نوشتن برای رسیدن به کمال

از آن جا که داستان کوتاه نزدیکی هایی با شعر دارد، و شعر نیز در سرزمین ما سابقه ای دیرینه و کهن و طرفداران بسیاری دارد و حتی جزیی از تمدن غنی ماست، داستان کوتاه هم طرفداران بسیاری دارد. از حدود صد سال پیش که نویسندگان داستان کوتاه ما از جمالزاده گرفته و چوبک و گلستان و علوی ، تا آل احمد و به آذین و تنکابنی و… داستان کوتاه را آغاز کردند و نویسندگان بسیاری آن را ادامه دادند، این ژانر از ادبیات داستانی با روندی رو به رشد روبرو شد و این روند همچنان ادامه یافت تا امروز که در این زمینه پیشرفت های بسیاری کرده ایم. حالا دیگر می توانیم در زمینه داستان کوتاه – نه هنوز رمان- در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم. اما آیا این دغدغه نوشتن و این رها کردن واژه ها روی سپیدی این لوح بی همتا، بی سبب است؟ آیا این همه وقت، این همه تلاش و در نهایت دویدن برای انتشار این نوشته بی دلیل است؟ مگر کاغذ این لوح سفید خود پر از نانوشته های خواندنی نیست که این همه نویسنده خود را ملزم به نوشتن روی آن می کنند؟ شاید هر نویسنده ای دلیلی برای نوشتن داشته باشد، اما چه دلیلی می تواند مهم تر از قدمی برای شدن باشد؟ شدن یعنی همان نزدیک شدن به کمال. همان دغدغه و حتی آرزوی دیروز و امروز و فردای من که اگر باشم.

مجموعه داستان آیلین نیز بر این اساس روایت شده، یا سعی داشته روایت شود. این مجموعه  داستان متشکل از ده داستان با موضوع و اشکال مختلفی است که از بسیاری جهات با هم تفاوت دارند. انسان های این داستان ها، انسان  عصر امروزند که در تعامل با هم گرچه هنوز دنبال کشفی از بخش هایی از وجوه شخصیتی خود هستند، اما همه دارای هویت و شناسنامه و جایگاه اند. زن ها به مثابه زن دنیای امروزین در داستان ها نقش های مهمی ایفاء می کنند. زن نه آن زن جنس دومی که به زعم سیون دوبوار او را ضعیف و کوچک می دیدند تا جایی که نوشته اش را ناشی از بیماری های روحی او بدانند و… ، بلکه زنی با تمام توانمندی های ذاتی و فطری و اکتسابی خود که هیچ چیز نمی تواند خدشه ای به خواسته هایش وارد کند تا جایی که فراتر از از جنس مخالف نیز عمل می کند- داستان عروس دهکده-  شخصیتی که با تمام آن توانمندی ها تا پای جان عشق می ورزد ، حتی در مقابل بی مهری ها و نامردمی ها، تا آن جا که با زبان حضرت حافظ بگوید: « …که نتوان گفت با نامحرم حال درد پنهانی.» دوست داشتن و نداشتن زنان، نحوه برخورد با مشکلات زندگی،کنش و واکنش آن ها، موضوعی است خود خواسته – مانند داستان گندم- که در همه داستان ها جریان دارد و در حساس ترین و تلخ ترین داستانِ مجموعه شخصیت را با خود درگیر می کند.

در مجموعه داستان آیلین هم مانند رمان منِ بی تصویر و سایر آثارم زنانه نویسی را اگر از حیث جنسیتی باشد، برنمی تابم، چرا که در نوشتن به جنسیت قایل نیستم و معتقدم نویسنده باید بتواند به یک میزان از هر دو جنس بنویسد. اما هویت زنانه ، حس و جایگاه اوست که برایم اهمیت دارد همان گونه که هویت و جایگاه مردانه و در واقع جایگاه یک انسان برایم مهم است. ومن این انسان را از هر دو جنس دوست دارم.

نمونه ای از داستان گندم:  مشاطه گر -تنها آرایشگر روستا -هرچه کرد، نتوانست گندم را راضی کند دستی به صورتش ببرد. … گندم دوست نداشت، یعنی این یوسف بود که دوست نداشت. او گفته بود می خواهد عروس حجله اش گندم اصل باشد.گندم طبیعی، ساده و صاف چون گندم گندمزار. می خواست مانند گندمِ جنگل گل ِسرخِ قصهِ بی بی باشد که ناگهان سر از شالیزار در می آورد و زبان باز می کند و حرف می زند. ساده و تازه. اما یوسف حالا چه حقی در تمنای آن  خواسته ها و رویا های شیرین داشت؟

یوسف و گندم چه رویاهایی که از آن قصهِ کودکی درسر نپرورانده و چه تصویر ها که از آن جنگلِ گلِ سرخ در  ذهن مجسم نکرده بودند.

 

منبع: الف