گزارش جلسه نقد و بررسی کتاب عمیق

نشست نقد و بررسی مجموعه داستان «عمیق» از سری کتاب‌های جایزه اٌهنری با حضور مترجم کتاب لیدا طرزی و منتقدین محمدرضا اصلانی و محمدرضا گودرزی در فرهنگ‌سرای گلستان برگزار شد.

در ابتدای این نشست، لیدا طرزی بخش‌هایی از داستان را خواند و گفت: برگزیدگان ۲۰۰۱ جایزه‌ی اُهنری ۱۷ داستان بود که ۷ داستان را به انتخاب خودم انتخاب کردم و ترجمه کردم. بعضی از داستان‌ها قابل ترجمه نبود و اساسا موضوع قابل طرحی نداشتند. این موضوع باعث می‌شد که بخش‌هایی که سانسور می‌شد، زیاد شود و عملا داستان معنا نداشته باشد. به همین دلیل از بین ۱۷ تا ۷ داستان را انتخاب کردیم. اکنون به کمک انتشارات نیستان، ۱۵-۱۶ جلد از مجموعه‌ی آثار برگزیدگان اهنری بیرون آمده و چاپ شده است.

در ادامه محمدرضا اصلانی صحبت کرد. او در ابتدای صحبت‌های خود به ترجمه‌ی خوب این کتاب اشاره کرد و گفت: بر طبق بررسی‌های من، ۱۷ داستان در آن سال انتخاب شدند و در نهایت به این تعداد رسیدیم. ترجمه‌ی این کتاب، ترجمه‌ی بسیار خوبی است. البته با انگلیسی مقایسه نکردم اما تا حدی که می‌توانستم راجع به متن فارسی آن نظر بدهم، ترجمه‌ی خوبی بود و باید از مترجم تشکر نمود. البته فکر می‌کنم که جای یک مقدمه مبسوط در ابتدای کتاب خالی بود که توسط خانم طرزی نوشته شود. بهتر بود که با معرفی اٌهنری برای جوانان، اهمیت آن در فضای داستانی معلوم می‌شد تا خواننده بیش‌تر آشنا شود. اهمیت ترجمه‌ی این دست کتاب‌ها برای کسانی است که دوست دارند داستان نویسی را به صورت حرفه‌ای دنبال کنند و بدانند که اکنون در دنیای داستان‌نویسی غرب چه می‌گذرد و داستان‌ها در چه سبک و سیاقی است.

وی ادامه داد: بر طبق مقدمه‌ی کتاب، ظاهرا تاکنون ۴ مجموعه برگزیده اهنری بیرون آمده است که اکنون یکی از آن‌ها ترجمه شده است. اگر ایشان ۳ مجموعه‌ی دیگر را هم ترجمه کنند، مجموعه کاملی می‌شود. داستان زمستان، به نظرم خیلی معمولی است که به موضوع کنسر می‌پردازد. داستان دیگری به نام خادمین نقشه است که داستان زیبایی است. این داستان عمدتا مبتنی بر شیوه‌ی نامه نگارانه است. این شیوه، شیوه‌ای است که در قرن ۱۹ بسیار متداول بود و بعد از اختراع تلفن، این شیوه از رایج بودن افتاد اما زمانی که دورنگار اختراع شد، رونق دوباره‌ای گرفت. نویسنده‌ی این داستان، با انتخاب موقعیت فیزیکی داستان و هم‌چنین با انتخاب زمان داستان در قرن نوزدهم، این نوع نگارش نامه‌نگارانه را توجیه‌پذیر کرده است. ۴ داستان دیگر باقی می‌ماند که من ۲ تا را مدرن می‌دانم. یکی از آن‌ها داستان من بزرگ و دیگری سعادت است. این دو داستان بسیار زیبا، مدرن بود. داستان من بزرگ، مبتنی بر داستان‌های مدرنی است که مبتنی بر نشانه‌شناسی سوسوری یا دوآلیتی‌های سوسوری است. در حقیقت، اساس و ساختار این داستان براساس دوآلیتی یا دوگانگی است. در کل این داستان می‌بینید که من کوچک در تقابل با من بزرگ قرار می‌گیرد و ذهن در تقابل با عین قرار می‌گیرد. خیال در تقابل با واقعیت است و … به لحاظ درون‌مایه‌ای نیز باید گفت که این داستان، درون‌مایه‌های داستان مدرن را بیان می‌کند. درون‌مایه‌های تنهایی، جنون و زوال و انهدام خانواده دقیقا در این داستان مطرح شده است.

او به داستان سعادت اشاره کرد و گفت: این داستان بسیار زیبا و کوبنده بود. در این داستان، نویسنده با نگاهی متفاوت به پدیده‌ی پلی‌فونی یا چند صدایی، طنز می‌سازد که بسیار کوبنده و رعب انگیز است. باختین، مهم‌ترین ویژگی‌ داستان را چند صدایی بودن داستان می‌داند و تفاوت داستان با دیگر ژانر‌های ادبی را همین پدیده می‌داند. پلی‌فونی عرصه‌ای است که در آن همه‌ی صداها به شیوه‌ای مساوی بازتابانده می‌شوند. توزیع مساوی صداها در یک متن و حق حضور همه‌ی صداها به طوری‌که کسی بردیگری مسلط نباشد. عرصه‌ای که در آن متضادها با هم جمع می‌شوند و به گفتگو با یک‌دیگر می‌نشینند. در این داستان می‌بینیم که جلسه‌ها بین قاتل و خانواده‌ی مقتول، این امکان را ایجاد می‌کند که یک وضعیت شگفت‌انگیز، طنزآمیز و کوبنده، عناصر کلاسیک داستان را کنار هم بنشاند و به جای این که در تقابل با یک‌دیگر قرار گیرند،‌ به هم نشینی در کنار یک‌دیگر بپردازند. در حقیقت به جای این که این دو نفر در تقابل با هم قرار بگیرند، دوستی و زندگی پر از محبت را انتخاب می‌کنند. از همین‌جا است که طنز کوبنده‌ی داستان آغاز می‌شود. تک‌تک مواردی که بیان می‌شود، مانند تازیانه‌ای است که نویسنده بر مخاطب می‌زند. در این جا باید به تعریف طنز نیز اشاره کنم. در کتاب من با عنوان فرهنگ اصلاحات و واژگان طنز، مفهوم طنز را به صورت کامل بسط دادم. از این کتاب چند خطی را در تعریف طنز، کوبنده بودن آن و رعب‌انگیزی آن بیان می‌کنم. طنز به نوع خاصی از آثار منظوم یا منثور ادبی گفته می‌شود که اشتباهات یا جنبه‌های نامطلوب بشری، فسادهای اجتماعی و یا تفکرات فلسفی را به شیوه‌ای خنده‌دار به چالش می‌کشد. طنز تفکربرانگیز است و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. اگر چه طبیعت آن بر خنده استوار است اما خنده را تنها وسیله‌ای برای نیل به هدف برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالت‌ها قرار می‌دهد. طنز اگرچه در ظاهر می‌خنداند اما در پشت این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود خنده را می‌خشکاند و او را به تفکر وامی‌دارد. طنز جز خنداندن بر اعصاب خواننده تازیانه میزند و آن را از خمودگی ناشی از تکرار خود در اجتماع بیدار می‌کند. این تازیانه‌های نویسنده در قسمت‌های مختلف داستان می‌بینید. برای مثال می‌بینید که خانواده‌ی مقتول، قاتل را پس از ۱۹ سال در زندان بودن می‌آورد و به او محبت می‌کند و از او پذیرایی می‌کند. هم‌چنین رفتار محبت آمیزی را در بخش‌های دیگر داستان نیز می‌بینیم. جایی که برای او پیراهن و کروات می‌خرد. در جایی دیگر نویسنده محکم‌ترین شلاق را به خواننده می‌زند. جایی که دوسی با قاتل پدرش ازدواج می‌کند و از او بچه دار می‌شود. این داستان دارای رگه‌های جنایی نیز هست. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های داستان‌های جنایی رمز‌آلود بودن آن است. در این داستان رمز و راز چه خواهد شد به چگونه نجات خواهد یافت، تبدیل می‌شود. رمز و راز همیشه در داستان جنایی هست و روایت پسند است اما در این داستان مدرن می‌بینیم که رازگشایی به شکل کاملا متفاوتی است. از پایان‌های خوش و دلزده در پدیده‌ی رمز و راز در این داستان خبری نیست. اوج این موضوع را در صفحه‌ی ۱۶۶ می‌بیینم. در این‌جا یک راز آشکار می‌شود که خود جالب توجه است.

اصلانی بیان داشت: عنصر دیگری که در این داستان وجود دارد و ما آن را می‌بینیم، شگفتی است. همان چیزی که ارسطو آن را ورق‌برگرداندن می‌نامد. برای مثال تبدیل جهل کاراکتر به دانایی یکی از شگفت‌انگیز ترین اتفاقات داستان است. در این داستان می‌بینیم که داستان نویس تکیه‌ی زیادی بر شی عینک دارد. در اینجا عینک از یک شی عادی تبدیل به یک شی داستانی می‌شود. به نظرم تاکیدی که اینجا صورت می‌گیرد، قابل توجه است. دقت کنید که عینک مرز بین دانستن و ندانستن است، مرز بین دروغ و واقعیت است و… ۲ داستان عمیق و شبانی‌ها، داستان پست مدرن هستند. می‌خواهم به مشخصات داستان پست مدرن اشاره کنم که جریان این دو داستان از نظر ساخت معلوم شود. در داستان پست مدرن، تاکید بر قالب‌های گسیخته، روایت‌های ناپیوسته و بدون ترتیب از موضوعات مختلف است. پریشانی و نابسامانی در تمام این داستان‌ها حاکم است. در داستان پست مدرن هیچ‌گونه روایت واحدی وجود دارد و وجه قالب مسلطی وجود ندارد. متن به صورت پاره پاره و هذیانی است. در داستان شبانی جنبه‌ی هذیان گفتن کاملا وجود دارد. در داستان‌های پست مدرن یک روایت وجود ندارد و با کارناوالی از روایت‌ها مواجهیم. روایت‌های خرد متعدد به صورت فشرده و تنگاتنگ در کنار هم و در درون هم قرار می‌گیرند. در اینجا اشاره‌ای به لیوتار یکی از فیلسوفان پست مدرنیسم می‌کنم. او وجه‌های متفاوت مدرنیسم و پست مدرنیسم را در همین خرده روایت‌ها می‌داند. او معتقد است که در مدرنیته کلان روایت داریم و با فرا ایدئولوژی‌ها مواجهیم اما در دوران پست مدرن، کلان روایت‌ها تبدیل به خرده روایت‌ها می‌شود. این دیدگاه خرده روایت‌ها را در فرم داستان کاملا می‌بینیم و متوجه می‌شویم که چگونه این خرد خرد روایت‌ها به صورت مسلسل و پی در پی روایت می‌شود. در داستان عمیق میبینیم که داستان با خرده روایت بعد آغاز می‌شود و با خرده روایت بعد به پایان می‌رسد. داستان از اعزام سربازان به جبهه آغاز شده و با برگشتن آن‌ها از جبهه به پایان می‌رسد. در بین این دو خرده روایت، تعداد زیادی خرده روایت داریم؛‌ از خاطرات گذشته گرفته تا ماجرا‌های اعزام به سربازی. یکی دیگر از مشخصات داستان‌های پست مدرن این است که به دلیل خرده روایت‌ها ارائه‌ی خلاصه‌ای از داستان خیلی سخت و در مواردی غیر ممکن می‌شود. راوی این داستان مکررا  تغییر می‌کند. گاهی اوقات ضمیر اول شخص به کار می‌برد، گاهی ضمیر اول شخص جمع به کار می‌برد، گاهی اوقات دانای کل محدود است و … این تغییر راوی داستان هم در راستای همان شیوه‌ی خرده روایت‌ها است. مساله‌ی دیگر در این دست داستان‌ها، ویژگی‌های ارسطویی آن است. در واقع داستان‌های پست مدرن ضد روایت است، ضد صورت است و صورت‌مند نیست. بی‌نظمی، پراکندگی و مرکز زدایی در این داستان‌ها است. در این داستان‌ها مرکز وجود ندارد. در این‌جا شاهد تقابل تاریخ صغیر و خرده روایت‌ها با تاریخ کبیر که همان کلان روایت‌های مدرنیته است، هستیم. در داستان‌های پست مدرن شاهد دال‌های بدون معلول هستیم. پست مدرن‌ها می‌گویند که جهان بی‌معنا است پس بیایید تظاهر نکنیم که هنر قادر به ایجاد معنا است. نمونه‌ای از این بی معنایی در داستان شبانی‌ها وجود دارد. موضوع بی‌معنایی کاملا در داستان شبانی‌ها مشهود است.

این نویسنده و منتقد ادبی در بخش دیگری از صحبت‌های خود گفت: ویژگی دیگر داستان‌‌های پست مدرن، جنبه‌ی اسرارآمیز بودن در خرده روایت‌هایی است که داستان‌نویس ارائه می‌کند. برای مثال در داستان عمیق گفته می‌شود که «ما او را کشتیم» اما هیچ وقت معلوم نمی‌شود که داستان چه بوده است چرا که یک راز است. موضوع دیگر در داستان‌های پست مدرن، ابهام‌های متافیزیکی است. در واقع واکنش خیال به واقعیت بیرون و امتناع از تصورات ثابت از واقعیت را شاهد هستیم. این مساله را در خرده روایت خاطرات دور کاملا مشاهده می‌کنیم. هم‌چنین آن را در ماجرای مارکوس نیز می‌بینیم. در حقیقت جنبه‌ی ابهام‌آمیزی متافیزیکی داستان‌های پست مدرن در این بخش دیده می‌شود. یکی از مهم‌ترین موضوعات پست‌مدرنیسم، موضوع جنون است که در این داستان‌ها کاملا مشهود است. پست مدرن‌ها ادعا می‌کنند که جنون در همه‌ی اشکال گوناگون اجتماعی در دنیای امروز حکم‌رانی می‌کند. جنون چنگ، جنون مسابقه‌ی تسلیحاتی، جنون آشوب، جنوب خودکشی و … در حقیقت اشتغال ذهنی به جنون موجب می‌شود که ذهن به آن طریق شکل بگیرد. نقل قول بسیار معروفی از پست‌مدرن‌ها وجود دارد که می‌گویند ما چگونه در دنیای دیوانه بدون دیوانه‌شدن سر کنیم. در هر دو داستان عمیق و شبانی‌ها، جنبه‌ی جنون واضح است. چه در جنبه‌ی روایت و چه در توصیف داستان. ۴ داستان بسیار مهم در پست‌مدرنی داریم و می‌بینید که مهم‌ترین درون مایه‌ی این ۴ داستان، موضوع جنون پست مدرنی است. داستان پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته، ماده ۲۲، آتش رنگ‌پریده و سلاخ‌خانه‌ی شماره ۵ چهار داستان مشهور پست‌مدرنی هستند که موضوع جنون در همه‌ی آنان وجود دارد. می‌خواهم به اصل ناهم‌خوانی و ناهمنشینی فرهنگ معیار با فرهنگ‌های خیابانی و زیر زمینی در داستان‌های پست‌مدرن اشاره کنم و هم‌چنین به اثر زمان بپردازم. در داستان‌های پست مدرن زمان شکسته می‌شود اما روایت‌ها به صورت متعدد و خسته‌کننده به ما انتقال داده می‌شود. در میان این روایت‌های خسته‌کننده، این امکان را می‌یابیم که میان وقایعی بسیار مجزا از همدیگر، رابطه‌ی علت و معلولی پیدا کنیم. در شکست زمان در داستان‌های پست مدرن، به دو شکل با زمان بازی می‌شود. یکی فلش بک به عقب و دیگری فلش فوروارد به جلو. در هر دو جهت می‌بینیم که نویسنده می‌آید و با زمان در داستان بازی می‌کند. او خواننده را با سرعت بسیار نفس‌گیری در میان مقاطع مختلف زمانی می‌آورد و می‌برد. برای مثال در داستان عمیق می‌بینید که دوران کودکی و مسائل جنگ، با سرعت بسیار سرسام آوری برای مخاطب حرکت داده می‌شود.

در ادامه‌ی این نشست، محمدرضا گودرزی صحبت کرد. او به نقد و بررسی این کتاب پرداخت و گفت: مجموعه داستان عمیق، ۷ داستان برگزیده است. ۲ داستان آن بلند است؛ داستان عمیق و شبانی‌‌ها. ۵ داستان کوتاه ماکسی‌مال در آن داریم. بهترین داستانهای این کتاب را داستانهای عمیق، من بزرگ و سعادت می‌دانم. اگر داستان شبانی‌ها هم طولانی نبود، داستان خوبی بود. از ۳ داستان باقیمانده، دو داستان متوسط است؛ داستان زمستان و پل معلق. هم‌چنین داستان خادمین نقشه ضعیف بود و بهتر بود نوشته نمی‌شد. این که در میان ۳ هزار داستان و با معیارهای آمریکایی‌ها جایزه می‌گیرند، خود جای سوال است. باید بدانیم که چه معیارهایی داشتند که جایزه گرفتند و معیارهای ما چه تفاوتی با معیارهای آمریکایی‌ها دارد. شاید یکی از دلایلی که باعث شده است، داستان خادمین نقشه جایزه بگیرد این باشد که از قدیم برای آمریکایی ها و اروپایی‌ها، هندوستان مرکز رمز و راز بوده است و کشف این رمز و رازهای آیینی برایشان جذاب بوده است و برای ما جذاب نیست. یک زمانی هست که داستان‌هایی برای آن دیدگاهی که در آن قرار گرفته باشد، جالب باشد. برای مثال در دیدگاه‌های بحث‌های نظری آمریکا،‌ موضوعاتی مثل مهاجرت، تقابل فرهنگ‌ها، حقوق اقلیت‌ها و … برایشان جذاب است اما برای ما جذاب نیست و مسائل دیگری برای ما مهم است.

وی بیان داشت: من داستان عمیق را پست مدرن نمی‌دانم و به نظرم مدرن است و به نظرم داستان شبانی‌ها مدرن است. بنابراین ۶ داستان مدرن است و فقط یک داستان، داستان شبانی‌ها، پست مدرن است. در داستان عمیق یکی از دو راوی فوت کرده است که بسیار شبیه به شیوه ولف و فاکنر است که از راویان مختلف در روایت کار استفاده می‌کند. گسستگی ذهنی که در کار وجود دارد خیلی نزدیک به کارهای مدرن است. این را باید بگویم که راجع به تعریف کارهای پست مدرن، اختلاف زیاد است. خیلی از نظریه‌پردازان هستند که تعریف‌های مختلفی ارائه می‌دهند و داستان‌هایی که در ذیل تعریفشان قرار می‌دهند با یکدیگر تطابق ندارد. بعضی از نویسندگان روی اصطلاح پست مدرن نیز تردید دارند. برای مثال بعضی‌ها استرا را جز نویسندگان پست مدرن نمی‌دانند. آنان معتقد به مدرنیسم موخر هستند. به همین دلیل مرز بین داستان مدرن و پست مدرن در یک جاهایی مخدوش می‌شود. بنابراین می‌توان حق داد که بعضی از داستان‌ها ویژگی‌های داستان پست مدرن را داشته باشند اما مدرن باشند و … در این جا می‌توان اصل عنصر غالب یاکوبسنی را پذیرفت که بگوییم کدوم عنصر در متن غالب است و بگوییم که مدرن است یا خیر. البته در بحث‌های روایت شناسی مهم نیست که داستان چی باشد. می‌گوید که ۲ نظریه‌پرداز برای ژانر یک داستان به توافق نرسند. بنابراین بحث ژانر این قدر پیچیده است که نتوانیم شاخص‌ها را در نظر بگیریم. در داستان‌های جدید هم با ترکیب ژانرها مواجه هستیم. دیگر مثل قدیم نیست که همه چیز مشخص باشد و امروزه به این سادگی نیست. برای مثال مارکز را چه نویسنده‌ای باید بدانیم؟ لری مک کافری را ممکن است پست مدرن بدانیم. در صورتی که بقیه می‌گویند که او رئالیسم جادویی می‌نویسد. بنابراین هیچ قطعیتی در این داستان‌ها وجود ندارد.

محمدرضا گودرزی به داستان عمیق اشاره کرد و گفت: در داستان عمیق یکی از راوی‌ها مرده است و شگفت در داستان است. معمولا چنین چیزی را در داستان‌های پست مدرن ندیدم اما در داستان مدرن دیده‌ام. ۳ داستان داریم که راوی‌آن سوم شخص محدود به ذهن است. داستان عمیق راوی مرکب و ترکیب از ۱۱ راوی است. ۸ راوی اول شخص است و ۳ راوی دیگر محدود به ذهن است. در میان این ۱۱ راوی، یک نفر حجم اصلی داستان را به خود اختصاص داده است. بدین معنی که مرکزیت داستان، ذهن آن نفر است و شخصیت‌های اصلی هستند. ۳ داستان راوی اول شخص دارد که در آنان راوی داستان من بزرگ غیر قابل اعتماد است. این داستان از جمله داستان‌های ارزشمند است که راوی غیر قابل اعتماد را معرفی می‌کند. در آمریکا همیشه این بحث وجود داشته است که به چه راوی غیرقابل اعتماد می‌گوییم. باید دقت داشت که نوشتن راوی غیر قابل اعتماد، دشوار تر از راوی قابل اعتماد است و طنز در داستان که اشاره شد از همین طریق ایجاد می‌شود. وجه تلویحی مشترک داستان‌ها خشونت، تباهی، تنهایی، بیماری و مرگ است. مهم‌ترین مضمونی که در این داستان‌ها است، تلاش برای شناخت است. بنابراین آن ۶ داستان، تلاش برای شناخت است. گفته می‌شود که اگر داستان هستی شناسی باشد، مانند شبانی‌ها، پست مدرن بوده و داستانی که شناخت‌شناسی است مدرن می‌باشد. شناخت، رسیدن به درک تازه‌ای از خود است. بنابراین آن دوقلوها در داستان برای این آمده‌اند که خود را هم بشناسند و به ادراک برسند. سوالاتی نظیر من کیستم، جهان چیست؟ جایگاه من در جهان چیست و … از جمله سوالات مربوط به شناخت‌شناسی در داستان پست مدرن است. تعلیق در داستان‌های مدرن زیاد نیست و وجه روان‌شناسی در آنان اولویت دارد. در داستان عمیق که راوی مرکب دارد، می‌بینید که راوی اول شخص در کنار راوی محدود به ذهن قرار داده شده است. در این‌جا تقسیم‌بندی کمی فرق دارد. می‌گویند کانون روایت صفر درجه، ۳۶۰ درجه، درونی و بیرونی. وقتی کانون درونی است، سوم شخص محدود به ذهن با اول شخص، یک کانون روایت دارند و جفتشان از عمق شخصیت یک نفر به جهان نگاه می‌کنند. می‌بینید که این موضوع در میان تمام ۱۱ راوی این داستان مشترک است اما شیوه‌ی روایت‌شان متفاوت است. در این داستان یک روایت کلان داریم و آن هم خودکشی است. همین موضوع باعث می‌شود که آن افراد، در مسیر رسیدن به خود‌شناسی، دچار پوچی می‌شوند. همین موضوع می‌تواند وجه مشترک بسیاری از داستان‌های پست مدرن باشد.

وی اضافه کرد: مساله‌ی داستان که پیدا کردن عامل خودشکی دوقلوها است، این است که بعد از تمام‌شدن جنگ دیگر احساس بی مصرف بودن می‌کنند. بسیاری از داستان‌های این چنینی پس از جنگ این گونه بوده است که پس از جنگ احساس بی مصرف بودن می‌کنند. چیزی که عامل زندگی آنان است، این است که ضروری باشند. دیگر عاملی که موجب می‌شود آنان خودکشی کنند دیدن فجایعی است که رخ داده است. هم‌چنین دور شدن آنان از همدیگر بی تاثیر نیست. دلیل دور شدن آنان از هم این است که هر دو عاشق یک نفر به نام هیو شده‌اند. در این جا نویسنده استعاره‌ی زیبایی را به کار برده است و آن فنجان شکسته‌ای است که با چسب چسبانده‌اند اما اثر چسب باقی مانده است. یکی از اشکالاتی که داستان را سخت‌خوان کرده است، دیر دادن اطلاعات است که موجب شده‌ است تا روایت گم بشود. برای مثال خیلی دیر و در صفحه‌ی ۱۸ مشخص می‌شود که دو کاراکتر اصلی داستان، دو دختر هستند. در صفحه ۱۹ معلوم می‌شود که دو قلوی هم‌سان هستند و بعدا هم گفته می‌شود که ما مادرمان را کشتیم در حالی که منظورشان این است که با شیطنت‌ها او را به سمت مرگ سوق داده‌اند. این داستان به یک داستان مدرن به نام خانم مدیر و آن مرد جوان سوق می‌دهد که در آن داستان هم عملا مقصر مرگ خانم مدیر نیستند. در صفحه ی ۱۹ و در قسمت خاطرات دور، اصلا مشخص نیست که چه کسی داستان را روایت می‌کند که خود نقطه‌ی ضعف داستان است. علاوه براین، ماجرای خودکشی دوقلوها خیلی دیر به مخاطب انتقال داده می‌شود. نویسنده در این موارد از تعلیق کاذب استفاده کرده است. ولگات می‌گوید که نویسنده باید در اولین فرصت اطلاعات را به نویسنده بدهد. این جا این کار را نکرده است. برای مثال می‌بینید که در ماجرای خودکشی دخترها، اطلاعات گنگی به مخاطب داده می‌شود. در هر قسمت صحبتهایی بیان می‌شود که می خواهد غیر مستقیم به مخاطب بفهماند که آن دو نفر مرده‌اند اما مستقیم این موضوع را بیان نمی‌کند. این موضوع جز ضعف‌های داستان است. در این داستان نظیره سازی و قرینه‌سازی را می‌بینیم. استاد این موضوع جویس است که در داستان‌هایش استفاده می‌کرده است. درجاهایی از داستان با ابهاماتی مواجه می‌شویم. برای مثال در صفحه‌ی ۶۹ اصلا مشخص نیست که چه گفتگویی بین دو نفر رد و بدل می‌شود. در جایی  دیگر از داستان نیز در میان دو پاراگراف، صحبت‌هایی آورده می‌شود که اصلا مخص نیست این‌ها متعلق به چه کسی است. به نظرم این داستان زیاده‌گویی دارد، اگر چه داستان بلند است.

این منتقد ادبی تصریح کرد: خاطرم هست که در خانه‌ی هنرمندان به همراه آقای دکتر پاینده، نشستی را با موضوع پست مدرن چیست داشتیم. در آن جا نظرم این بود که دو گرایش در داستان پست مدرن وجود دارد. یکی گروهی است که ضد روایت را دارند و به سادگی نمی‌توانیم یک خط مرکزی بین روایت‌ها ایجاد کنیم. پرچمدار این گروه دونالد بارتلمی است. در مقابل در داستان ولگات، خط مرکزی روایت دارد. در حقیقت همه‌ی روایت‌های مرکزگریز را از طریق معنایی به همدیگر متصل می‌کند. در این‌جا هم فجایع جنگ و پراکنده‌گویی‌ها براساس همان محور است و یک نقطه اشتراک دارد. باید بگویم که مترجم به خوبی این اثر را ترجمه کرده است و به ایشان تبریک می‌گویم. دلیل این موضوع این است که من دیدم که کتاب نقشه‌هایت را بسوزان را خانم مژده‌ی دقیقی نیز ترجمه کرده است. ایشان از جمله مترجمین با سابقه است. این ترجمه را با ترجمه‌ی خانم طرزی مقایسه کردم دیدم که یک جاهایی یکی از آن یکی برتر است. بنابراین ایشان خیلی خوب ترجمه کرده است. در همین کتاب هم می‌بینید که ایشان به گونه‌ای ترجمه کرده است که لحن دوقلوها با هم تفاوت دارد و ایشان توانسته است که این موضوع را در ترجمه بیاورد. در بخش دیگری از داستان می‌بینیم که نویسنده نقد عقل مدرن را مطرح کرده است. مهم‌ترین نقص این داستان که البته جزئی است، دیر دادن اطلاعات است. به نظرم نویسنده‌ای که اطلاعات را دیر می‌دهد، یک ضعفی دارد. شما اطلاعات را به موقع بده، اگر توانستی مخاطب را با خود همراه کنی نشان از قدرت در نویسندگی است.

او به داستان دوم، داستان من بزرگ اشاره کرد و گفت: داستان من بزرگ قوی‌ترین داستان این کتاب است. مدرن ذهنی است و راوی آن اول شخص غیر قابل اعتماد است. علائم روان‌پریشی و دیوانگی نیز دارد. تاثیرات رسانه یکی از مهم‌ترین مواردی است که در این داستان وجود دارد. تاثیر رسانه در داستان پست مدرن نیز وجود دارد. راوی گذشته نگر است. بخشی از افکار او، گذشته‌ای خیالی برایش می‌سازد که خودش قهرمان اصلی آن است. تا حدی، نوجوانانی که فیلم زیاد می‌بینند و کتاب می‌خوانند، چنین ویژگی باب است. راوی داستان اعمال ناپسندی نیز دارد. کارهایی مانند دزدی، حیوان آزاری و … یک مقدار او را متعارف می‌کند. این داستان هیچ نقصی ندارد و من نتوانستم اشکالی از آن بگیرم. پس زمینه داستان یک شهر کوچک و یک خانواده‌ی بحران‌زده است. مشکلات زیادی برای او در زندگی پیش آمده است و در جایی به همین موضوع اشاره می‌کند. مهم‌ترین رخداد در زندگی راوی، آمدن مردی به نام مایکل‌سون است. راوی او را من بزرگ خود می‌داند و دلیل اسم داستان نیز همین است. فکر می‌کند که آینده‌ی خودش همین است. این مرد مثل عضوی از آن خانواده در کل مدت زمان روایت داستان است و از ذهن او بیرون نرفته است. راوی، مستقیم مخاطب را خطاب قرار می‌دهد و جمله‌هایی را به او می گوید. این داستان از این وجه شبیه به داستان کلاسیک است اما یک تفاوت دارد. در داستان کلاسیک، این خطابه برای پند دادن به مخاطب است و داستان را تفسیر می‌کند اما در این جا نمی‌خواهد چنین کاری بکند. در این جا با مخاطب درون متنی روبه‌رو نیستیم بلکه با مخاطب تلویحی مواجهیم. این موضوع باعث شده است که داستان لحن صمیمی‌تری پیدا کند.

گودرزی به داستان پل معلق اشاره کرد و گفت: این داستان، یک داستان متوسط است. آلیس مونرو از جمله داستان کوتاه نویسان خوب است اما من نمی‌توانم با او ارتباط برقرار کنم. داستان راجع به مرد و زنی است که زن مبتلا به سرطان شده است. در این داستان تجلی وجود دارد. دقیقا مانند ویژگی‌هایی که در کارهای جویس هست، در کار ایشان نیز هست. تجلی در بخش آخر داستان است. توصیف فضای زیبای شب، پل معلقی که در حالت شکوه است و باعث خوش‌حالی شخصیت اصلی داستان می‌شود. تنها رخداد داستان همین تحول درونی «جینی» است. او در آن لحظه با دیدن آن تصویر احساس خوشایند دارد. داستان تعلیق ندارد، کنش بارز ندارد اما لحن سرد و گرفته است. به دلیل بیماری که برای جینی رخ داده است، هیچ چیز دیگر برای او مهم نیست تا زمانی که آن رخداد درونی برایش رخ می‌دهد.

وی به داستان زمستان پرداخت و گفت: داستان زمستان، مدرن ذهنی محدود به ذهن است. مساله‌ی داستان مرگ غریب‌الوقوع، بیماری لاعلاج و برخورد انسان با آن است. در این جا، زمستان دردآور و سرد با بیماری لاعلاج هماهنگی دارد. در داستان‌های مدرن، توصیف طبیعت، توصیف روان‌شناسی درونی شخصیت است و بنابراین توصیف فصل بخشی از توصیف درون است. نکته‌ی روان‌شناسی جالب در این‌جا این است که راوی با آگاهی از سرطان خواهرش، به زندگی خودش فکر می‌کند. داستان رخداد خاصی ندارد و مساله‌ی سرطان بخشی از زندگی است. تعللیق خاصی ندارد و فقط افکار و احساسات روایت می‌شود. این نوع روایت در داستان‌های مدرن ذهنی وجود دارد.

گودرزی در بخش پایانی صحبت‌های خود گفت: داستان سعادت، داستان بسیار خوبی است. مدرن رمز‌آلود است. راوی اول شخص دارد. طرح بدیع و جدیدی دارد و از این جهت بسیار خوب است. داستان تعلیق‌های زیادی دارد که در بعضی موارد به جذابیت داستان کمک کرده است. توصیفات و لحن داستان بسیار عالی است و در مواردی شاید هیچ توصیف بهتری برای جایگزینی وجود نداشته باشد. یکی از اشکالات این داستان در فلش‌بک‌های داستان به عقب است. در جایی از داستان یک فلش بک ۴ صفحه ای داریم در حالی که دو شخصیت در حال صحبت با یکدیگر هستند. به نظرم فلش بک باید در نقطه‌ی سکون قرار داده شود. برای مثال فرض کنید که موقع صحبت کردن با یک نفر، ناگهان به یاد چیزی بیفتم. چنین چیزی واقعا رخ نمی‌دهد. در این جا واقعا نمی‌توان فلش بک زد و به نظرم نویسنده روش غلطی را برای فلش بک انتخاب کرده است. البته صحبت‌هایی وجود دارد که سرعت ذهنی از سرعت واقعی بیش‌تر است. اما نمی تواند قانع کند. همان‌طور که می‌دانید، گفتار درونی دو شکل دارد. گفتار درونی منسجم و گفتار درونی نامنسجم. گفتار درونی منسجم با تداعی صورت می‌گیرد که بخش اصلی است در حالی که گفتار درونی نامنسجم سیلان ذهن است. این سیلان انسجام ندارد، معانی مشخص نیست اما در گفتار درونی منسجم همه‌چیز کاملا مشخص است. دقت کنید که رمز و راز داستان، پایان بخش آن است.