«از بانوان نویسنده چه خبر؟» مجموعهای است شامل هشت داستان کوتاه از هشت زن نویسندهی قرن نوزدهم و بیستم به همراه معرفی کوتاهی از هر نویسنده. این مجموعه با مقدمهای مختصر دربارهی چرایی انتخاب این نویسندگان و این بازهی زمانی، آغاز و داستانهای زیر را شامل میشود: داستان «طناب» از کاترین آن پورتر (Kathrine Anne Porter)، داستان «گاردِنپارتی» از کاترین منسفیلد (Kathrine Mansfield)، داستان «خاکسپاری مجسمهساز» از ویلا کَتِر (Willa Cather)، داستان «لاتاری» از شرلی جکسون (Shirley Jackson)، داستان «خانه اشباح» از ویرجینیا ولف (Virginia Woolf)، داستان «ققنوس» از سیلویا تاونسند وارنر (Sylvia Townsend Warner)، داستان «اشک، اشکهای بیبهانه» از الیزابت بوئن (Elizabeth Bowen) و داستان «استاندارد زندگی» از دوروتی پارکر (Dorothy Parker).
طرزی پیش از این داستانهای کوتاه بسیاری را در قالب چندین مجموعه از داستانهای برگزیدهی جایزهی ادبی اُ. هنری (O. Henry) ترجمه کرده است که از میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «طاووسها» (مجموعهای از داستانهای برگزیدهی جایزهی اُ. هنری سال ۱۹۸۹) ،«نقشههایت را بسوزان» (مجموعهای از داستانهای برگزیدهی جایزهی اُ. هنری سال ۲۰۰۳) ، «زنبقهای دهه هشتاد» (مجموعهای از داستانهای برگزیدهی جایزهی اُ. هنری سال ۲۰۰۶) این مترجم پرکار همچنین داستانهای کوتاه زیادی را از بزرگترین داستاننویسان اواخر قرن نوزدهم و بیستم در قالب کتابهای «از جناب غول چه خبر؟» (مجموعهای از داستانهای لئو تولستوی)، «از جناب جی جی چه خبر؟» (مجموعهای از داستانهای جیمز جویس) و «از جناب پو چه خبر؟» (مجموعهای از داستانهای ادگار آلن پو) به صورت جداگانه ترجمه کرده است. طرزی در ادامهی این مجموعه این بار به سراغ انتخاب داستانهایی از چند نویسنده و ترجمه و کنار هم قرار دادن آنها به صورت مجموعه داستانی با عنوان «از بانوان نویسنده چه خبر؟» رفته است. داستانهایی که هرچند از نظر موضوعات، درونمایه و مضمون، راوی و شیوهی روایت، زمان و مکان، کشمکشهای داستانی، سبک فردی نویسنده و بسیاری فاکتورهای دیگر متفاوتاند اما همگی در این نکته اشتراک دارند که زنی نویسنده آنها را خلق کرده است. زنی نویسنده که به دورهی زمانی خاصی تعلق دارد که در آن زنان در حال شروع مبارزه برای داشتن بسیاری از حقوق انسانی و اجتماعی و اقتصادی برابر با مردان بودهاند. به روایت مقدمهی کتاب: «این دوره، دوره ظهور تحولات شگرف و اساسی در باورها، فرهنگ و سیاست در جوامع غربی است. دوره اعطای آزادیهای مدنی و سیاسی به زنان، آزادیهایی چون داشتن حق رأی و برخورداری از حق تحصیلات عالی، حق اشتغال در خارج از منزل، کسب منزلت اجتماعی. دوره خودشناسی و خودباوری برای زنان. دوره گفتن از آمال و آرزوهای شخصی. دوره فاش کردن غمها و دلزدگیها. دوره رهایی از چگونه گفتن. دوره دیگر گونه گفتن و به قول ویرجینیا وُلف دوره زنانه گفتن. دوره از سر گذراندن دو جنگ ویرانگر، دوره اضطراب.»
داستان «طناب» دربارهی زوجی است که به ییلاقی دورافتاده در اطراف دهی کوچ کردهاند و در حین ساکن شدن و رفع آشفتگیهای ناشی از جابجایی به گفتگوها و مشاجراتی ظاهراً سطحی و برآمده از امور روزانه میپردازند اما در واقع این درون آشفتهی آنهاست که از لایههای زیرین رها شده و امکان بروز یافته است.
«گاردِنپارتی» داستان خانوادهای از طبقهی مرفه جامعه را روایت میکند که دغدغهشان برگزاری هرچه بهتر مهمانی خانوادگی در باغ بزرگ عمارت اشرافیشان است. عمارتی که تپههایش در نهایت با خانهها و زاغههای طبقهی بسیار پایین جامعه همجوار است. این همسایگی باعث آشنا شدن دختر خانواده با مشکلات و دردهای تلنبارشدهی این قشر از جامعه میشود و او را بسیار متأثر میکند. این داستان در عین کوتاهی دارای شرح جزئیات و نکات بسیار ریزبینانهای در پردازش فضای داستانی است.
«خاکسپاری مجسمهساز» بر خلاف بیشتر داستانهای این مجموعه، کاراکترهای زیادی دارد. شخصیتهایی که با وجود زن بودن نویسنده، اغلبشان مرد هستند و برای خاکسپاری نسبتاً عجیب یک هنرمند دور هم جمع شدهاند اما در نهایت انگار هیچ کدام به درستی فرد متوفی را نمیشناسند. قدرت این داستان در خلق شخصیتهای مختلف مردانه و برخورداری از دیالوگهای بسیار دقیق است.
«لاتاری» بر خلاف دورهی زمانی نوشته شدنش، داستانی بسیار پستمدرن به نظر میرسد که دغدغههای انسان این دوره را میکاود. این داستان با خلق تصاویری بدیع، بیهودگی عمیقی را به تصویر میکشد که در ذهن شخصیتهایش جاری است. موضوع داستان برگزاری مراسم سالانهی خاصی است که به ظاهر نوعی قرعهکشی یا لاتاری محلی برای حفظ هویت و اصالت اهالی روستا است اما در باطن امر هیچ یک از اهالی از آن همه مناسک و مراسم نه سر در میآورد و نه علاقه و تعلقی به آن حس میکند: «مردم آن قدر آن مراسم را انجام داده بودند که درست و حسابی به دستورات گوش نمیکردند. بیشترشان آرام و بدون آن که دور و برشان را نگاه کنند، لبهایشان را تر میکردند. بالاخره آقای سامرز دستش را بالا برد و فریاد زد:”آدامز.” مردی خودش را از میان جمعیت رها کرد و جلو رفت. آقای سامرز گفت:”سلام، استیو” و آقای آدامز هم گفت:”سلام، جو” و با تمسخر و عصبی به هم نیشخند زدند. بعد آقای آدامز رفت سر جعبه سیاه و یک کاغذ تاشده کشید بیرون. کاغذ را محکم از گوشهاش گرفت و برگشت میان جمعیت و کمی دور از خانوادهاش، سر جای قبلیاش ایستاد. به کاغذ دستش هم نگاه نمیکرد.»
چهار داستان پایانی مجموعه در مقایسه با داستانهای مذکور، بسیار کوتاهترند؛ «خانه اشباح»، داستانی مینیمال از گفتگوی زوجی است که مردهاند و پس از مرگ به خانهی قدیمیشان سری میزنند و خاطراتی را مرور میکنند. «ققنوس» روایت مدرنی از طمع انسان امروزی ست که به مرزهای افسانههای پیشین تجاوز میکند و محدودهی آمیختگی افسانه و واقعیت را به چالش میکشد. «استاندارد زندگی» داستانی از تخیلات زنانه و سرخوشیهای دو دختر جوان کارمند است که با طنزی اجتماعی از تمایلات درونی انسانها حرف میزند.
اگر چه در این کتاب تنها هشت داستان از نویسندگان زن قرن نوزدهم و بیستم انتخاب شده است، اما همین تعداد اندک نیز به نمایندگی از خیل دستانهایی که زنان در این دو سده نوشته اند، گواه این است که زنان نیز در ادبیات پابه به پای مردان پیش آمده اند ، شاید به لحاظ کمی در سطح پایین تری باشند اما به لحاظ کیفی شانه به شانه مردان داشته اند.
منبع: الف