دو روایت از دو آدم تک دست!

تا به حال خیلی از نویسندگان از سرنوشت عجیب شخصیت‌های مخلوق‌شان سخن گفتند. گاه سرنوشت این شخصیت‌ها تنها برای مولفان‌شان جالب است و گاه این تقدیر مخاطبان آن‌ها را هم حیرت زده می‌کند. اگر بخواهیم یکی از خصیصه‌های عصر امروز یا همان به اصطلاح مدرن را برشمریم، می‌توانیم به «اتفاق‌های ناممکن اما ممکن» اشاره کنیم. اتفاق‌هایی که در وهله‌ای اول ناشدنی به نظر می‌آیند، و بعد می‌بینیم نه، اتفاقا خیلی هم ساده و ملموس رخ می‌دهد. از این حیث باید گفت اکنون دیرزمانی است که «امر شگفت» به امر ساده و گاه بدیهی تنزل پیدا کرده است.

کتاب «هم‌بخت» اثر گودرز شکری با رویدادی ناممکن اما ممکن آغاز می‌شود. از آن اتفاق‌هایی که هیچ چیز جز الهه‌ی سرنوشت به آن باور ندارد. در زمان جنگ جهانی دوم، بمبی فرود می‌آید و شهری در ایران را ویران می‌کند. ویرانی خانه‌ها و ساختمان‌ها یک طرف، قطع شدن دست راست دو آدم در یک زمان یک طرف. دو آدم که نه تنها از قضا هر دو یک بلا سرشان می‌آید، که هر دو هم نام هم هستند: رجب.

«در غرب شهر، رجب شبانی، چوپان حاج آقامحمد دره مراد بیکی یک دستش را در بمباران شهریور بیست از دست داد. برای اینکه مردم شهر سال‌های سال با یادآوردن بمباران شهر حرف جالب‌تری برای گفتن به دوست و بیگانه داشته باشند، در شرق شهر هم پسر بچه پنج ساله‌ای به اسم رجب فعله‌پور پسر یک عمله یک دستش به وسیله ترکش بمب انگلیسی‌ها قطع شد. «در دو گوشه شهر دو رجب نام در یک روز دست راستشان قطع شد.» شاید امروز هم کسانی که خاطره آن روزها را فراموش نکرده‌اند به موقع یا بی موقع آنچه سال‌ها تعریف شده تکرار کنند.»

«هم‌بخت» روایتی دوگانه از دو آدم هم نام است که البته هم بخت نیستند. به عبارت دیگر شاید داستان‌شان در آغاز شبیه هم باشد اما سرنوشتی سراسر متفاوت دارند.  گودرز شکری بر اساس داستانی که مستند بودن یا نبودنش از لحاظ ادبی اصلا اهمیت ندارد، روایتی تاریخی، سیاسی از دوران معاصر ایران به دست داده است. داستان از سال‌های پایانی جنگ‌جهانی دوم آغاز می‌شود وُ تا بحبوحه‌ی انقلاب اسلامی ادامه پیدا می‌کند. داستانِ رجب فعله‌پور و رجب شعبانی با داستان آدم‌های بسیاری گره می‌خورد وُ مخاطب را از دل حوادث بسیاری که اغلب ما در تاریخ انقلاب معاصر خوانده‌ایم، عبور می‌دهد. نویسنده‌ی «هم‌بخت» با قصه‌ای جذاب به سراغ تاریخ رفته است، قصه‌ای که مخاطب را خیلی زود با خود همراه می‌کند. بنا بر همین خصیصه می‌توان گفت مهم‌ترین ویژگی رمان گودرز شکری ماهیت قصه پردازانه آن و قصه‌گوییِ مدام آن است. داستان لحظه‌ای باز نمی‌ایستد و از آنجا که با اتفاقی عجیب آغاز شده است مخاطب را با خود همراه می‌کند تا از سرنوشت این دو شخصیت نیز مطلع شود. نقطه‌ی اوج این تعلیق مخصوصا جایی آغاز می‌شود که این دو «رجب» راه و اندیشه‌ای مجزا از یکدیگر انتخاب می‌کنند، به گونه‌ای که می‌توان دو کاراکتر را در دو قطب کاملا مخالف یکدیگر قرار داد. عنوان کتاب، «هم‌بخت» از این جهت، عنوان کنایی و آیرونیک است. شاید بتوان برای این رمان عنوان “هم نام” را برگزید اما این دو کاراکتر تنها در رویداد بمباران هواپیماهای انگلیسی هم‌بخت بودند و اتفاقا بعد از همین ماجراست که مسیر زندگی‌شان مطلقا از یکدیگر جدا می‌شود.

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های انحصاری کتاب «هم‌بخت» در قیاس با آثار داستانی‌ای که دوران پیش از انقلاب را به تصویر درآورده‌اند، وجه داستانی اثر و قصه‌پردازانه آن است. نویسنده‌ی این کتاب به لحاظ اجتماعی بستری مناسب برای اتفاق‌های داستانی‌اش تدارک دیده است و در خصوص رئالیسم اثر پرمایه و پرجزئیات نوشته است. با این که در این داستان به دلیل روایت سوم شخص و قصه‌گویی ساده و بی پیرایه داستان نویس با نوعی نقالی رو‌به رو هستیم، اما نمی‌توانیم نسبت به نحوه نگارش فصول آن بی‌توجه باشیم. «هم‌بخت» شامل ۲۲ فصل می‌شود که هر کدام شامل اطلاعات و روایتی ویژه هستند. برآیند این نکته، به ساختار فشرده و موجز رمان شکری منتج می‌شود. معمولا بسیاری از آثار قصه‌پرداز به شکلی مطول نوشته می‌شوند، اما «هم‌بخت» را می‌توان رمانی بی حشو و زوائد توصیف کرد.

«هم‌بخت» را می‌توان داستانی شخصیت محور توصیف کرد. فراز و فرودها و تحولات شخصیتیِ شخصیت‌های رجب فعله‌پور و رجب شبانی در سراسر رمان به تدریج شکل می‌گیرد، و گام به گام همراه با رویدادهای داستانی تغییر می‌کنند. از طرفی محوریت این دو کاراکتر در تمامی رخدادهای داستان و ثمر بخشیدن به معنای غایی اثر این دو آدم را علت العلل اصلی این کتاب کرده است.

 «هم‌بخت» شاید به دلیل زبان ساده‌ی روایت، گاه شکلی تصویری به خود می‌گیرد، به این معنا که مخاطب به راحتی بسیاری از صحنه‌های داستان را در ذهن تصویر می‌کند. اتفاق‌ها گویی در برابر چشمان‌مان رخ می‌دهد، دیالوگ‌ها انگار در حضور ما اجرا می‌شوند. گودرز شکری، نویسنده‌ی کتاب «هم‌بخت» در زبانِ داستانش جلوه‌گری نمی‌کند، بی‌پیرایه می‌نویسد و تمام توجهش را معطوف به روایت قصه‌اش کرده است.

 

منبع: الف