نویسنده در هر داستانی طرحی از خودش را روی کاغذ ترسیم میکند. با خودآگاه مینویسد تا ناخودآگاهش را برای خواننده به نمایش بگذارد. پس هر داستان نمایانگر قسمتی از شخصیت، دغدغه، تفکر نویسنده است. آیینهای روبروی نویسنده تا خودش را در داستان تکثیر کند. طرز تفکرش، عقیده، ترسها و آرزوهایش،… و حالا که میخواهم از ده داستان این کتاب بنویسم ده تکه از یک آیینه را روبرویم گذاشتهام تا در هر تکه، قسمتی از افکار و دغدغههایم را در زمان نوشتن داستانها ببینم.
داستانهای این مجموعه مثل عکسهای کودکی، نوجوانی و جوانی فردی ست که به طور پراکنده در یک آلبوم جمعآوری شده. اولین داستان های نوشته شده مربوط به زمانی ست که فکر می کردم نویسنده رسالتی دارد تا آیینه ی بزرگی روی دست بلند کند و سیاهی جامعه را به همه نشان بدهد و طولی نکشید که متوجه شدم سیاهی را همه می بینند و بهترآن است که در تلنگری کوچک، با استفاده از روایتی ساده، خطی از سیاهی را بر زمینه ی داستان ترسیم کرد. (برای خوانندگانی که چشم های تیز بین دارند) کم کم در تجربه ای کوچک رنگ سیاه را در لباس طنز تغییر دادم و در نهایت دانستم که داستان _ حتی تلخ_ می تواند فقط و فقط برای لذت خواننده نوشته و خوانده شود.
زبان و شیوهی روایت داستانها ساده و خطیست و با قرار دادن بهانهای ساده برای روایت، یک خال و نکتهی سیاه اجتماعی را نشان دادهام. داستان ها همگی رئال اجتماعی هستند و اغلب با رویکردی روانشناسانه نوشته شده تا رفتار آدمها درست، مناسب و توجیهپذیر باشد. از نکته های مهمی که در این مجموعه رعایت کردهام توصیف و فضاسازی است تا خواننده به راحتی بتواند آن فضا و موقعیت را لمس کند و خودش را در کنار شخصیتهای داستان ببیند. در هر داستان به بخشی تازه از شخصیت زنانه توجه کردم. گاهی زن داستان از دریچه ی دید مردان روایت می شود و گاه خودش راوی است. هیچ کدام از شخصیت های داستان ها شبیه به هم نیستند. اما در کنار هم ابعادی از یک شخصیت کامل را تشکیل می دهند. در اغلب داستان ها هدف از روایت و نشان دادن شرایط متفاوت آدمها بیان موقعیتی بوده که افراد مختلف تصمیم های متفاوتی در مواجهه با آن موقعیت می گیرند در نتیجه پایان باز را برای این داستان ها قرار دادم تا هر خواننده به میل و سلیقه ی خودش پایان بندی را انتخاب کند، در حالیکه همان داستان ها اصلا پایانی ندارند چون شرایط اجتماعی تعیین کننده ی زندگی است.
«قاصدک» داستان دختریست که در کنار همسالانش در دشتی پر از گیاهان دارویی مشغول کار است. دختر گل قاصدکی را میان گیاهان دارویی می بیند آرام آرزویش را به گل قاصدک می گوید و.. در این داستان در کنار روایت ساده و عاشقانه ی زندگی طاهره به نمایش بخشی از چرایی و زندگی کودکان کار پرداخته ام.
« بافه کنفی» این داستان بومی اعتراضی ست به رسم های خرافی ی انجام شده در شهرهای کوچک. سلیمه در سن پانزده سالگی بیوه شده و نگه داری بیوه زن نحسی و بیماری را زیاد می کند. در این میانه سبحان برادر کوچک سلیمه تنها کسی ست که در تلاشی نا موفق و با عقلی بچه گانه می خواهد بر خلاف سنت های رایج خواهر را نجات بدهد.
« غلط املایی» این داستان روایتی طنز گونه دارد. داستان معلم بازنشسته ای که به عادت سال ها معلمی نامه های اداری را مثل دفتر دیکته ی دانش آموزانش تصحیح می کند.
« چای ترش»؛ جامعه ای که در آن زندگی می کنیم جایگاه مناسبی برای زنان مطلقه نیست. به ویژه زنانی که سرپرستی کودکانشان را بر عهده دارند. در این داستان به ترس ها، انتخاب ها، شرایط و سختی زندگی این زنان پرداخته می شود. آنجا که می شکنند و …
« ایستگاه گورخوان» مرد جوانی به روستایی سفر می کند. در این روستا سال هاست هیچ مسافری نیامده. هر غریبه ای که به آنجا می رود به دلایل مختلف کشته می شود. افرادی که زنده برگشته اند می گویند شب ها زنی با پیراهن قرمز در گورستان راه می رود و بر سر گور غریبه ها آواز می خواند. در این داستان متولی مسجد و گورستان سعی دارد تا از مرد جوان محافظت کرده و او را راضی کند تا زودتر با قطار از روستا برود اما مرد مسافر با دیدن نقاشی هایی که در اتاقک ایستگاه کشیده شده منصرف شده و دوباره به روستا بر می گردد.
« عروسی زهرا» داستانی دیگر از جنوب. در این داستان بومی به نشان دادن رسوم خرافی پرداخته و از سنت های اشتباه گفته ام. داستان انتقاد از رفتارهای تبعیض آمیز میان مرد و زن می باشد.
«بوم نقاشی» در وجود هر زنی مهر مادری قرار داده شده. سوده زن نقاشی ست که به دلیل بیماری کودکش را پیش از تولد از دست می دهد. او می خواهد تا زندگی را با تمام مشکلاتش هموار کند.
« شبرنگ ها» هر آدمی رازی را با خود به دوش می کشد و ترس از برملا شدن رازش همیشه با اوست. در این داستان با نشانه ها از رازی گفته ام که باید پوشیده بماند و تلاشی که شخصیت داستان برای کنار آمدن با این راز انجام می دهد. در این داستان راوی محدود به ذهن انتخاب شده تا بهتر بتواند از ضمیرش بگوید و ترس هایش را نشان بدهد.
« گربه روی دیوار» داستان از زاویه دید پسر معلولی که روی تخت خوابیده روایت می شود. با دایره دید او و مونولوگی که روایتگر داستان است. « بوی سوختگی می آید. چند روزی ست غذایش می سوزد. وقتی برای باز کردن پنجره ها می آید چشم ها و نک بینیش قرمز است. دیروز شیر ماشین لباس شویی باز مانده بود. آب رفته بود زیر فرش ها، خودش تعریف کرد؛ وقتی فرش کوچک آشپزخانه را بیرون برد تا روی دیوار بیاندازد. حتما باز گوشه ای پیدا کرده و گریه می کند. …»
« بوی کافور عطر زعفران» این داستان به زندگی زنی می پردازد که الزایمر داشته و در زمان چشم به راهی حافظه اش تمام شده است. پسر این زن نگه داری از او را به عهده دارد و زمان را برای او زنده نگه داشته. با هر حالت و هر پرش زمانی که به مادر دست می دهد به گذشته و زندگی او نقب می زند و روایت می کند و در انتهای داستان از شب مرگ پدر و چگونگی آن با برادرش حرف می زند و خواننده را به خلوت خود می برد.
در اغلب داستان ها رویکرد و نیم نگاهی به رفتارهای روانشناختی آدم ها داشته ام. ترس ها، رازها … و امیدوارم داستانهای کتاب مطلوب خوانندگان گرامی بوده و لذت ببرند.
منبع: الف