برنامه مبنی بر دلیل انتخاب عنوان برج سکوت به عنوان نام این کتاب گفت: برج سکوت ترجمه لغت انگلیسی «The tower of silent» است. همان‌طور که می‌دانید در آیین زرتشت، شیوه امحاء جنازه‌ها به شیوه دخمه است. وقتی این لغت به انگلیسی ترجمه شده است، عبارت «The tower of silent» شده است که البته معنی آن برج سکوت است. منظور اصلی من از انتخاب این عنوان، دخمه کردن بود. اسم برج سکوت دراماتیک‌تر بود و طنین داستانی بهتری داشت و به همین دلیل از آن استفاده کردم. در جلد سوم کتاب نیز، ماجرا از برج سکوت آغاز می‌شود.

سخنران بعدی این مراسم، کیوان ارزاقی بود. او در صحبت‌های خود ضمن اشاره به رئالیستی بودن رمان «برج سکوت» گفت: وقتی دوستان برای اولین بار رمان برج سکوت را به من معرفی کردند، اصلا چیزی راجع به آن نشنیده بودم. مدتی بود که این کتاب منتشر شده بود و هیچ خبری از آن در رسانه‌ها نشنیده بودم. خواندن ۳ جلد رمان برایم سخت بود و بسیار مشکل قبول کردم که آن را بخوانم. از خود می‌پرسیدم که چه کسی برای نوشتن اولین اثر خود، به سراغ رمان ۱۰۰۰ صفحه‌ای رفته است؟ اما وقتی شروع به خواندن کردم، قضیه بسیار متفاوت شد. خاطرم هست که کتاب را در کمتر از یک هفته خواندم. به نظرم، نویسندگان امروز، کار بسیار سختی برای نوشتن دارند چرا که با مخاطبی بی‌رحم روبه‌رو هستیم که به ما خیلی اجازه مانور نمی‌دهد. مخاطب امروزی، نهایتا ۳۰ صفحه به من فرصت می‌دهد که تکلیف داستان را مشخص کنم و در غیر این صورت کتاب را کنار می‌گذارد. برای مثال، در آثار کلاسیک، داستان اصلی رمان از صفحه ۱۰۰ به بعد شروع می‌شد که بسیار دیر بود و شاید یکی از دلایلی که امروزه تمایل کمتری به خواندن رمان کلاسیک وجود دارد، همین موضوع باشد. برج سکوت این جذابیت را داشت که قصه اصلی از همان صفحه اول اتفاق می‌افتاد. به نظرم نویسنده این قدر تحقیقات را به خوبی انجام داده است که توانسته است از همان صفحه و پاراگراف اول، ما را درگیر داستان بکند. بحث رئال بودن و سبک رمان مطرح شد. در مورد این موضوع می‌خواهم بگویم که برج سکوت چسبیده به اعتیاد است و البته به درستی هم به این موضوع چسبیده است. برج سکوت راجع به اعتیاد است اما در عین حال، بستری را فراهم کرده است که بتواند حرف‌هایش را در آن بستر بزند. معتاد داستان، معتاد جنوب‌شهر یا شمال شهر نیست. او کسی است که تحصیلات دانشگاهی بسیار مناسبی دارد. او جامعه‌شناسی خوانده است و به همین دلیل خودش باید معضل اعتیاد در جامعه را حل کند اما خودش درگیر این ماجرا شده است. به نظرم انتخاب نویسنده بسیار هوشمندانه بوده است. این رمان مثل خیلی از رمان‌های خوب دیگر، یک محور اصلی ندارد بلکه چند محور دارد که درهم تنیده شده است اگر چه بستر اصلی رمان، بستر اعتیاد است.

وی اضافه کرد: یکی از معضلاتی که همیشه با آن درگیر بوده‌ایم این است که در ۴۰ سال اخیر، اتفاقات بسیاری رخ داده است که نمونه آن را در کشورهای معدودی از دنیا می‌بینیم. برای مثال، موضوع جنگ یکی از همین موضوعات است. با این حال اگر بخواهید که چند کتاب خوب راجع به جنگ نام ببرید، شاید ۲-۳ کتاب بتوانید نام ببرید. خیلی از این تعداد هم از حمایت‌های دولتی برخوردار بودند و واقعا قصد داشتند که کتاب خوب نوشته بشود. سینمای ما نیز همین است. برای مثال، در مورد موضوع جنگ، فیلم‌های خوب بسیار اندکی داریم. همین موضوع باعث می‌شود وقتی کسی که جنگ را تجربه نکرده است، در کنار کسی که در آن حضور داشته است، قرار می‌گیرد، متوجه می‌شود که چیزی که در واقعیت بوده است، تفاوت بسیار زیادی با آنچه که به او نشان داده‌اند، دارد. جنگ جهانی چندین سال پیش تمام شده است اما هنوز هم راجع به آن فیلم‌ها و داستان‌های خوبی می‌نویسند. در حقیقت ما خیلی نتوانسته‌ایم که زشتی جنگ را نشان بدهیم. حمید، سراغ معضل اعتیاد رفته است و این پدیده را به خوبی نشان داده است. همان‌طور که اشاره شد، اگر کسی در آستانه صحیح و خطای اعتیاد باشد، با خواندن این کتاب، تلنگری می‌خورد و شاید راهش عوض شود. فلسفه نوشتن چنین رمانی در شرایط امروز که رسانه‌های بسیار زیادی داریم، این است که نویسنده بتواند تلنگری بزند. حمید این‌قدر نویسنده خوبی است که فلسفه‌اش این بوده است که قصه بگوید. موضوعی که امروزه کمتر در کتاب‌هایمان دیده می‌شود. او نویسنده بسیار خوبی است و توانسته است داستانی با محوریت اعتیاد بنویسد که در دل آن بتوانیم اتفاقات دیگری را ببینیم. همان‌طور که ما در موضوع جنگ، باید خیلی بیش‌تر از آنچه که اکنون داریم داشته باشیم، در مورد اعتیاد نیز چنین است. من کتاب خیلی خاصی در این زمینه ندیده‌ام و فکر می‌کنم که از این جهت، نویسنده کارش را به خوبی انجام داده است.

حمیدرضا منایی در بخش سوم صحبت‌های خود ضمن پاسخ به سوالی مبنی بر مدت زمان تحقیقات میدانی برای نوشتن این رمان گفت: من تا سن ۳۲ سالگی حتی ۴-۵ جلد رمان نیز نخوانده بودم. البته مطالعات زیادی در حوزه فلسفه و دین‌پژوهی داشتم. خاطرم هست که یک روز برای خرید کتاب‌های فلسفه به کتاب‌فروشی رفته بودم و ناگهان با کتابی با نام «سلوک» ‌نوشته محمود دولت‌آبادی مواجه شدم. به گمان‌این که فکر می‌کردم، این کتاب در حوزه فلسفه است، آن را خریداری کردم. وقتی به خانه آمدم و خواندنش را آغاز کردم، با خود می‌گفتم که این همان چیزی است که من می‌خواستم. بنابراین این‌گونه شد که در ۳۲ سالگی با ادبیات و داستان گره خوردم. اگر از من بپرسید که تصویرسازی‌های خوب کتاب، چگونه از آب درآمده است؟ در پاسخ مثالی را برای شما می‌زنم. اگر یک نفر چند روز باشد که آب نخورده باشد، وقتی به آب می‌رسد، چه‌کار می‌کند؟ من واقعا نمی‌دانستم که دنبال چه چیزی بودم. بخشی از آن چیزی که می‌خواستم در ادبیات نوین بود، بخشی دیگر در عرفان بود و بخش اعظمی هم در فلسفه بود. با این‌حال نمی‌دانستم که آن چیزی که به دنبالش هستم، فقط در ادبیات و رمان پیدا می‌شود. وقتی به آن رسیدم، مانند آن فرد تشنه‌ای بودم که به آب رسیده بود. به نظرم رمان‌نوشتن کار بسیار سختی است. من برای نوشتن این رمان، خودم را پاره‌پاره کردم. تا  زمانی که با چیزی ارتباط برقرار نکنم و خودم به درک آن نرسم،‌ نمی‌توانم آن را بنویسم. برای مثال، در برج سکوت، بخشی است که آن دوستان به جنگل می‌روند و قرص اکس می‌خورند. فکر می‌کنم که حجم آن ۸ صفحه باشد اما نوشتن آن ۶ ماه طول کشید. فکر می‌کنم که اگر پیش‌نویس‌های برج سکوت را روی هم بچینم، شاید به اندازه ارتفاع یک میز باشد. من هم دغدغه انتقال محتوا را دارم که به درستی انتقال پیدا کند و هم دغدغه این را دارم که بهترین قالب ممکن شکل بگیرد و بهترین تاثیرگذاری را داشته باشد.

در ادامه این مراسم، محمدرضا دلاوری، مجری مشهور صدا و سیما صحبت کرد. او که از دوستان قدیمی، حمیدرضا منایی است، درباره‌ی رمان برج سکوت گفت: فکر می‌کنم که من با بقیه خوانندگان این کتاب، یک تفاوت عمده دارم و آن هم این است که قبل از خواندن کتاب، با حمید رفیق شده بودم. ما یک دوست مشترکی داریم که پیش از آشنایی من با حمید، به من می‌گفت که دوستی دارم که چندین سال است که کار و زندگی‌اش را رها کرده و در لواسان نشسته است و به نوشتن رمان مشغول است. با خود گفتم که حتما در لواسان خانه بسیار زیبایی دارد که در آلاچیق آن رمان می‌نویسند. هم‌چنین با خود می‌گفتم که عجب زندگی باحالی دارد و چه قدر خوشبخت است. همین که نیاز نیست سرکار برود، خیلی خوب است. وقتی با او آشنا شدم متوجه شدم که اصلا هم خوشبخت نبود چرا که او ۷ سال است که با کمترین درآمد زندگی‌اش را می‌گذراند. دوستم به من می‌گفت که او می‌خواهد یک رمان ۳ جلدی بنویسد، با تعجب از او پرسیدم واقعا چنین کاری می‌خواهد بکند؟ این داستان گذشت تا این که در فضای وبلاگ با هم آشنا شدیم. وقتی با او صحبت می‌کردم، می‌دیدیم که او واقعا آدم متفاوتی است. ماهیت شغل‌ ما این‌گونه است که هر روز با افراد عجیب غریب زیادی سروکار داریم. یک نفر می‌آید و می‌گوید من فلان چیز را اختراع کردم و … با این‌حال وقتی با حمید صحبت می‌کردم، متوجه شدم که او با بقیه فرق دارد. دوستی ما از همین‌جا شروع شد در حالی که هنوز هم نوشتن کتاب به پایان نرسیده بود. وقتی داستان تمام شد، آن را به من داد تا بخوانم. خاطرم هست که وقتی این رمان را می‌خواندم، حالم بد می‌شد و شروع به راه‌رفتن در خانه میکردم. هر صفحه از کتاب از ماجراها و اتفاقات زیاد پر بود. این رمان پر از تصاویر شگفت‌انگیز، توصیفات زیبا و … بود. خاطرم هست که یک بار ازش پرسیدم که آیا واقعا تو آن را نوشته‌ای؟ وقتی خواندن کتاب به پایان رسید، تازه متوجه شدم که او چه‌کاری کرده است.

وی ادامه داد: بعد از آن ماجرا، ما شروع به لواسان‌گردی کردیم. خاطرم هست که در سرمای شدید زمستان، هیچ کس در آن منطقه نبود و فقط من و حمید نشسته بودیم و با هم حرف می‌زدیم. در تمام این مدت در مورد زندگی، کتاب و …  با هم حرف می‌زدیم. وقتی رمان برج سکوت را می‌خوانید، حس می‌کنید که انگار تمام آن اتفاقات رخ داده است. البته جالب است که خود حمید هم به گونه‌ای راجع به ماجراهای آن حرف می‌زند که گویی تمام آن اتفاقات را به چشم دیده است. واقعا از این همه تجربه که در این ۳ جلد رخ داده است، تعجب می‌کنم. جالب است که وقتی خط به خط کتاب را می‌خواندم،‌ می‌دیدم که هیچ کلمه اضافه‌ای وجود ندارد. در حقیقت او نمی‌خواهد که ما را سرکار بگذارد یا ما را با خود بکشاند. یکی از نکات بسیار خوبی که در این رمان، تصویر شده بود، مربوط به اتفاقات دهه ۶۰ است، برای کسانی مثل من که در آن دوران زندگی کردم و در کف کوچه بزرگ شدم، تمام آن اتفاقات که در داستان آمده بود را با تمام وجود لمس می‌کردم و همه‌اش برایم رخ داده بود. حال فکر کنید که حمید آمد و تمام آن افرادی که ما با آنان هم‌زاد پنداری کرده بودیم را معتاد کرد. درحقیقت آنان را در عجیب‌ترین نوسانی که هر انسان ممکن است برایش رخ بدهد، قرار داد. به نظرم حمید می‌خواست راجع به انسان کتاب بنویسد. انسانی که در عجیب‌ترین اتفاقات قرار می‌گیرد. گاهی اوقات در داستان بود که واقعا می‌خواستم آن شخصیت اصلی به پیروزی برسد. برای مثال، در ماجرای آش فروش‌ها، واقعا دلم می‌خواست که آن شخصیت، یک آش دیگر نیز بفروشد اما اتفاقاتی مانع از آن می‌شد. ما با این کتاب، خیلی هم‌زادپنداری کردیم چرا که بسیار زیبا بود. من فکر می‌کنم که زندگی خود حمید هم یک رمان باشد. وقتی با او معاشرت می‌کردم، می‌دیدم که وقتی به پدیده‌های مختلف می‌رسید، نگاهش به آن موضوع متفاوت با بقیه است. واقعا گفتگو با او برایم درس بود و از او چیزهای زیادی یاد گرفتم. البته باید بگویم که بعد از نوشتن کتاب، با پدیده‌ای به اسم ناشر روبه‌رو شدیم. با خود می‌گفتم که ناشران بافرهنگ‌ترین و با شخصیت‌ترین افراد مملکت هستند که البته این‌گونه نیز هست اما بعضی از آنان واقعا بسیار بد هستند.

منایی به ماجرای نشر رمان خود پرداخت و گفت: یک سال و نیم به دنبال ناشر می‌گشتم و تمام ناشران تهران، این کار را سنگ قلاب می‌کردند و حاضر نبودند که آن را چاپ کنند. خاطرم هست که اواخر سال ۸۵ حدود ۲۵ داستان کوتاه نوشته بودم. خیلی هم روی آن کار کرده بودم اما با خود می‌گفتم که این مجموعه، آن چیزی نیست که من دلم می‌خواست. بنابراین آن مجموعه را به صورت کلی آتش زدم. حال می‌خواستم این را بگویم که بعد از آن یک سال و نیم که هیچ ناشری حاضر نشد، کتاب را چاپ کند،‌ شرایط روحی بسیار سختی داشتم و نگهداری از برج سکوت در خانه برایم غیرقابل تحمل شده بود. بنابراین تصمیم گرفتم که آن را نیز آتش بزنم. به محمد دلاوری زنگ زدم و گفتم که می‌خواهم این نوشته‌ها را بسوزانم تا از زیر بار این فشار راحت شوم. پیشم آمد و یک نسخه از کتاب را برداشت و سپس به من گفت که حالا هر کار دلت می‌خواهد انجام بده. به نظرم اگر این کتاب دست من می‌ماند، معدوم شده بود. اگر کتاب چاپ شد، به زحمت و پیگیری محمد دلاوری بود که خودش به دنبال ناشر رفت.

دلاوری ماجرای چاپ شدن رمان برج سکوت را ادامه داد و گفت: البته من مطمئن بودم که برج سکوت بالاخره یک روزی منتشر می‌شد. این بچه بالاخره باید به دنیا می‌آمد اما واقعا شرایط حمید بسیار سخت بود. او واقعا می‌خواست که کتاب را آتش بزند که البته طبیعی هم بود. این داستان ادامه پیدا کرد تا زمانی که رمان را به نیستان دادیم. خاطرم هست که از انتشارات نیستان به من زنگ زدند و گفتند کسی که این کتاب را نوشته است، معتاد بوده است؟ گفتم که تو فهمیدی؟ گفت که من مانده‌ام و اصلا نمی‌توانم آن را زمین بگذارم. بیایید تا برای چاپ کتاب اقدام کنیم. از شنیدن این خبر این قدر خوش‌حال شدم که راهم را در خیابان گم کردم. حوالی سازمان صدا و سیما بودم و از خوش‌حالی راه را گم کرده بودم. تحت فشار قرار دادن حمید توسط انتشارات‌های مختلف در برهه‌ای از زمان برایم بسیار سخت و تعجب‌آور بود. البته معتقدم که اکنون نیز این کتاب اصلا سرجای خودش نیست. تعدادی کتاب چاپ شده است و تعدادی هم فروش رفته است اما تا زمانی که بفهمیم برج سکوت وجود دارد و نویسنده‌ای به اسم حمید منایی وجود دارد که می‌تواند چه رمان‌هایی بنویسد، فاصله داریم. یک نفر هست که واقعا می‌خواهد کار واقعی انجام بدهد و در میان این همه کار الکی که هر روز منتشر می‌شود و در تلویزیون تبلیغ می‌شود، برج سکوت در سکوت خبری است.

منایی در ادامه صحبت‌های بخش قبل خود به بی‌توجهی‌هایی که نسبت به این کتاب صورت گرفت اشاره کرد و گفت: از روزی که برج سکوت بیرون آمد، حتی یک نیم‌خط خبر هم از آن منتشر نشد. همه کسانی که در حوزه کتاب خبر می‌نویسند، حتی یک خط هم راجع به آن ننوشتند. البته من از این موضوع بی‌نهایت خوش‌حال هستم. هر دو طرف ماجرا، برج سکوت را می‌زنند و به آن همجه وارد می‌کنند. البته برای من افتخار است که به صورت مستقل در این جریان ادبی کار می‌کنم. باید بگویم که خیلی‌ها هنوز هم نمی‌دانند که کتابی مثل برج سکوت آمده است. جالب است که هیچ خبرگزاری و رسانه‌ای راجع به این کتاب مطلب نزد. اکنون ۶ ماه است که یکی از دوستان من در یکی از مجلات کشور می‌خواهد راجع به برج سکوت معرفی بنویسد اما به او اجازه نمی‌دهند. حاضر شدند که شب عید، صفحه معرفی کتابشان را خالی ببندند اما برج سکوت معرفی نشود. این وضعیتی است که ما با آن درگیر هستیم.

در بخش بعدی این جلسه، کیوان ارزاقی، در پاسخ به سوال مجری برنامه، راجع به شخصیت‌های اصلی داستان صحبت کرد و گفت:‌ من بعد از این که برج سکوت را خواندم با حمید آشنا شدم. خاطرم هست که در همان جلسه اول، خیلی آرام زیر گوشش رفتم و گفتم که از اعتیاد چه خبر داری؟! در پاسخ به من گفت که من معتاد نیستم. دوباره پیش او رفتم و به او گفتم که واقعیت را بگو. به نظرم وقتی یک داستان، اثر خوبی می‌شود، دلیل دارد و آن هم شخصیت‌پردازی خوب در آن داستان است. به نظرم، در یک روند طولانی‌مدت و در چند سال آینده، برج سکوت به خوبی دیده خواهد شد. به هر حال یک سری مشکل در حوزه ادبیات و خبرگزاری و … داریم که در همه‌جای جامعه هست. محال است که برج سکوت دیده نشود چرا که اثر فوق‌العاده‌ای است. هم‌چنین فکر می‌کنم که در ادامه، حمید بیش از این‌ها هم می‌شنود که بیایند و در چشم او بگویند که تو معتاد هستی. این موضوع نشان می‌دهد که او به خوبی داستان را نوشته است. کسی که داستان می‌نویسند، قاعدتا تجربه‌ زیستی‌اش بوده است. خود حمید هم می‌گوید که ۲ سال روی این قضیه تحقیق میدانی کرده است.

وی ادامه داد:  به نظرم، او به صورت تعمدی به این سمت رفته است که هیچ کدام از شخصیت‌ها هیچ اسمی ندارند و هر کدام با لقب‌شان صدا زده می‌شوند. نگاهم این است که نویسنده خواسته است تا نشان بدهد که وقتی یک نفر وارد اعتیاد می‌شود، گویی همه چیز حتی نامش را نیز باید بدهد. به نظرم این انتخاب بسیار هوشمندانه بوده است. یکی از محاسنی که رمان برج سکوت دارد این است که شخصیت‌های بسیار زیادی دارد که هر کدام خرده‌ روایت‌های بسیار دارند. وقتی داستان را می‌خواندم، خیلی نگران بودم که داستان چگونه تمام خواهد شد. شما یک قصه‌ای را روایت کرده‌اید که تعداد شخصیت‌های بسیار دارد و روایت‌های در هم تنیده‌ای دارد. جمع‌کردن چنین داستانی بسیار سخت است. به نظرم حمید به خوبی توانست تکلیف آن خرده روایت‌ها که البته در راستای داستان نیز بود را مشخص کند. در هر فرد پازل‌هایی را می‌دیدیم که وقتی آنان کنار هم قرار می‌گرفتند، به یک داستان درست می‌رسیدیم که تکلیف شخصیت‌ها را مشخص کرده بود. با توجه به این که تعداد شخصیت‌ها بسیار زیاد بود و هر کدام لحن و زبان خاص خود را داشتند، شخصیت پردازی بسیار خوبی در داستان شکل گرفته بود.

سخنران ویژه این مراسم، سید مهدی شجاعی، نویسنده نام آشنای کشور بود. او که برای شرکت در این نشست معرفی و بررسی حاضر شده بود، به روی صحنه آمد و راجع به رمان برج سکوت صحبت کرد.

سید مهدی شجاعی در ابتدای صحبت‌های خود گفت: اساتید ارجمند در حوزه ادبیات بسیار زیاد هستند اما بعضی از آثار هستند که در تاریخ ادبیات، جنبه نقطه عطف دارند. برای مثال، ادبیات قبل از سعدی با ادبیات بعد از سعدی تفاوت دارد. برای مثال، در عرصه داستان، برای من ادبیات بعد از مارکز با ادبیات قبل از مارکز بسیار فرق می‌کرد. هم‌چنین در عرصه ادبیات طنز، طنز ما به دوران قبل از آقای زرویی نصرآباد و بعد از ایشان تقسیم می‌شود. ایشان از جمله افرادی است که در حوزه ادبیات طنز قله است و می‌توان زمان را به قبل و بعد از ایشان تقسیم بندی کرد. افراد دیگری مثل اٌهنری، چخوف و … نیز برای من چنین شخصیت‌هایی بودند که توانستند اتفاق تازه‌ای را رقم بزنند. وقتی رمان برج سکوت را خواندم، چنین حسی نسبت به آن پیدا کردم. در حقیقت، وقتی که ۷۰-۸۰ صفحه ابتدایی داستان را خواندم، حس کردم که با اتفاق متفاوت و ویژه‌ای روبه‌رو هستم که در دیگر آثار چنین چیزی را نمی‌بینیم. در کلیت این اثر یک اتفاق ویژه می‌بینیم. نویسنده بدون این‌که از تکنیک‌های ارسطویی، گره‌افکنی‌ها وگره‌گشایی‌ها و … استفاده کند، مخاطب را پیش می‌برد که بسیار هم خوب است. این اتفاق، اتفاق بسیار مهمی است و نشان از یک جنس ادبیات جدید و شخصیت‌پردازی‌های ویژه دارد. حوادث در دل این کتاب به‌گونه‌ای در هم تنیده شده است که فکر می‌کنیم گویی خود شخصیت‌ها هستند که این اتفاقات را رقم می‌زنند. برج سکوت اثری است که می‌تواند ادبیات را به قبل و بعد از خود تقسیم‌بندی کند. این حرف، حرف بسیار مهمی است. معتقد هستم که بسیاری از آثار ارجمند که قبلا تولید شده‌اند، در ابتدا ناشناخته بودند و بعدها شناخته شدند. به نظرم، این اثر، اثر فاخری است و به تدریج جای خود را باز خواهد کرد و مخاطبین با این لحن و ادبیات مانوس خواهند شد. در این‌جا باید از ممیزی‌های ارشاد تشکر کنم. ما همیشه از آنان انتقاد می‌کنیم اما الان باید از آنان تشکر کنم. این کار به شدت جای گیر دادن داشت اما خوشبختانه کمتر گیر دادند. خاطرم هست که ما یک کتاب طنزی را با عنوان «چه کسی پنیر قورباغه را به گوسفند داد» در نیستان منتشر کردیم. این کتاب طنز، ترکیب ۳ کتاب طنز دیگر به نام «قورباغه‌ات را قورت بده»، «چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد» و .. بود. در این کتاب به زبان طنز، نظریات جدیدی در حوزه روان‌شناسی مطرح شده است. اصلاحاتی که ارشاد برای این کتاب زده است نیز بسیار طنز است که شاید جلسه‌ای جداگانه لازم داشته باشد که آن را بتوان خواند. این مثال را بیان کردم تا بگویم که رمان برج سکوت، ویژگی‌هایی داشت که می‌توانست زیر شابلون ممیزی برود اما خوشبختانه این اتفاق رخ نداد. از همه شما به خاطر حضورتان تشکر می‌کنم. برای ما هر یک قدمی که برای استقبال از کتاب برداشته می‌شود، بسیار ارزشمند است. امیدوارم که این تلاش‌ها در عرصه ادبیات، روزبه‌روز گسترده‌تر شود.

شجاعی در پاسخ به سوالی مبنی بر سرمایه‌گذاری انتشارات نیستان بر روی آثار نویسندگان جوان و کم‌تجربه گفت: اصولا برخورد ناشر با اثر، برخورد صنفی و حرفه‌ای است. بدین معنی که یک اثر را ارزیابی می‌کند تا متوجه بشود که فروش آن در بازار چگونه است. یکی از مختصاتی که ناشر در همان ابتدا به عنوان یک معیار مورد بررسی قرار می‌دهد،‌ موضوع شهرت و تجربه نویسنده است. به همین دلیل عمده ناشران، آثار چاپ اولی را از نویسندگان منتشر نمی‌کنند. واقع این است که یکی از مشکلات ما همین سطحی‌نگری و دریافت لقمه‌های سهل‌الهضم است. کار عمیق و تاثیرگذار خیلی طالب ندارد. یکی از تاسف‌های من این است که در سالیان اخیر، یک عده از افراد را وارد نکردیم و در مقابل، عده ای از افرادی هم که داشتیم، از دست داده‌ایم. این موضوع شاید به دلیل فضای مجازی باشد. افراد زیادی هستند که می‌گویند یک چرخ در فضای مجازی بزنیم، دیگر هیچ زمانی برای مطالعه باقی نمی‌ماند. سوال من این است که چیزی که فضای مجازی به دست ما می‌دهد، چه قدر عمق و تاثیرگذاری دارد؟ البته فضای مجازی قطعا برکاتی نیز دارد و کسانی که به دنبال مسدودکردن این فضا هستند‌، به این موضوعات واقف هستند که می‌خواهند آن را مسدود کنند. من به شدت معتقد هستم که چنین کاری خلاف مبین و آشکار است. من دوست دارم که آثار خوب را به دیگران معرفی کنم. هر اثر ارجمندی، اعجاب‌انگیز است و انسان در برابر آن خشوع می‌کند. بنابراین اگر وجه مادی نشر را کنار بگذارید، متوجه می‌شوید که وقتی من با اثر بسیار خوبی مواجه می‌شوم، تمام تلاشم را به کار می‌گیرم که این اثر خوب را به دست مخاطبان برسانم.

سید مهدی شجاعی در ادامه صحبت‌های خود، ضمن اشاره به ماجرای آتش زدن کتاب توسط نویسنده آن گفت: سوال این است که مگر می‌شود کسی اثر خود را از بین ببرد؟ باید دید که این موضوع در چه شرایطی از حال و روز نویسنده رخ داده است که مجبور می‌شود بچه خود را از بین ببرد. مصیبت‌ها و سختی‌هایی که آقای منایی در این راه تجربه کرده است، را در کمتر نویسنده‌ای دیده‌ام. کمتر کسی را دیده‌ام که این قدر برای ادبیات هزینه کرده باشد. او زندگی‌اش را هزینه کرده است و بخشی از عمر خود را روی آن گذاشته است. حال می‌بینید که چنین اثری که عمرش را بر پای آن گذاشته است، مورد بی‌مهری قرار می‌گیرد و قدرش را نمی‌دانند. طبیعی است که دچار فشار روحی می‌شود. اکنون تاسف من بابت آن مجموعه داستانی است که ایشان آتش زده است و ما آن را از دست دادیم. بنابراین می‌خواهم به این موضوع اشاره کنم که تا چه اندازه بر نویسنده این کتاب سخت گذشته است و چه تالماتی را درک کرده است که به این‌جا رسیده است.

منایی در پاسخ به همین موضوع گفت: واقعا شرایط سختی داشتم چرا که هیچ سنگی باقی‌ نمانده بود که بتوانم به آن تکیه کنم و امید به فردا داشته باشم. باید دقت داشت که هنر در ذات خود، ویرانگری هم دارد. این موضوع مثل یک حس است و نمی‌توان با منطق آن را فهمید.

در ادامه این مراسم، حاضران در جلسه صحبت کردند. بسیاری از کسانی که راجع به رمان صحبت کردند، اعتقاد داشتند که برج سکوت به‌خوبی توانسته است، تجربه‌های زیستی را به مخاطب منتقل کند. هم‌چنین تعدادی از حاضران اعتقاد داشتند که شخصیت‌پردازی‌های خوبی که در این رمان به کار گرفته شده است، نکته مثبت این رمان است و باعث خوانش بهتر آن می‌شود.

در بخش پایانی این جلسه، نوبت به سخنان پایانی سید مهدی شجاعی، محمد دلاوری، کیوان ارزاقی و حمیدرضا منایی رسید.

سید مهدی شجاعی در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: اتفاق بزرگ در این اثر این است که ما با خلق یک اثر هنری به مفهوم واقعی همه مصیبت‌های روحی که یک انسان در زندگی خود می‌کشد، مواجه هستیم. نویسنده به مدت زیادی در فضای داستان خود زندگی کرده است. آن قدر که من از پشت صحنه این رمان می‌دانم این است که نمی‌توان چنین صحنه‌هایی را توصیف کرد مگر آنکه نویسنده در چنین فضایی قرار گرفته باشد. ایشان چند سال در کنار این افراد زندگی کرده است تا اکنون توانسته است که این رمان را بیرون بیاورد. امروزه، خلق اثر با چنین کیفیتی را کمتر شاهد هستیم بدین معنی که بعضی از همکاران ما حوصله یک مطالعه ساده در کتابخانه را ندارند، چه برسد به این که به دنبال تحقیق میدانی بروند. در انگلستان، یک نویسنده ۱۶ سال پیش اثری را نوشته است که خوب بوده است. از آن روز به بعد، خرج او را می‌دهند تا او بتواند کتاب دوم را بیرون بدهد. در مقابل در ایران، حق‌التالیف یک اثر خرج دو ماه از زندگی نویسنده را هم پوشش نمی‌دهد. این موضوع به ساختار نظام و خود مردم برمی‌گردد چرا که جایگاه هنر برایشان مهم نیست. به نظرم، در چنین برهوتی، وجود چنین عزیزانی نعمت است. در پایان می‌خواهم خبر خوبی را به شما مژده بدهم و آن هم این است که مجموعه داستان جدید آقای منایی در دست چاپ است و به زودی آن را خواهید دید. ایشان علاوه بر رمان، در داستان کوتاه نیز اثر فاخری را نوشته است. انشاالله که از دست‌اندازهای ممیزی به راحتی رد شود و شاید تا یک ماه دیگر این کتاب به دست علاقه‌مندان برسد.

دلاوری در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: می‌خواهم بگویم که اگر با نویسنده‌ای برخورد کردید، بروید و در کنار او بایستید چرا که او نمی‌تواند تمام بار کار را به تنهایی به دوش بکشد. بار این کار بسیار سنگین است و لازم است که یک نفر دیگر وجود داشته باشد که به ناشر پیامک بزند و احیانا بداخلاقی‌های او را تحمل کند. نویسنده دیگر تحمل ندارد که بداخلاقی ناشر را ببیند. باید یک نفر دیگر باشد که بتواند در کارها کمک نویسنده بکند.

ارزاقی در پایان صحبت‌های خود گفت: به نظرم نباید همه چیز سر جای خود باشد که به سراغ کتاب برویم. به نظرم بهترین موقعیتی که می‌توان کتاب خواند، همین روزها است. اروپایی‌ها غم بعد از جنگ جهانی را با خواندن رمان پشت سر گذاشتند. امیدوارم که حال حمید خوب باشد و کار بعدی خود را شروع کند. در آشفته بازاری که حال همه خراب است، وظیفه هنرمند بیش از سایر زمان‌ها است.

حمید منایی در بخش پایانی صحبت‌های خود ضمن تشکر از حاضران برای حضور در این جلسه گفت: از تلخی‌های رمان گفتم و می‌خواهم از شیرینی‌های آن نیز بگویم. باعث افتخار من است که ناشر اثر من آقای سید مهدی شجاعی است. در یکی از جلساتی که هدیه‌های خصوصی می‌دهند، با یکی از دوستان صحبتی شد. او به من گفت که می‌دانی چرا به تو جایزه ندادند؟ گفت دلیلش این است که ناشر اثرت، کتاب نیستان است. در پاسخ به او گفتم که اگر این موضوع دلیل جایزه ندادن است، من می‌گویم که از اکنون تمام کتاب‌های من برای نیستان است و اصلا عوض نخواهد شد. می‌خواهم در پایان از محمد محمدعلی تشکر کنم که همه ‌جوره پشت من ایستاد. ایشان و استاد شجاعی از جمله کسانی هستند که فراتر از زمانه خودشان و فارغ از هر حب و بغضی،‌ صرفا به ادبیات می‌پردازند. متاسفانه این افراد در اقلیت هستند. هر زمان تعداد این اسم‌ها زیاد شد، وضع ما خوب می‌شود و حالمان بهتر می‌شود اما تا زمانی که این تنگ‌نظری‌ها و این جبهه‌بندی‌ها هست، خیلی بعید است که اتفاقی درخور شان ما با آن پیشینه والا رخ بدهد.