از کانال کمیل تا آسایشگاه فراموشی

شاید از جنگ نوشتن آسان به‌نظر برسد. ویرانی شهرها و کشته شدن آدمها  (نظامی و غیر نظامی) را با چاشنی رئالیسم و ناتورالیسم و یا استفاده از تمهیدهای دراماتیک و تکنیک تراژدی پشت تراژدی پیش روی خواننده می‌گذاری و در هر سطر هم گفته یا ناگفته و با رویکردی مطلق‌گرا جنگ‌آفرینان و جنگ‌گردانان هردو طرف را لعنت می‌کنی و یا با نسبی‌گرایی و بسته به این‌که سخنگوی کدام خاک هستی عاشقان میهن را می‌ستایی.

نوشتن از عیش دفاع از آب‌ و خاک و آرمانها، آسان نیست. شادی دفاع را باید در تک‌تک سلولها حس کرد و زیر بار بیرحمی منکوب‌کننده‌اش از نو زاده‌شد. تولد دوباره در جنگ است که آدم را شریک این عیش مدام می‌کند، و قهرمانان و شخصیت‌های داستانهای نصرت‌اله محمودزاده در مجموعه‌ی آدم‌شویی، چه آنهایی که از جنگ زنده برگشته‌اند و چه آنهایی که از ذهن و زبان هم‌رزمان و همسرانشان به ما معرفی می‌شوند، شریک این عیش مدامند. پس از بازگشت از جنگ مفاهیمی از دست امر اخلاقی و انسانی برای راویان داستانهای فریاد سخت خینی‌ها، فرمانده‌ی خط مقدم و ما سه نفر و همین‌طور حبیب و کاوه  که همسرانشان در دو داستان سهم من از جنگ و آدم‌شویی از رنج و عیش آنها می‌گویند، معنای قبلی را ندارد؛ جنگ‌آفرینان این مفاهیم را به بازی گرفته و تا پایین‌ترین درجه‌ی ممکن تنزل داده‌اند تا بازی خود را درخشان‌تر کنند.

شش داستان مجموعه را چهار مرد و دو زن روایت می‌کنند. زنانی که صدای آنها را مستقیماً می‌شنویم سعی دارند نقش خود را در جنگ به‌ظاهر مردانه و سهم خود را از آن به رخ بکشند، اما نه نقش و نه سهمشان پیچیدگی و ژرفای قانع‌کننده‌ای ندارد. ساره، همسر راوی آخرین داستان مجموعه، ما سه‌نفر، که راوی نیست اما حضوری پررنگ در ذهن شوهر دارد، خاکستری‌ترین زن مجموعه است و نسبت به همسر کاوه در داستان آدم‌شویی یا همسر حبیب در داستان سهم من از جنگ پرداخت بهتری دارد.

دومین داستان مجموعه، باور بفرمایید من قاتل پسرتان نیستم، از خاطره‌گویی معمول فاصله می‌گیرد و قدمی جسورانه رو به جلو برمی‌دارد، هم به‌واسطه‌ی ساختار (نامه‌نگاری) و هم لحن متفاوت راوی به‌خصوص در سطرهای آغازین داستان که می‌خواهد گیرنده‌ی نامه، آقای رضایی پدر همرزمش جلال را بعد از گذشت پانزده‌سال از نامه‌ی اولش به او تکان داده و البته خواننده‌ی داستان را تحت تأثیر قرار دهد. پانزده‌سال فاصله بین دو نامه، هیجان و تغییر لحن مدام و شعارزدگی جواد، راوی ـ نامه‌نگار داستان از جمله المانهایی است که او را در دسته‌ی راویان غیرقابل‌اعتماد قرار می‌دهد، هرچند که در نهایت راهی جز اعتماد به روایت او نداریم، چون فقط او زنده مانده تا راز آن دودقیقه‌های خودش و جلال رضایی را برای ما و پدر آشکار کند.

دیگر راوی تأثیرگذار مجموعه که حضوری متفاوت دارد، راوی آخرین داستان، ما سه‌نفر، است. روایت او که به دنبال دوست نامهربانش  وحیدـ رحمان از زمان والفجر مقدماتی می‌گردد، رنگ‌وبویی معمایی می‌گیرد و خود با وجود معلولیت وسیع و چهره‌ای سوخته و درد همسری که ترکش کرده، ذهنی شفاف‌‌ و پویاتر از باقی راویها و شخصیتها دارد، و انگار در پایان داستان به آسایشگاه فراموشی برمی‌گردد تا همه‌چیز را در یاد زنده نگهدارد.

در عالم ادبیات ارنست همینگوی و قهرمانان جنگ‌زیسته‌اش از کهنه‌کاران به بازی گرفتن بازی جنگند. قهرمانان همینگوی در جریان جنگ ارزش و آرمانهای خود را همراه با هم‌قطاران یا مردم معمولی‌ای که شاهد مرگشان بوده‌اند به خاک سپرده‌اند و از دل آن خاک خونین باوری سیاه به عمق وجودشان رخنه کرده: چیزی نبوده و نیست که بخواهی به آن وفادار بمانی، انسانیت انسان همراه با میلیونها نفری که در جنگهای مختلف قرن بیستم جان باختند نابود شده و امید و ارزش و باور را هیولای جنگ در قمار با انسان از چنگ او ربوده‌است. پس تنها یک چیز می‌ماند و آن مرگ با عزت است. قهرمانان نصرت‌اله محمودزاده هم می‌خواهند با عزت بمیرند، اما دست از باورهای خود نکشیده‌اند و برای این‌که شاهد مرگ ارزشها و تبدیل همه‌ی راستی‌ها به دروغی بزرگ نباشند خود را از پیش چشم دیگرانی که دنیای بعد از جنگ را می‌بینند و بس دور نگه‌می‌دارند و از سفره‌ی آنها حتی لقمه‌ای برنمی‌دارند و با دستفروشی و جمع‌آوری زباله‌های بازیافتی سعی در گذران زندگی دارند تا بالاخره مرگ با عزت نصیبشان شود. راوی فریاد سخت خینی‌ها آن‌قدر روراست هست که بگوید مایی که از کشته‌شدن ابایی نداشتیم بعداً افتادیم به کشتن که زنده بمانیم، اما حالا متقاعد شده زندگی لبخند نمکین فرزندانش است و بس.  کانال کمیل که  از دید شخصیتها آخرش انگار انتهای دنیاست نخ تسبیح داستانهای مجموعه است و سایه‌ی آن همه‌ی شخصیتها را دنبال می‌کند، نه فقط راوی‌ـ رزمنده‌هایی را که بخشی از جسم و تمامی روح و قلب خود را در آن جاگذاشته‌اند.

دل‌مشغولی‌های نویسنده، مثلاً صلح و بهایی که بازماندگان و نجات‌یافتگان کانال کمیل و هر جنگ دیگری در هر نقطه از جهان با سلامت جسم و روح و دوام انسانیت خود می‌پردازند، گاهی بر کلام و نگاه راویان سنگینی و توجه ما را به حضور نویسنده ـ خدا در جهان داستان جلب می‌کند، و در لحظه‌های انگشت‌شمار رهایی از این سنگینی است که راویان و شخصیتهای مجموعه داستان آدم‌شویی می‌توانند ما را شریک عیش مدام خود با گذشته‌ی پرشور و خونشان کنند.

 

منبع: الف