«زنده باد مرگ نارنجی» پلی بین ادبیات ژانر و رمان ادبی است

نشست رونمایی از کتاب «زنده باد مرگ نارنجی» نوشته فاطمه احمدی شب گذشته با حضور محسن شامحمدی کارگردان سینما، مهرداد مراد، نویسنده، شیوا خنیاگر، بازیگر سینما و تلویزیون، ولی‌الله نوروزی، نوازنده و جمعی از علاقه‌مندان به فرهنگ و ادب در فرهنگسرای رسانه برگزار شد.

ایده «زنده باد مرگ نارنجی» ۳ سال پیش در ذهنم شکل گرفت

در ابتدای برنامه ولی الله نوروزی یک قطعه موسیقی نواخت و سپس مراسم معرفی کتاب «زنده باد مرگ نارنجی» آغاز شد. فاطمه احمدی نویسنده کتاب گفت: خیلی ممنونم که به این جلسه آمدید. برایم بسیار مهم است که در کنار شما تولد ۳ سالگی دختر کوچولویم را جشن بگیرم. خیلی از شما می‌دانید و ممکن است خیلی از شما ندانید از زمانی که این ایده شکل گرفت و قرار شد که نوشته شود، ۳ سال می‌گذرد. بنابراین دختر کوچولوی من ۳ سالش است اما به تازگی به دنیای فیزیکی پا گذاشته است و می‌توانیم لمسش کنیم. امیدوارم کتاب را بخوانید و آن را دوست داشته باشید.

چرا رنگ «نارنجی» برای عنوان کتاب انتخاب شد؟

او در پاسخ به سوالی مبنی بر استفاده از لغت نارنجی در نامگذاری این کتاب گفت: اتفاقا آقای مراد هم اولین سوالی که از من پرسید همین بود و هر کس این کتاب را می‌خواند همین سوال را می‌پرسد؛ درست است که نارنجی رنگ خشونت علیه زنان است و ممکن است خیلی دلایل دیگر داشته باشد اما علت انتخاب من دو دلیل داشت که جفتش به یک آدم برمی‌گردد؛ اولا مادرم رنگ نارنجی را خیلی دوست دارد و دوم این که از بچگی هر وقت حالم بد می‌شد مادرم سوپی درست می‌کرد که نمی‌دانم چه بود اما رنگش نارنجی بود. کسانی که رمان را خوانده‌اند می‌دانند که دلیل استفاده از هویج نارنجی رنگ چیست؛ این سوپ برای من نماد خوب شدن بود. هر وقت آن را می‌خواندم خوب می‌شدم. این نماد در ذهن من آمد و به کتابم رسید و نارنجی شد که تک‌تک ما دنبالش هستیم؛‌ نارنجی که در کتابم آورده‌ام بدین معنی است که هیچ نابودی وجود ندارد چرا که رنگ نارنجی رنگ ماندگاری است و علاوه بر این چه چیزی بهتر از این که این رنگ به علاقه مادرم برمی‌گردد.

این کتاب من را یاد اثر نادر ابراهیمی انداخت

محسن شاه‌محمدی در مورد کتاب زنده باد مرگ نارنجی گفت: این کتاب را خواندم اگر چه در بیمارستان بودم و یک جراحی داشتم و چون درگیر دوران نقاهت بودم نتوانستم تمام آن را بخوانم اما با فضای کتاب آشنا هستم. این کتاب کار جدیدی است و لذت‌بخش است. جذاب است اگر چه ادبیات سختی دارد. همچنین نوع نگارش آن متفاوت است و همین مساله دلیلی برای جذب مخاطب می‌شود. این کتاب من را به یاد «بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم» نادر ابراهیمی انداخت و خاطرات آن کتاب را برایم زنده کرد.

از تالیف هر رمان جنایی خوشحال می‌شوم

مهرداد مراد در مورد این کتاب گفت: من جنایی‌نویس هستم؛ این که با من تماس گرفته شد تا درباره این کتاب حرف بزنم به دلیل معما و رمز و رازی بود که در این کتاب نهفته است. قبل از این که وارد این رمان شوم باید از انتشارات نیستان و نویسنده محترم تشکر کنم و بگویم هربار که یک رمان جنایی ترجمه و یا تالیف می‌شود من خیلی خوش‌حال می‌شوم. در سال ۱۳۹۱ وقتی اولین رمان خود را چاپ کردم بازخوردها خیلی متفاوت بود و نویسنده‌ها عمدتا نظر خوبی نسبت به موضوعات جنایی و معمایی نداشتند. وقتی یک رمان را می‌نویسید دو مرحله را باید پشت سر بگذارید؛ مرحله اول جایی است که کتاب را می‌نویسید و مرحله دوم جایی است که منتشر می‌شود و منتظر بازخوردها می‌مانید. وقتی داستان را می‌نویسید در تخیلات خود خیلی خوشحال هستید و می‌گویید خیلی‌ها منتظر هستند تا کتاب من را بخوانند اما وقتی که کتاب منتشر می‌شود صداهای متفاوتی را می‌شنوید.

یک استاد، رمان جنایی من را هرزه‌نویسی خطاب کرد

او بیان داشت: در زمان خود من به دلیل هجمه‌ای که از جانب نویسنده‌های پست مدرن‌نویس و رمان‌های ادبی وارد بازار نشر شده بود، نگاه نویسنده‌ها به داستان جنایی خوب نبود و آن را زرد و مبتذل می‌دانستند. حتی پا را فراتر می‌گذاشتند و به نویسنده‌های پلیسی قبل از انقلاب نظیر آقای امیر عشیری هرزه نویس می‌گفتند. بعد از این که کتابم چاپ شد در محافل ادبی رفت و آمد داشتم و می‌دیدیم که بعضی از دوستان ما روی خودشان را برمی‌گردانند. در حقیقت انگار می‌ترسیدند که بگویند با مراد ارتباط دارم! با خود می‌گفتم که احتمالا باید زمان زیادی بگذرد که رمان جنایی در جامعه جابیفتد. با این حال خوشبختانه زمان زیادی طول نکشید اکنون بسیاری از انتشارات‌های مهم اقدام به انتشار ژانر جنایی و معمایی می‌کنند.

فرق داستان ژانر با رمان ادبی چیست؟/ انتقادها به یک گونه ادبی

این نویسنده و منتقد ادبی گفت: البته این کتاب ژانر جنایی نیست اما سوژه معمایی دارد و از نوشتنش بسیار خوشحال شدم. با این حال باید بگویم که هنوز هم مقاومت نویسنده‌ها تمام نشده است. خاطرم هست که آقای شهسواری در انتشارات ققنوس چهار کتاب پشت سرهم از ادبیات ژانر منتشر کرد. خبرگزاری ایسنا مطلبی راجع به این کتاب‌ها نوشت و به صورت زیرپوستی این سوال را مطرح کرد که چه کسی با آن موافق است و چه کسی مخالف؟ خیلی از نویسنده ها آمدند و مخالفت خود را ابراز کردند و گفتند که ادبیات ژانر اصلا چیز خوبی نیست و نباید منتشر شود. حتی یکی از اساتید که من ایشان را خیلی دوست دارم پایش را فراتر گذاشت و گفت ادبیات کلاه‌برداری است. به نظرم فرقی بین رمان‌های ادبی و ادبیات ژانر وجود دارد که این دوستان به این تفاوت اشاره نکردند. عمده نویسندگان به دو موضوع اشاره می‌کردند و می‌گفتند داستان ژانر چه معنی دارد؟ مگر می‌توان داستان را طبقه‌بندی کرد؟ داستان‌های ژانر با رمان‌های ادبی متفاوت هستند. منظورم از رمان ادبی چیست؟ رمان ادبی داستانی است که با فرم و زبان خاصی داستانی را برای ما تعریف می‌کند و می‌خواهد به واسطه پیش‌زمینه خود پیامی را به مخاطب القا کند. در حقیقت با خواندن داستان، چیزهایی به درک و فهم شما اضافه می‌شود. دومین ایرادی که عمده نویسندگان می‌گرفتند همین بود و می‌گفتند که داستان ژانر چیزی به فهم و اطلاعات ما اضافه نمی‌کند و برچسب یکبار مصرف بودن می‌زدند. حال داستان ژانر چیست؟ آن داستانی است که زبان، تکنیک، فرم و کلام خاصی ندارد؛ زبانش خیلی روان است اما با یک داستان محکم و فوق‌العاده پیچیده روایت می‌شود. در حقیقت در داستان ژانر فقط به دنبال قصه هستید و دنبال این نیستید که ببینید که صنعتی ادبی را به کار برده است و چه تکنیکی دارد. در حقیقت دنبال بازی‌های کلامی نیستید و فقط می‌خواهید قصه ببینید. به همین خاطر می‌بینید که خیلی از فیلم‌های سینمایی دنیا را از روی همین رمان‌ها می‌سازند. متاسفانه ما در داستان‌هایمان خیلی به قصه نمی‌پردازیم و سراغ تکنیک‌ها می‌رویم. در مرحله بعدی است که طبقه‌بندی صورت می‌گیرد.

قرار نیست داستان ژانر چیزی به شما اضافه کند و فقط سرگرم‌کننده است

او ادامه داد: همچنین ایراد دومی که به صورت گسترده بدان وارد کرده بودند موضوع یکبار مصرف بودن آن بود. داستان ژانر قرار نیست چیزی به اطلاعات او اضافه کند او فقط می‌خواهد که شما را سرگرم کند. آگاتا کریستی بین سال‌های جنگ جهانی اول و دوم می‌نوشت. در حقیقت زمانی که هواپیماهای آلمانی لندن را بمباران می‌کردند قفسه های کتاب‌فروشی‌ها از کتاب‌های او پر و خالی می‌شد. عده‌ای پیش او آمدند و گفتند که دلت خوش است؟ در حالی که جنگ و ویرانی است کتاب جنایی می‌نویسید؟ در پاسخ گفت به همین دلایلی که گفتید این کتاب‌ها را می‌نویسم و می‌خواهم خواننده فقط برای ساعتی فارغ از درد و غم جنگ شود. بنابراین وظیفه داستان ژانر چنین است. مثلا در سینما همیشه نمی‌توان فیلم هنری دید و بعضی وقت‌ها باید فیلم اکشن دید. آیا با دیدن فیلم اکشن چیزی یاد می‌گیرم؟ آن فقط قرار است برای من ایجاد هیجان کند و لذت ببریم.

زنده باد مرگ نارنجی پلی بین ادبیات ژانر و رمان ادبی است/ داستان معمایی در کنار تکنیک‌های ادبی

مراد با اشاره به رمان زنده باد مرگ نارنجی گفت: در آمریکا و اروپا به داستان ژانر بهای زیادی می‌دهند. چرا برایشان مهم است؟ برای مثال در کشورهای حوزه اسکاندیناوی به نویسنده‌های پلیسی خود مثل چاه نفت نگاه می‌کنند چرا که برایشان ارزآوری دارد. یک کتاب می‌نویسند و میلیون‌ها نسخه از ان چاپ می‌شود و به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شود. این کار هم برای نویسنده سود دارد و هم برای انتشارات و هم برای دولت چرا که نویسنده های سوئدی و نروژی به گونه‌ای می‌نویسند که شما بروید و آن‌جا را ببینید. همه این مطالب را گفتم تا به اینجا برسم و بگویم بعضی نویسنده‌ها هستند که از داستان ژانر به داستان ادبی پلی می‌زنند. در حقیقت یک داستان هیجان‌انگیز را با فرم و تکنیک خاصی می‌نویسند. نمونه‌های شاخص آن را می‌توانیم از آثار چارلز دیکنز، بالزاک و … انتخاب کنیم. بسیاری از آثار آنان هم در حوزه داستان جنایی قرار می‌گیرد و هم فرم و تکنیک خوبی دارد. کاری که خانم احمدی انجام داده است همین است؛ ایشان آیتم‌های داستان‌های جنایی نظیر قتل، تعلیق، جنایت و … را گرفته و با قواعد داستان‌های مدرن و پست‌مدرن نظیر تک‌گویی‌های درونی، سیال ذهن، روایت‌های غیرخطی و … ترکیب کرده است و داستان معمایی برای ما تولید کردند.

رگه‌های پست مدرن در این کتاب بسیار قوی است/ از خواندن یک رمان معمایی لذت بردم

او اضافه کرد: کتاب «زنده‌باد مرگ نارنجی» داستان خانمی به نام آتنه شریفیان است که چند روز گم می‌شود و سپس در فضای مجازی به شدت معروف می‌شود و همه به دنبالش می‌گردند. وقتی که ابتدای کتاب را می‌خواندم یاد آن خانمی افتادم که چنین اتفاقی برایش رخ داده بود و سر و صدای زیادی ایجاد شده بود. اگر خاطرتان باشد، چند ماه پیش خانمی گم شد و تمام صفحات مجازی از این خبر پر شده بود که او گم شده است؛ بعد از چند روز پیدا شد و گفت که می‌خواستند قلب من را بدزدند اما گروه خونی من نخورد و رهایم کردند. در ابتدا فکر کردم که نویسنده همین ماجرا را می‌خواهد تعریف کند اما واقعا این نبود. وقتی خانم شریفیان برمی‌گردد داستانی را به نام «۵ منهای ۱» می‌نویسد. او در این داستان همه را با داستان خود می‌کشد و یک قصه معمایی بسیار جالب تولید می‌کند. داستان‌های پست مدرنی کم خوانده‌ام اما باید بگویم که رگه‌های داستان پست‌مدرن را در این کتاب بسیار قوی دیدم. یکی از مشخصه‌های مهم داستان پست مدرن این است که شما بین خیال و واقعیت حرکت می‌کنید. خانم احمدی به خوبی از پس چنین کاری برآمده است. این داستان قطعا یک داستان ژانر نیست اما یک داستان جنایی معمایی بسیار زیبا است که از خواندن آن بسیار لذت بردم. ایشان تعلیق را استادانه به کار برده است و در داستان خود ساختارشکنی کرده است. به نظرم ایشان به تجربه جدیدی از فرم رسیده است؛ پیشنهاد می‌کنم که حتما این کتاب را بخرید و بخوانید که بسیار عالی است.

این کتاب وسوسه‌ام کرد که چندبار به سراغش بروم

محسن شاه‌محمدی در مورد کتاب «زنده باد مرگ نارنجی» گفت: فکر می‌کنم این جلسه برای رونمایی از کتاب یک نویسنده کار اولی است و از این منظر به نقد کشیدن آن کمی زود است. همانطور که خانم احمدی اشاره کرد این کتاب ۳ سالش است، اولین کار او است و به همین دلیل باید زمان بگذرد تا بتوان یک نویسنده را نقد کرد. همیشه یک کتاب می‌تواند یک اتفاق برای کارهای بعدی باشد. اگر بخواهم در مورد کتاب حرف بزنم باید بگویم که وقتی برای اولین بار آن را در دست می‌گیرید که بخوانید یک لحظه گیج‌تان می‌کند و فکر می‌کنید که شاید نتوانید با آن ارتباط برقرار کنید و شاید کنارش بگذارید. اما خوبی که دارد این است که شما را دوباره وسوسه می‌کند که برگردید و آن را مجددا بخوانید. دقت داشته باشید که درباره خواننده حرفه‌ای حرف نمی‌زنم چرا که چنین خواننده‌ای هر کتابی را که به او بدهید می‌خواند اما تعداد زیادی از خواننده‌های یک کتاب افراد معمولی هستند و خیلی حرفه‌ای نیستند. کتاب خانم احمدی در ابتدا کمی آدم را گیج می‌کند و نمی‌فهمیم که چه اتفاقی در حال رخ دادن است با این حال حسنی که دارد این است که دوباره به آن رجوع می‌کنیم. این مساله برای موفقیت نویسنده بسیار مهم است.

فاطمه احمدی، نویسنده کتاب در این بخش گفت: به نکته بسیار خوبی اشاره شد و گفتید که ابتدای کتاب کمی سخت است. این نکته بسیار درست است. بگذارید یک نکته جالب را بگویم. کتاب را به تعدادی از اطرافیان خود داده بودم. وقتی ازشان در مورد کتاب می‌پرسیدم، اگر تا قبل از صفحه ۱۷۵ خوانده بودند از صحبت با من فرار می‌کردند و فقط می‌گفتند که دارم می‌خوانم. با شنیدن این جمله مطمئن می‌شدم که بین صفحه ۱۷۵ تا ۲۰۰ کتاب است.

ادبیات تصویری ما بسیار کم است

محسن شاه‌محمدی در تکمیل صحبت‌های خود گفت: در مورد این صحبتی که مطرح شد مبنی بر این که سینمای ما از ادبیات‌مان استفاده نمی‌کند باید به نکته‌ای اشاره کنم و آن هم این است که اصولا ادبیات ما تصویری نیست و به ندرت داستان‌های تصویری داشتیم. برای مثال تعدادی از آثار آقای دولت‌آبادی تصویری است و به همین دلیل فیلم‌های زیادی از داستان‌های ایشان ساخته شده است. با این حال دیگر نویسندگان ما کارهای تصویری ندارند و خیلی نمی‌توان از روی داستان‌هایشان فیلم ساخت.

زنده باد مرگ نارنجی رمان یکبار مصرف نیست

او به حسن بزرگ این کتاب اشاره کرد و گفت:‌ این کتاب یک حسن بسیار بزرگ دارد؛ بسیاری از کتاب‌ها این چنین هستند که شما آن را می‌خوانید،‌ تمامش می‌کنید و دیگر هم هیچ وقت به آن رجوع نمی‌کنید. با این حال کتاب شما این‌گونه است که می‌توانید به کتاب برگردید و از میانه آن دوباره بخوانیدش. اصلا لازم نیست که برای بازخوانی مجدد از ابتدا آغاز کنید بلکه اگر از اواسط هم شروع کنید می‌توان فهمید چه خبر است. من کتاب‌های این چنینی را بسیار دوست دارم. کتاب شما از آن دسته آثاری است که می‌تواند بازهم روی میز قرار بگیرد و خوانده شود و فقط متعلق به قفسه نیست. من یک فیلمساز هستم و هدفم ارتباط با مخاطب است. به نظرم کاری که نتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند خیلی جذاب نیست. به نظرم بعضی از کارها باید با مخاطب ارتباط برقرار کند و اگر نکند اشتباه است. منظورم صرفا ارتباط با منتقدان و کتاب‌خوان های حرفه‌ای نیست بلکه با خواننده‌های عادی هم ارتباط برقرار می‌کند. به نظرم موفقیت یک نویسنده یا هر هنرمند دیگر در این است که با هر دو قشر مخاطب ارتباط برقرار کند؛ هم بتواند مخاطب خاص خود را راضی کند و هم مخاطب عام. اگر یک اثری به اینجا برسد به ماندگاری نزدیک می‌شود.

نویسنده کتاب، رضایت مخاطب را کسب کرده است

مهرداد مراد در بخش دوم صحبت‌های خود گفت: کتاب خانم احمدی علاوه بر ویژگی‌هایی که در بخش اول صحبت خود گفتم ویژگی دیگر داستان ژانر را هم رعایت کرده است. برای ما ژانرنویس‌ها نظر منتقدین خیلی مهم نیست. ما زمانی احساس موفقیت می‌کنیم که وقتی مخاطب داستان را تمام کرد لبخند رضایت بزند و آن را کنار بگذارد. این موضوع در حالی است که برای خیلی از رمان‌نویس ادبی نظر مخاطب اصلا مهم نیست و می‌گوید من حرف خودم را زدم؛ هرکس خوشش آمد یا نیامد ایرادی ندارد. در این کتاب چیزی که برایم مهم بود این بود که با رضایت آن را بستم. به نظرم خانم احمدی رضایت مخاطبین را کسب کرد.

شاه‌محمدی در واکنش به صحبت‌های مهرداد مراد گفت: دقت کنید نویسنده‌ای مثل مارکز نوشته‌های بسیار سختی دارد اما با مخاطب خاص و عام ارتباط برقرار می‌کند. به نظرم با یک کتاب این اتفاق رخ نمی‌دهد و باید چند اثر از یک نویسنده چاپ شود که کم‌کم این ارتباط با مخاطب برقرار شود و مخاطب از سبک شما خوشش بیاید. به نظرم خیلی زود نمی‌توان یک نویسنده را نقد کرد و حتما باید آثار بعدی او خوانده شود و دید که‌ آیا آن سبک و سیاق را ادامه می‌دهد یا وارد دنیای دیگری می‌شود. به نظرم سال‌ها طول می‌کشد که یک نویسنده جای پای خود را محکم کند.

دوست دارم بدانم حس و حال مخاطب با خواندن کتاب چگونه تغییر می‌کند

فاطمه احمدی در بخش دوم صحبت‌های خود گفت: به صورت کلی خیلی دوست دارم که در قالب یک نمودار بدانم حس و حال مخاطب از صفحه اول تا صفحه آخر چگونه تغییر می‌کند. جالب است بدانید که در همان صفحات ۱۷۵ تا ۲۰۰ تمام تن مخاطب علامت سوال است و اصلا دوست ندارد با من حرف بزند. البته این اتفاق طبیعی است چرا که واکنش افراد به سوال و ابهام پشت سرهم، سکوت است به این دلیل که احساس می‌کند به بازی گرفته شده است. از صفحه ۲۰۰ به بعد گره‌گشایی‌ها رخ می‌دهد و نویسنده اطلاعات زیادی را به مخاطب نشان می‌دهد. دلیل این که چنین کاری کردم انتخاب خود من بود. وقتی کسی می‌خواهد ورزش کند باید ماه اول را درد بکشد چرا که یک سری حرکات انجام داده است و عضله درد دارد. اما بعد از گذشت آن یک ماه طراوت و شادابی ناشی از ورزش کردن را به دست می‌آورد. به نظرم کتاب من هم همین است و فکر می‌کنم تا صفحه ۲۰۰ شبیه به همان ماه اول ورزش کردن است. مخاطب دچار درد است و زمانی که حقیقت را می‌فهمد و ارتباط بین پازل‌ها را می‌فهمد لذت می‌برد. در حقیقت آگاهانه تلاش کردم که آن لذت را در آخر قرار بدهم تا آن مخاطبی که من را تا آخر کتاب همراهی کرده است بهره‌مند شود.

محسن شاه‌محمدی در واکنش‌ به صحبت‌های احمدی گفت: به نظرم ارائه اطلاعات در صفحه ۱۷۵ برای ارتباط با مخاطب بسیار دیر است و مانند این است که در یک ربع پایانی فیلم بخواهیم با مخاطب ارتباط برقرار کنیم. دقت داشته باشید که مخاطبین شما حرفه‌ای نیستند و پس از خواندن چند صفحه ممکن است آن را رها کنند. در دنیای بی‌رحمی هستیم. خاطرم هست در گذشته وقتی یک سریال از تلویزیون پخش می‌شد، می‌گفتند که چند قسمت اول برای جاافتادن و راه افتادن داستان است. مخاطب هم چند هفته‌ای صبر می‌کرد تا این زمان بگذرد. مخاطبین ما اکنون دیگر چنین حوصله‌ای ندارند. اکنون به شرایطی رسید‌ه‌ایم که بیننده در چند دقیقه اول تکلیف خود را با اثر مشخص می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که آن اثر را ادامه بدهد یا ندهد. این موضوع در ادبیات نیز وجود دارد. به همین دلیل کار یک هنرمند و یک نویسنده بسیار سخت شده است و باید در همان چند سطر اول با مخاطب ارتباط برقرار کند. اتفاقی که در کتاب شما رخ می‌دهد این است که مخاطب در دقایق ابتدایی کمی گیج می‌شود و چون حوصله زیادی ندارد ممکن است که با خواندن یکی دو صفحه آن را کنار بگذارد اما نکته جالب آنجاست که بعد از این کنار گذاشتن دوباره ترغیب می‌شود که برود و آن را بخواند. یکی از حسن‌های کتاب شما این است که در لابه‌لای متن‌ها مطلب دارد و مخاطب را تا جایی با خود جلو می‌برد اما عیب آن پراکندگی بیش از حد آن است. با این حال به شما خسته نباشید می‌گویم چرا که نگارش بسیار سختی را انتخاب کردید. تلاش خوبی برای شروع است و امیدوارم مخاطبین کتاب آن را دوست داشته باشند. حتما نظر مخاطب برایتان مهم باشد و بدان توجه کنید. او است که شما را بالا می‌برد و به موفقیت نزدیک‌تان می‌کند.

زبان اثر نمره قابل قبولی می‌گیرد

مهرداد مراد در پاسخ به سوالی مبنی بر زبان اثر گفت: وقتی یک انتشارات آمریکایی یک داستان ژانر منتشر می‌کند این شعار را دارد که اگر ورق اول را بخوانید تا انتها نمی‌توانید آن را زمین بگذارید. این کتاب یک داستان ژانر نیست و یک رمان ادبی با فرم و تکنیک مخصوص خود است. من رمان‌های ادبی را دوست دارم و به همین دلیل برایم جالب بود. فکر می‌کنم که این کتاب مطالبی دارد که به شما آموزش می‌دهد. در حقیقت چیزهایی در داستان وجود دارد که اطلاعات شما را بالا می‌برد. باید بگویم که زبان این رمان نیز بسیار خوب بود و برای یک نویسنده کار اولی نمره قابل قبولی می‌گیرد. با این حال می‌گویم که اگر مخاطب عام نتواند با آن ارتباط برقرار کند به دلیل ساختارشکنی است که ایشان انجام داده است و اتفاقا خوب هم به کار برده است.

صدای ماندگار خانم بازیگر روایتگر زنده باد مرگ نارنجی

در بخش دیگر این مراسم، شیوا خنیاگر بازیگر باسابقه سینما و تلویزیون برای خواندن بخش‌هایی از این کتاب در نقش یک راوی روی صحنه آمد. او همراه با موسیقی زنده که توسط ولی الله نوروزی نواخته می‌شد، چند صفحه‌ای از کتاب «زنده باد مرگ نارنجی» را خواند.

پایان بخش این مراسم اجرای یک قطعه از اشعار مولانا همراه با موسیقی زنده توسط ولی‌الله نوروزی بود. هم‌چنین با حضور اهالی ادب از کتاب «زنده باد مرگ نارنجی» جدیدترین اثر انتشارات نیستان به نویسندگی فاطمه احمدی رونمایی شد.