نشست معرفی و بررسی کتاب «عروسی چاه»

نشست معرفی و بررسی مجموعه نمایش‌نامه «عروسی چاه» با حضور نویسنده امیر دژاکام، منتقدین رحمت امینی و آرش دادگر و گروه نمایش‌نامه‌خوانی، دیشب در فرهنگسرای اندیشه برگزار گردید.

در ابتدای این مراسم، خانم آزاده‌ی آقاجانی نمایش‌نامه خوانی، نمایش‌نامه‌ی «شیشه» را به زیبایی اجرا کردند و به شدت مورد تشویق حاضران در سالن قرار گرفتند. اجرای نمایش‌نامه در این جلسات از جمله کارهای بدیع و جدیدی است که توسط انتشارات نیستان انجام می‌گیرد و قبلا نیز در نمایش‌نامه‌ی سیروس همتی نیز انجام شده بود.

در ادامه آرش دادگر صحبت کرد. او درباره‌ی مجموعه نمایش‌نامه‌ی «عروسی چاه» گفت: خیلی خوش‌حالم که در این‌جا هستم. این اولین بار است که استاد من، مرا صدا زده تا یک قطعه از نمایش‌نامه را بخوانم. از سال ۱۳۷۲ که شاگرد ایشان بودم، برای ایشان احترام خاصی قائل هستم.

وی ادامه داد: یکی از اتفاقات خوبی که در ادبیات دراماتیک ایران رخ داده است، بودن نویسندگانی است که یک باکس خالی را برای ما پر کردند. اگر امروزه تئاتر کار می‌کنیم، نمایش‌نامه می‌نویسیم و … بر روی شانه‌های آنان قرار گرفته ایم و جا پای آنان می‌گذاریم. به نظرم فداکاری بسیار زیادی کردند. درام نویسی ایران بسیار کوتاه است و عمری ندارد. بیش‌تر پرش کردیم. در دهه ۶۰ و ۷۰ بزرگانی مثل استاد دژاکام، استاد چرم‌شیر، استاد امجد، استاد رحمانیان و …. باکسی را با تلاش خود برای ما باز کردند تا امروزه بتوانیم به مراحل بعدی مثل رئالیسم یا پست مدرن و … ورود کنیم. اگر این باکس کلاسیک ما خالی می‌ماند، امروزه نمی‌توانستیم این کار را بکنیم و به نمایش‌نامه‌های جدید راه پیدا کنیم. این تلاشی است که ایشان و بقیه نویسندگان انجام دادند. وقتی به عروسیی چاه نگاه می‌کنم، قشنگ دهه ۷۰ را به یاد می‌آورم. در دهه ۷۰ که این مدل نمایش‌نامه‌ها قالب تئاتر‌های ما بود و البته باید باشد. شاید امروز برای ما خواندنش سخت باشد، همان‌طور که وقتی امروز شاهنامه را می‌خوانیم، برایمان سخت است، اما بودن شاهنامه فرهنگ ما را ساخت، ما را نگه داشت و در برابر تهاجم‌های فرهنگی نگه داشت. رنجی که نویسندگان ما کشیدند، از طرف خوانندگان و دوستان کم درک می‌شود. اگر درکشان کنیم، متوجه می‌شویم که چه رنج‌هایی را برای این قضیه گذاشتند در حالی که می‌توانستند کار دیگری را انجام بدهند و زندگی را بیش از اکنون برای خود آسان کنند اما این رنج را پذیرفتند. استاد دژاکام یکی از اشخاصی است که در این زمینه بسیار تلاش کردند. یک نکته دیگر این است که ایشان کاملا این را متوجه بودند که برای دهه ۷۰ باید چنین نمایش‌نامه ای بنویسند در حالی که در دهه ۸۰ باید تغییر مسیر می‌دادند و در مسیر دیگری وارد ادبیات دراماتیک و موضوعات جدید آن بشوند. نمایش‌نامه‌های دهه ۸۰ ایشان متفاوت با نمایش‌نامه‌های دهه ۷۰ ایشان است و همین‌طور نمایش‌نامه‌های دهه ۹۰ ایشان که نمایش‌نامه شیشه یکی از آنان است. در همین نمایش‌نامه می‌بینیم که ایشان به مسائل روز و مباحث اجتماعی بیش‌تر پرداختند. این موضوع در اجرای نمایش‌نامه‌ها توسط ایشان نیز مشهود است. نمایش نامه‌هایی از ایشان که قبلا اجرا شده و این روز‌ها دوباره اجرا می‌شود، با توجه به مسائل امروز تغییر می‌یابد و بررسی می‌شود. این موضوع نشان از دید باز ایشان دارد. شیشه نمایش‌نامه ای است که وام گرفته از تز استاد دژاکام یعنی قصه روایت کردن است. چیزی که متعلق به فرهنگ ما ایرانیان است. هنر ما ایرانی‌ها قصه‌گویی است و همیشه این را داشتیم و خواهیم داشت. فقط خودمان هستیم که می‌توانیم آن را به دست فراموشی بسپریم. همان طور که خیلی از چیزهای دیگر که به دست فراموشی سپرده شد و هیچ اثری از آن باقی نمانده است. مثال این موضوع شمشیر زنی ایرانی است که امروز فراموش شده است. ژاپنی‌ها کندوی خود و شمشیر سامورایی خود را نگه داشتند اما ما ایرانی‌ها تخصص در این موضوع داریم که هر چیزی که داریم را به دست فراموشی بسپاریم. ضرب‌المثل هم داریم که می‌گوید «نو که اومد به بازار …» در طول تاریخ افرادی را داریم که فداکاری کردند و این موضوعات را حفظ کردند. حفظ داشته‌هایمان در امروز از هر چیز دیگری مهم‌تر است. امروز شاهد تاراج فرهنگ‌مان هستیم و حفظ این فرهنگ باید در اولویت قرار بگیرد. درام نویسی مثل ایشان این کار را انجام داده است و با هجومی که امروز به واسطه‌ی موبایل داریم، باید به فرزندانمان در آینده یاد بدهیم و گرنه ادبیات فارسی ما از بین می‌رود، شعرای فارسی ما از بین می‌روند. ما ملت فراموش کاری هستیم و حافظه‌ی تاریخی نداریم. بنابراین درخواست من این است که به نسلی که داریم حتما آموزش بدهیم نه با فشار یا به آن صورت قدیمی. باید دقت داشت که امروز حافظ خوانی مثل آن قدیم وجود ندارد. کودکان و نوجوانان ما وقتی می‌خواهند حافظ بخوانند انگار با علوم غریبه‌ای طرف هستند و انگار به یک زبان دیگری کتاب را می‌خوانند. از دست دادن فرهنگ در آینده وضعیت خیلی وخیمی را برای ما رقم می‌زند و هویت‌مان را از ما می‌گیرد. چیزی که آقای دژاکام در نمایش‌نامه‌ی شیشه ارائه می‌دهد، همین است. همین هویتی است که به سفر می‌رود تا جای بهتری برای خود پیدا کند. باید آن را حفظش کنیم و این قضیه کار بسیار سختی شده است. امیدوارم این‌گونه بشود که ما بیش‌تر به سمت خوانش و به سمت ادبیات داستانی خودمان برویم و از منابعی استفاده کنیم که خارجی‌ها خیلی بیش‌تر از ما از آن استفاده می‌کنند خارجی‌ها خیلی بهتر از ما بلد هستند که چگونه با این منابع برخورد کنند. امیدوارم نسل جدید بهتر از این با این دست اتفاقات برخورد کند.

در ادامه امیر دژاکام صحبت کرد و درباره‌ی نمایش‌نامه‌ی «ضیافت شیطان» گفت: این نمایش‌نامه حکایت زندگی هنرمندانی است که مایل هستند، زندگی را همان‌طور که می‌بینند و لمس می‌کنند بیان کنند نه آنگونه که به آنان دیکته می‌شود. شاید ما اشتباه می‌کنیم و شناخت ما به اندازه‌ی کف دست خودمان باشد. این موضوع آدم را دچار دلهره می‌کند و با خود فکر می‌کند که از این جهان به این بزرگی فقط به اندازه‌ی یک کف دست آن را می‌شناسم و بقیه‌اش را نمی‌شناسم. از آن طرف، انتخاب من است، من این را می‌فهمم و درک می‌کنم. با آن زندگی می‌کنم. با آن راننده تاکسی که وقتی کنار او می‌نشینم راجع به مشکلات، گرفتاری‌هایش، مریضی بچه‌اش نداشتن چرخ ماشین‌خود صحبت می‌کند. وقتی می‌خواهم یک کتاب را چاپ کنم، انتشارات نیستان محبت می‌کند و آن را چاپ می‌کند اما فقط ۳ هزار تا چاپ می‌شود. چرا جوانان ما کتاب نمی‌خوانند. دلیل این موضوع این است که امروز به کسی که کتاب می‌خواند پول نمی‌دهند. این موضوع مهم‌ترین دلیل برای این سوال است. برای چه کتاب بخوانم؟ فلان آقا کتاب نخواند و اکنون میلیارد پول دارد. به همین سادگی است. این ها واقعیت‌هایی است که من در اطراف خودم می‌بینیم. فقر از هر دری که وارد شود، عشق و ایمان از در دیگر بیرون می‌رود.

او درباره‌ی این داستان بیان داشت: این نمایش‌نامه قصه در قصه است. یک تعداد مطرب هستند که هر کدام یک ضعفی دارند. یکی کور است، یکی لال است و … این‌ها یک سفارش کار گرفتند تا بروند برای جشن تولد پسر شاه برنامه اجرا کنند. پول را گرفتند و کار را نصفه نیمه رها کردند. دادگاه آنان را دستگیر کرده است که چرا کار را نیمه رها کردید؟ هر کدامشان توضیح می‌دهد که چرا کار را رها کردند و ادامه ندادند. در این نمایش‌نامه هر ۳ قصه را می‌بینیم. نمایش‌نامه شیشه موضوع مهاجرت را مورد بررسی قرار می‌دهد. من سعی کردم که مهاجرت را به صورت ریز بررسی کنم تا ببینیم که چگونه یک سو تفاهم کوچک باعث می‌شود که یک تراژدی بزرگ رخ بدهد. آدم‌های باهوش حساس ترند و زودتر قهر می‌کنند. چرا نخبگان از ایران می‌روند؟ چه کار می‌کنیم که این متخصصان که با آنان نیاز داریم می‌روند؟ به این دلیل است که به او احترام نگذاشتیم. قبلا گفتم که به کتاب‌خوان‌ها پول نمی‌دهیم پس به خردمندان هم نمی‌دهیم. یک خردمند خیلی هم پول نمی‌خواهد، او می‌خواهد چند کتاب بخواند، یک جایی را برای تدریس داشته باشد و … خردمندان بزرگ دنیا را ببینید که چگونه بوده‌اند. او پول نمی‌خواهد، او احترام می‌خواهد. حالا جالب است که ما نه پول را می‌دهیم و نه احترام می‌گذاریم. در این نمایش‌نامه از پشت یک پنجره که البته کدر است، دنیا را می‌بینیم. این شیشه بخشی از وجود خود ما است و قلب ما است که زنگار گرفته است.

در بخش بعدی مراسم، نمایش‌نامه‌ی «ضیافت شیطان» توسط گروه نمایشی اجرا گردید و با استقبال حضار مواجه شد. در ادامه بخش دوم نشست معرفی و بررسی کتاب «عروسی چاه» برگزار گردید.

رحمت امینی در این بخش صحبت کرد و گفت: در ابتدا باید بگویم که از حضور در این جمع خوش‌حالم چرا که برای من بهره داشته و حس می‌کنم که عمرم در این جلسات به خوبی استفاده می‌شود. آقای امیر دژاکام را خیلی وقت است که می‌شناسم و خیلی از چیزها از ایشان یاد گرفتم. چه به لحاظ شیوه‌های تئاتر و چه به لحاظ شیوه‌های مدیریتی. همیشه با همدیگر مشورت می‌کردیم و ایشان به بنده محبت داشتند. یکی از درس‌هایی که ایشان خیلی علاقه داشتند تا تدریس کنند و دانش‌جویان نیز به خوبی استفاده می‌کردند، کارگاه نمایش ایرانی بود. این کلاس برای همه دانشجویان گروه‌های مختلف بود و فکر می‌کنم آنچه که در کتاب عروسیی چاه می‌بینیم، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، حاصل تاملات، تجربه‌ها و دغدغه‌های ایشان در حوزه نمایش ایرانی و ادبیات فارسی است. ایشان با همه‌ی تجربیاتی که در این حوزه داشتند، وقتی باخبر شدند که من در دانشگاه تهران، متون فارسی نمایشی را درس می‌دهم، به من گفتند که خوش به‌حالت. در آن موقع من متوجه شدم که ایشان تا چه اندازه به این حوزه علاقه‌مند است و خودشان را در این وادی در مسیر می‌بیند. این موضوع یک خصلت بسیار خوب برای هنرمند است که همیشه خود را در مسیر و وادی طلب ببیند در حالی که به نظر من شاید به استغنا نیز رسیده باشد.

وی ادامه داد: در این کتاب، آثاری بوده است که من آنان را به صورت نمایش‌نامه در صحنه دیده‌ام. برای مثال نمایش‌نامه شهرزاد را به کارگردانی ایشان دیدم. جایی که سعید ذهنی یک آهنگ بسیار زیبا و تاثیرگذار را نواختند. من یکبار مثل همه‌ی بیننده‌ها کار را دیدم و دفعات بعد برای دیدن بخش‌هایی از کار مثل موسیقی می‌دیدم. هم‌چنین نمایش‌نامه ترانه دختر شاه پریون را خانم سپیده نظری کارگردانی و بازیگری می‌کردند. در لیست این کتاب، نمایشنامه‌های بسیار زیادی وجود دارد که اجرا شده است. آقای دژاکام به صورت متواضعانه هیچ‌گاه خود را نمایش‌نامه نویس نمیداند در حالی که از خیلی‌ها بیش‌تر نمایش‌نامه نوشته و چاپ کرده است. نمایش‌ ایرانی به صورت سنتی به ۴ دسته تقسیم می‌شود. نمایش‌های شادی آور سیاه‌بازی یا تخته حوضی، نمایش‌های مبتنی بر سوگواری یا شبیه‌خوانی، نمایش‌نامه‌های نقالی تک نفره و هم‌چنین نمایش‌نامه‌های خیمه شب بازی از جمله این ۴ دسته اند. این‌ها زیرشاخه‌ها و خرده نمایش‌هایی هم براساس اقلیم‌ها دارند. این ۴ دسته نمایش‌های ایرانی هستند. این نمایش‌ها ویژگیهای متنی خاص خود را در زمانی که ما با درام از غرب آشنا شدیم، داشتند. برای مثال شبیه‌خوانی نسخه‌هایی بوده است که آدم‌های معتقد در تعزیه‌ها استفاده می‌کردند. سیاه‌بازی اساسا متن نداشته است. در تاریخ می‌خوانیم که سرپرست آنان در پشت یک کاغذ سیگار قصه‌ای را طراحی می‌کرده، روزها تمرین می‌کردند و با بداهه‌پردازی کار می‌کردند. خیمه‌شب بازی هم تقریبا همین‌طور است. در مورد نقالی‌ها از ادبیات عامه و طومار نویسی استفاده می‌شده است.

عده‌ای از پژوهشگران و نویسندگان مثل آقای بهرام بیضایی، آقای علی نصیریان، آقای علی حاتمی و … این نوشته‌ها را دارای متن کردند. برای مثال بهرام بیضایی در چند شاخه نوشته است و سعی کرده است که این‌ها را دارای متن کند. ایشان با دانشی که از درام آموخته‌بودند، ترکیبی از درام و آنچه که بوده است را ایجاد کردند. آقای دژاکام با دانشی که از تئاتر به معنای تخصصی آموختند، در یک مسیر تقریبا طولانی با آنچه که به صورت سنتی وجود داشته است، ترکیب کردند. برای مثال در این متن‌ها بحر طویل می‌بینیم. در این‌جا شگردهای تکرار در نمایش‌نامه‌های سنتی در سیاه‌بازی را می‌بینیم، شگردهای غافل‌گیری را می‌بینیم. میبینید که در نمایش قدیمی، ناگهان یک مساله‌ی امروزی مطرح می‌شود. مثلا در یک نمایش‌نامه می‌بینید که همه‌ی سیاه‌پوست‌ها را در قصر هارون‌الرشید دور هم جمع کردند و ناگهان یک نفر می‌گوید که فلان کوپن برنج اعلام شده است. این موضوعات از جمله موارد طنز داستان است.

در ادامه امیر دژاکام صحبت کرد و درباره‌ی تفاوت این نمایش‌نامه با نمایش‌نامه‌های بعدی خود صحبت کرد و گفت: واقعیت این است که من خود را نمایش‌نامه نویس نمی‌دانم. حدود ۴۰ نمایش‌نامه نوشتم و چندتایی هم در این اواخر است که امیدوارم چاپ بشود. آقای شجاعی همیشه مثل یک دوست مهربان و یک برادر با محبت من را همراهی کردند و این‌ها را چاپ کردند. در این‌جا لازم می‌دانم که از سید مهدی شجاعی یاد کنم. خاطرم هست که من دانشجوی فوق لیسانس بودم و در یک جایی کار می‌کردم. به دلیل اعتقادی که داشتم، در جریان یک اتفاقی، تمام کار و حرفه خود را رها کردم و استعفا دادم. آقای شجاعی از همان روز مرا کمک کردند. مدتی در سوره می‌نوشتم و سپس نمایش‌نامه‌هایم در آنجا چاپ شد. این نمایش‌نامه‌ها به همدیگر مربوط و متصل هستند. زنجیره‌ای هستند که از هم گسست نمی‌یابند. برای مثال در نمایش‌نامه‌ی یک نامه‌ی عاشقانه سانسور شده، همان حرفی را زدم که در عروسیی چاه به نوعی دیگر زدم. دقیقا همین دو تا را بررسی تطبیقی می‌کنم. عروسیی چاه یک مراسم آیینی در استان یزد است و زمانی برگزار می‌شود که چاه به خشک‌سالی می‌رسد. لغت زایش، اصطلاحی است که برای زن، زمین، چاه، چشمه و … استفاده می‌شود. مادر چاه خشک شده است و یک چوپان می‌رود که آن را به آب برساند. اکثر پیامبران ما چوپان بودند. زن چوپان نازا است. چوپان می‌میرد و چاه به آب می‌نشیند و زن حامله می‌شود. این داستان پر از رمز و راز است و حکایت سرزمینی است که خشک‌سالی آن را فرا  گرفته است. داستان یک نامه‌ی عاشقانه سانسور شده، حکایت انسانی است که خود را سانسور می‌کند و زمانی که می‌خواهد ابراز عشق بکند، با وسواس این کار را انجام می‌دهد. یک نامه عاشقانه می‌نویسد، کلی آن را بالا و پایین و سانسور می‌کند و پس از هزار مکافات آن را می‌نویسند. حال نمی‌داند که آن را به که بدهد. اکنون زمانی رسیده است که او مسن شده است. آن قدر ترس از عشق و محبت؟

وی ادامه داد: این داستان با داستان‌های دیگر فرق ندارد. برای مثال در ترانه‌ی دختر شاه پریون، همین موضوع عشق را دنبال کردم. در داستان نصرت خانم هم همین را دنبال کردم. از نویسنده‌های بزرگی مثل چخوف یاد گرفتم که اطراف خود را بنویسم. تمام این‌ها حرف من هستند اما به اشکال دیگر نوشته شده‌اند. به این دلیل گفتم نویسنده نیستم که همیشه از کودکی دنبال این اتفاق دویدم و آن را به زبان‌های مختلف بیان کردم. مقایسه‌ای بین نثر شیشه و ضیافت شیطان داشته‌ باشید. هر دوی آنان یک داستان هستند و فرقی ندارند. نثرشان هم هر دو امروزی است. از همه حاضران، آقای مظفر شجاعی و گروهم تشکر می‌کنم.

او درباره‌ی این که چرا نمایش‌نامه‌ی ضیافت شیطان را برای اجرا انتخاب کرده است، گفت: دلیل خاصی نداشت. عروسی چاه، سنج و دمام می‌خواست و سخت بود. مجلس سیاوش تعداد افراد زیادی را می‌خواست. شهرزاد هم همین طور بود و یک بازیگر اصلی دختر ۱۲ ساله می‌خواست که نمی‌توانستم پیدا کنم. به همین دلایل این نمایش‌نامه را انتخاب کردم.

آرش دادگر در ادامه‌ی صحبت‌های خود گفت: نمایش‌نامه‌ی شهرزاد در سال ۱۳۷۱ نوشته شده است و در سال ۱۳۷۳ اجرا شده است. بعد از این همه سال، وقتی آن را می‌خوانید می‌بینید که هنوز هم جواب می‌دهد و جذاب است. صرفا یک متن در آن زمان نبوده است. کاراکترهای این داستان، شما را به یک جهان آلیس‌وار می‌برد و زمان حال‌تان را فراموش می‌کنید و به گذشته می‌روید. در حقیقت از گذشته پلی به زمان حال‌تان زده می‌شود. این اتفاقی است که در متن آقای دژاکام رخ می‌دهد. این نمایش‌نامه وامدار ادبیات فارسی ایران و ادبیات نمایشی ایران است. برای مثال وقتی تعزیه را نگاه می‌کنید، شخصیت روبه‌رویی‌تان حسن علی بقال است. شمشیر پدربزرگش را از صندوق برداشته است و با یک عبا امام خوان شده است و شروع به خواندن می‌کند. گریه می‌کند، وداع می‌کند، دوباره برمی‌گردد، این وداع را آن قدر تکرار می‌کند که در یک لحظه متوجه می‌شوید که تمام حاضران در حال گریه کردن هستند. همه داستان را می‌دانند و می‌دانند که بالاخره امام می‌رود و شهید می‌شود. شاید اگر ما گریه کنیم و از او درخواست کنیم که نرود، حداقل امروز نرود. در حقیقت آن اتفاقی که از مکانیسم این اجرا بیرون می‌آید، این است که ۱۴۰۰ سال پیش را نشان نمی‌دهیم بلکه انگار واقعه‌ی ۱۴۰۰ سال پیش امروز رخ می‌دهد. این همان ارتباط است و پلی است که ناخواسته ذهن و روح را به گذشته می‌برد و اکنونیت خود را تغییر می‌دهد و دچار دگرگونی می‌شود. این دست متن‌ها را در نوشته‌های آقای دژاکام می‌بینیم.

این منتقد تصریح کرد: یک نکته وجود دارد و آن این است که این متن‌ها مکانیزم هندسی‌وار پیدا کردند. وقتی به تعزیه، نمایش روحوضی و … اشاره می‌شود، همه ایستا هستند. نمایش‌هایی هستند که در آن مکان مشخص است، حرکت وجود ندارد و به نوعی دینامیک نیست. بیش‌تر زیبایی شناسی دارد و استاتیک است. آقای بیضایی میزانسن هندسی را در اجراهای خود به وجود آوردند اما این موضوع هیچ‌گاه تکامل پیدا نکردند. به جرات می‌گویم که تمام اجراهای آقای دژاکام بسیار دینامیک است و هیچ‌گاه نمی‌بینیم که کسی ایستاده باشد و دیالوگ بگوید. برای مثال یکی از ترفندهای ایشان این بود که از کتل‌هایی استفاده می‌کردند که به صحنه می‌آمدند. این موضوع یک جورایی به تئاتر اپیک نزدیک می‌شود و به تئاتر حماسی‌وار تبدیل می‌شود. برای نمایش آن چیزی که کل است، باید آن را بزرگ‌تر از آن چیزی که هست، نمایش بدهیم تا بتواند انتقال پیدا کند. نمی‌توانیم آن را کوچک کنیم و ارائه بدهیم. برای مثال نمی‌توانیم که شاهنامه را کوچک کنیم، خلاصه کنیم و بیان نماییم. شاهنامه در حد و اندازه‌های کاخ‌های بزرگ است و پایه‌های بزرگی دارد. وقتی سرمان را بالا می‌بریم، می‌بینیم که در اوج است و نمی توانیم آن را در یک پکیج کوچولو که در جیب جا شود، ارائه بدهیم. باید همان قطع وزین خود را داشته باشد. بنابراین وقتی به تاریخ، گذشته و مردمان می‌رویم، نمی‌توانیم به صورت کوچولو و آپارتمانی با آن برخورد کنیم. مردمی که در دل تاریخ زجر کشیدند و ما صدای‌شان را نشنیدیم. دائما مورد هجوم و ظلم بودند و … در قصه‌ی لیلا در نمایش‌نامه‌ی ضیافت شیطان می‌بینید که یک نیاز کوچک زن را نمی‌گوید. بلکه نیاز بزرگ او را در دل تاریخ بیان می‌کند. مورد ظلم قرار گرفتنش را مورد بررسی قرار می‌دهد. پس این زن مجموع تمام زنان است که در دل تاریخ ما نهفته هستند. این موضوع را ایشان در هندسه‌ی اجرا باز کردند. ما قبلا در اجراهایی ایشان می‌دیدیم که جابه‌جایی ها در اجرای ایشان زیاد است. ایده‌ی گروه اجرایی در نمایش‌نامه‌ها را ایشان به وجود آوردند چرا که آقای بیضایی هم چنین چیزی را ندارند. این که یک گروه بازیگر و بازی‌ساز داستان را بیان می‌کنند و هر کدام به یک مدل داستان را پیش می‌برند، باعث می‌شود که در عین جمع بودن برای خودشان فردیت دارند و کاراکتر شخصیت تک بعدی خود را دارند. همین باعث می‌شود که از نقطه‌ی ایستا و فقط روایت کردن صرف خارج شوند و فقط با یک متن ادبی روبه‌رو نیستیم و با یک درام ایرانی رو‌به رو هستیم.

امیر دژاکام تصریح کرد: دو نوع تئاتر به اعتبار مکان و تاریخ تئاتر دنیا وجود دارد. تئاتر رسمی که در یک ساختمان ساخته شده اجرا می‌شود و دیگری تئاتر در بیرون از ساختمان است. به عقیده‌ی من تئاتر ایرانی جز تئاتر بیرونی است. در مزرعه و میدان شهر و … تئاتر کار می‌کنند و اجرا می‌روند. در واقع خصلت نمایش‌های ایرانی این است که هر کجا که آسایش مخاطب فراهم باشد و آفتاب شدید و سر و صدا نباشد، می‌توان نمایش اجرا کرد. هر جا که مخاطب و بازیگر با هم مواجه می‌شوند، آن‌جا صحنه است. من واژه‌ی تئاتر صحنه‌ای را قبول ندارم و معادل آن تئاتر سنیک یعنی چیزی که بر روی سن اجرا می‌شود را می‌پذیرم. هر جا که جماعتی بتواند گرد هم آید، می‌توان تئاتر اجرا نمود. دلیل این موضوع این است که در کنار مردم هستم. خیلی وقت‌ها است که در این‌جا چیزی ندارم، نور نیست و… ایراد ندارد. این جز زیبایی شناسی من است و شکل گرفته است. دوست دارم در کنار مردم باشم و راحت با آنان ارتباط برقرار کنم. بنابراین هر جا که جمع بشوند و آرامش داشته باشند، نمایش من ممکن است که تحقق پیدا کند. در آن‌جا دکور می‌زنم، نور می‌دهم و .. این نکته‌ی مهم برای من است و بیش از ۴۰ نمایش‌نامه را به این شیوه اجرا نمودم. جماعت حرمت دارد. دقت کنید که اگر مردم نباشند، نمایش هم نیست.  نوع نمایش من، نمایش مردمی است و در همان کلمه‌ی اول خودش را نشان می‌دهد. شاید آن اوایل که این جمله را می‌نوشتم فکر نمی‌کردم که متفکرانه باشد اما حالا می‌بینم که برایم خیلی مهم بوده است.

امیر دژاکام در پاسخ به ابراز محبت یکی از شاگردان خود گفت: من این‌قدر هم تعریفی نیستم و از فرعونیت می‌ترسم. آرش دادگر کارگردان سطح بالایی است و در سطح جهانی کار می‌کند. آقای دکتر امینی پژوهشگر و آدم بزرگی است. این دوستان به من لطف دارند و خوبی خودشان را بیان می‌کنند. مشاهده‌گر در سرنوشت مشاهده‌شونده شریک است. این جمله نه عرفان است و نه فلسفه بلکه علوم تجربی است.

رحمت امینی در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: نمایش‌نامه‌ها در دو دسته برای مخاطب می‌گنجند. نمایش‌نامه‌هایی که خواندنی هم هستند که در تاریخ تئاتر به آنان گنجه‌ای می‌گویند. برای مثال بسیاری از آثار بوده‌اند که اجرا نشدند و فقط نوشته شده‌ بودند که خوانده شوند. در مقابل نمایش‌نامه‌هایی هستند که هم خواندشان لذت بخش است و هم اجرا و دیدنشان زیبا است. عمده‌ی نمایش‌نامه‌های آقای دژاکام جز این دسته است. این دسته اگر هم مجال برای اجرای دوباره پیدا نکنند، برای خواندن مناسب هستند و ما از خواندنشان لذت می‌‌بریم. این اثر یک کتاب است و فارغ از اجرا منتشر شده است. ما این‌جا هستیم که این کتاب را معرفی کنیم و شما هم مخاطب کتاب خواهید بود. کوچک‌ترین حمایت از تئاتر این مملکت کمک به فرهنگ است. اگر تئاتر به معنای ویژه کلمه در هر اقلیمی رونق داشته باشد، بدین معنی است که فرهنگ و هنر رونق دارد. بنابراین تئاتر از مقوله فرهنگ است؛ مانند کتاب. کتاب و تئاتر بسیار به یکدیگر نزدیک هستند. خیلی از افرادی که در این مجموعه نمایش‌نامه بازی کرده‌اند، اکنون در جمع ما نیستند. انوشیروان ارجمند، محمود قبه زرین و جمشید اسماعیل خانی اکنون در جمع ما نیستند. بد نبود که در پایان هر نمایش‌نامه این جمله می‌آمد که این نمایش‌نامه در سالن فلان برای اولین بار به نمایش در آمده است.