خبرگزاری فارس – حسام آبنوس: «مفتون و فیروزه» اثر سعید تشکری رمانی بلند با مضمون عشق است که نویسنده در چند پله پایینتر از آن حوادثی که به پیروزی انقلاب اسلامی منتج شده را روایت کرده و به عبارتی میتوان عنوان کرد که خواننده روایتی آمیخته از عشق و مبارزه را میخواند.
به بهانه انتشار چاپ دوم این رمان توسط انتشارات «کتاب نیستان» بر آن شدیم که با این نویسنده که رمانش در جایزه قلم زرین برگزیده شده، گفتوگویی کنیم. در این گفتوگو او از سختیهایی که حین نگارش این رمان با آن دست و پنجه نرم کرده گفت. از نوشتن دوباره رمانش پس از دو سال و نیم سخن گفت و اینکه پس از این زمان رمان را کنار گذاشته و از نو نگارش آن را آغاز کرده است. او در این گفتوگو به شخصیتها و قصه و نحوه روایتش اشاره کرده است. در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید.
*شرایط که ذوبم کرد و نوشتم
فارس: چرا ۷ سال نگارش این رمان طول کشیده و آیا برای خلق آن نیاز به این زمان بوده است؟
برای یک رویداد بزرگ قرار است، یک کار خوب انجام بدهم و در کنار میزان توانایی خود و شناختم از رمان مدرن، اصلی دیگر هم وجود دارد. قهرمانها باید برخاستگی و پیوست مستند هم داشته باشند. به تکنیک و فرمی نیاز داشتم که بدیع باشد تا مخاطب بتواند در خوانش رمان فضا را دیدنی بخواند. این دیدن و خواندن شد ادبیات سینما. تا هم برای مخاطب به مثابه رمانی مدرن از یک وضعیت ناب باشد.
حالا در این رویکرد ملی به جهت مفهوم و تکنیکال و به جهت ساختار رمان در این هفت سال، شروع بیماری «ام.اس» را هم جمع کنید. در این هفت سال من بابیماری «ام.اس» هم رو به رو شدم و یک سال بخاطر کیست ایجاد شده در حنجره تکلم هم نداشتم. رادیوتراپی و بسیاری از مشکلات هم با من بود. اما یک قول به آقای شجاعی و یک دین بر عهدهام بود. فکر کنید اگر نیمه راه، زندگیام پایان میگرفت. دوست داشتم رمانی که از من باقی میماند نه نیمه باشد و نه به جهت توانایی یک رمان از یک رویداد بزرگ – الکن -جلوه کند. خوب تکلیف با خودم روشن بود. باید بارها باز نویسی میکردم و با قهرمانان حقیقی هم رو به رو بودم، آن هم در بغرنجترین شرایط که ذوبم کرد و نوشتم.
فصلهای رمان را باید آدمهایی که با آنها گفتوگو کرده بودم را میخواندند و نظر میدادند و بازنویسی نامها و فصل خیلی اوقات اتفاق میافتاد. من نویسندهای تندنویس و زیادخوان هستم و نظم در کارم حرف اول را میزند. این شرایط و تواما بیماری و جراحی حنجره و رادیو تراپی و لیزر درمانی و شرایط درمان و تحریمهای دارویی آن دوره را هم اضافه کنید. طوماری است از سختی! اما اراده کرده بودم نقش خوبی به یادگار بگذارم و اگرهای بسیار!
*«مفتون و فیروزه» را بعد از دو سال و نیم نوشتن از نو شروع کردم
فارس: در این مدت چند بار آن را بازنویسی کردید؟
گمان کنم چهار بار باز نویسی و بعد یک باره همه چیز را کنار گذاشتم – از نو و از نقطه صفر بعد از دو سال و نیم کار «مفتون و فیروزه» را دوباره و بدون هیچ استفاده از نگارش قبلی نوشتم. حتما میپرسید چرا؟ چون از روند کار راضی نبودم و قهرمانانی جدید وارد اثر شدند، برای من نگارش رمانهایم به باز نویسی چندباره و گاهی در حد هیچ چیز نماندن از نوشته قبلی خودم اعتقادی راسخ دارم در پایان هر بازنگاری حالم این است که بعد از خوانش آیا احساس خوشایندی به جهت فرم و محتوا دارم یا نه و من این حس را نداشتم.
هرچه نوشته بودم جز قهرمانانم دور ریختم و دو باره رفتم سراغ تحقیق، دوباره و گفتمانهای میدانی و پژوهشی جدیدی را پیدا کردم که تو انست راهم را باز کند و فرم رمان هم به جریان نوتری تبدیل شد. الان هم در گیر ویراست نوینی از «مفتون و فیروزه»ام و در گیر آن هستم که برای چاپ سوم «مفتون و فیروزه» را در یک جلد فشرده ارایه کنم، «مفتون و فیروزه» برای من همیشه در حال باز سازی و نوآفرینی است. چون معتقدم این رمان اعلام یک ضرورت به ادبیات متعهد و انقلاب است که جایش در ادبیات ایران و روزگار ما خالی است. چون قهرمان پستویی و خیالی ندارد و درضمن به تکنیک رماننویسی نوین هم وفادار است. «مفتون و فیروزه» در چاپ سوم کتاب رمانی است که از نوزاده شده است و بسیار فشرده شده است و هم چنان به – ادبیات سینما – وفادار است.
*زندگی خصوصی هنرمندان را با مقام معظم رهبری نوشتم
فارس: شما در حدود ۵۰ صفحه اول رمان (حدود ۵ درصد از کل رمان) حدود ۱۱ شخصیت اصلی رمان را به خواننده معرفی میکنید. این تعدد شخصیت در ورودی رمان ممکن است خواننده را گیج کند. با این سخن موافقید؟ ۱۱ شخصیتی که بار اصلی رمان را تا پایان بر دوش دارند.
برداشتهای ما در باره رمان نسبت به هم متفاوت است. یک رمان خوب باید فرمول ریاضیات و هندسه مضمونی و تکنیک راحتخوان داشته باشد. من اعتقاد دارم که در فصل نخست خواننده باید به تحلیل و معرفی اشخاص و تکنیک رمان برسد. یعنی در فصل اول رمان در محتوا و تکنیک خودش را به مخاطب تفهیم کند. نظم ارسطویی برایم جایش را به نظم نسبیتگرای انیشتین داده است. به همین دلیل انیشتین را پدرهنر مدرن میدانم. چالشی هم نیست. رمان مدرن ذاتش همین است. کوندرا در «بار هستی» و حتی مانویل اشمیت در «انجیلهای من» و نویسندهای چون دکتروف در بیلی بابگیت مگر چه میکنند؟ مشکل ما در ریاضیات رمان مدرن حل مساله است. رمان مدرن به جای دعوای خیر و شر بسیاری از اوقات وضعیت دو نیک شر خیز را دربرابر یک سیستم جهنمی نشان میدهد. مگر در حوزه ادبیات انقلاب ما چند رمان داریم که به جای تهییجهای ساواک بازی به عینیت مردم ساده کوچه و خیابان و هنرمندان و روشنفکران بیاسلحه توجه کنند و بنویسند.
«مفتون و فیروزه» حاصل یک نگاه عاشقانه خصوصی از مردم ایران با تاکید بر هنر متعهد است. بسیار سعی کردم زندگی خصوصی و شهودی مردم و هنرمندان را با مقام معظم رهبری در دهه پنجاه مشهد بنویسم. نقدهای «مفتون و فیروزه» در دو چاپ گذشته را بخوانید و ببینید چه کسی احساس خستگی کرده است. همه میگویند ریتم و ساختار متفاوت اما خوشخوانی رمان ما را مجذوب کرد. بحث تعریف اصلا نیست. من از ریاضیات رمان حرف میزنم. خب حالا این مدل رماننویسی که با تکنیک – ادبیات سینما – مینویسم همه تلاشم این است، تا مخاطب رمان را در حین خوانش بببیند با همان تکنیک سینمایی که کلوزآپ دارد، لوکیشن متنوع دارد. شورت کات رابرت آلتمن سینماگر معروف را ارایه میکند. مدیوم شات و لانگ شات دارد. من برای این رمانم را بارها و بارها بازنویسی کردم تا به ریتم خوشایندی برسم، رمانی با این حجم شخصیت و شناور بودن در رویدادهای خصوصی مردم ایران در حوزه جغرافیایی مشهد و هنر متعهدی که از یک دوران سپری شده و حافظه جمعی را ارایه کند! پس شخصیتهای رمان از دل یک رویداد کاملا مشخص بیرون آمدهاند و برعکس رمانهای تهییجی، وضعیت کاملا زیستگرایانه دارند و انگار که همه در بوم و شهر و خانه خود دارند و یک رویداد عظیم را نه تعریف بلکه با آن مشارکت میکنند و همچنان که برخی از قهرمانان رمان «مفتون و فیروزه» بعد ازچاپ کتاب به فراخور مشاغل مردمی که داشتند اقدام به خرید کتاب و هدیه دادن کتاب کردند. از راننده تاکسی تا لباسفروشی که به مشتریان خود کتاب را هدیه میدادند. من رمانهای زیادی نوشتهام، اما «مفتون و فیروزه» برایم آنقدر خاطرههای شیرین دارد که به حق جا دارد بگویم آقای سیدمهدی شجاعی و انتشارات کتاب نیستان اگر پشتیبانی از من نمیکردند، این رمان وجود نداشت و قطعا مشارکتی هم برای خواندنش وجود نداشت.
*قهرمانان رمان کشف شدهاند
فارس: حالا که از شخصیتها شروع کردید بد نیست عرض کنم که شخصیت پردازیهای «مفتون و فیروزه» به شدت عمیق و باور پذیر است. برای رسیدن به هرکدام از شخصیتها چه میزان وقت گذاشتید؟ چون رمان شما حدود ۵۰ شخصیت اصلی و اثرگذار دارد که این تعداد منهای شخصیتهای فرعی هستند. برای خلق آنها چقدر مطالعه کردید؟
دیدار است و دیدن و شنیدن، صوت و تصویر. سیستم فکری من اساس کارش بر مبنای «دیدن و بودن» است. من از قهرمانانم دو برداشت میگیرم. یکی وقتی کنارشان رفتهام را میبینم و یکی وقتی آنها را مینویسم. حالا در این کنش میان دیدن و شنیدن و خواندن، اینها آدرس به من میدهند. نویسنده بدون نشانی و آدرس، خیالینویس است. من آدم خیال نیستم. ولی اهل کشفم. کشف، دقیقترین آدرس ادبیات من است. این قهرمانان کشف شدهاند!
*منتظر هیچکس جز مخاطبانم نیستم
فارس: یکی از نکاتی که در مورد «مفتون و فیروزه» میتوان گفت نوع روایت آن است. ما شاهد حضور یک راوی اول شخص در رمان هستیم که از زاویه دیدهای متفاوت به روایت ما وقع می پردازد. برخی معتقدند این تغییر زاویه دید ضعف است اما در داستان مدرن این نحوه روایت دیده میشود. از این منظر آیا رمان شما یک رمان مدرن است؟ در این مورد توضیح میدهید.
رماننویس به مدد کلمات داستان مینویسد، اما خودش آن را میبیند. همه تلاش من برای مخاطبم این دیده شدن است. توانایی تبادل، اصلیترین وظیفه نویسنده است. روایت کردن هنر نویسنده است. خب قصهات را بگو. درستتر اینکه تو من را ببر جایی که میخواهی. برده شدن یعنی مشارکت نویسنده با خواننده و انتقال.
جهان متن من میزانسن و حرکت است. حضور در رویدادهای دیدنی. شورتکات یا مشارکت دیدن در فصلهای کوتاه رمان درست مثل پلان سکانس سینما است. اما در ادبیات رمان دکو پاژ شده است. دوربین سر شانه و حرکت دارد. مگراعتقاد پل ریکور در کتاب «رمان و روایت دلالت» برای چیست؟ همه چیز درچگونگی روایت است که خواندنی را دیدنی میکند. من با حافظه خودم رمان مینویسم. چون خودم و شهرم به مقدار غنی شده یک مکتب ادبی دارد. مکتب خراسان. هرکس هم شهر داستانی خودش را میسازد و مینویسد. فهم روایی و دیدنی شدن برای مخاطبانم در همه رمانهایم وجود دارد و اصلا پنهان هم نمیکنم. دکوپاژ کردن ادبیات یک تکنیک آشکار برای من است و منتظر هیچکسی جز مخاطبانم هم نیستم که از اینگونه نوشتن من و دیدنیشدن هر رمان لذت ببرند.
فارس: در این رمان شخصیتهای متنوعی را شاهد هستیم که در واقع هرکدام نماینده یک قشر هستند. این خواست خودتان بود که تمام اقشار در رمان شما نقشآفرینی داشته باشند؟
بله دقیقا. خوی من است که همه باشند بیسلطه! اما شرها جای بیشتری بگیرند، چون شرند. این شری کردنها رمان را میسازد. شخصیت دانشگر در رمان پیوسته مدعی است، اما مغلوب. این غلبه کیست؟ مغلوب اصلیترین روح درام را میسازد. مخاطب در اولین گام میپرسد، چرا باید تو را بخوانم؟ و در نخستین فصل باید پاسخ بگیرد تا ادامه دهد و تا پایان کتاب این پرسش، ادامه باید داشته باشد. این نقشآفرینی همه آدمهاست که رمان را خواندنی و دیدنی میکند.
فارس: شخصیتها در «مفتون و فیروزه» رفت و آمدهای خوبی دارند. یعنی با توجه به تعدد آنها خواننده در بزنگاهها شاهد حضور و به عبارتی بازگشت شخصیت به قصه است. چطور به این بزنگاهها رسیدید؟
شرایط همنشینی باید در بزنگاهِ نخستینِ رمان فراهم شود. رمان باید دارای قهرمان آرتیستیک باشد از هر طبقه و هرقشری. لایه در لایه. بدون شرایط زمانی اعلام حضورکنند. یعنی سازمان نظم دهنده داشته باشند که اصلا فوتوشاپ سازی نباشد. مخاطب سر راست برود به فضا و اتمسفر رمان. کی و کجاهستم مال فصل بعدی است و باز پرسشی دیگر و ارجاع به فصل بعدی، این سفر رمان است، و هم نشینی و بودن همه درکنار هم. ادبیات انقلاب و خود آن روزها بر خلاف امروز بود، در عین جداییها رود شدند و جاری.
*در رمان انقلاب با وضعیتی بغرنج روبرو هستیم
فارس: توصیفها نقش پررنگی در ساخت «مفتون و فیروزه» دارد ولی اصلا خسته کننده نیست. برای خسته نشدن خواننده چه راهکاری را به کار بردید؟
اگر هوش نویسندگی ما با درایت به مخاطب نه دیکته و دخالت بلکه به یک روش و سیستم دست یابد، رمان در عین هدفگزاری بر تکنیک و محتوای غنی شده، فقط با تکنیک نوع روایت توسط لایه درون اثر آشکار میشود. چگونگی تبدیل این هوش در پنهانسازی محتوا و تکنیک توام است. همه تلاش من تکامل این روند بوده و قطعا مخاطب با اثر پیوندش بخاطر همین هوش تکنیکال است و فراموش نکنیم ما در ادبیات انقلاب با وضعیتی بغرنج و بسیار فراموش شده به جهت تولید رمان انقلاب رو به رو هستیم که کماکان ادامه دارد.
*ادبیات سینما یک گزینش برای خواننده است
فارس: این رمان به شدت یک اثر تصویری است و خواننده آن تصاویر را در پیش چشمان خود مجسم میکند. این ریشه در تجربه شما در بحث هنرهای نمایشی دارد؟ دیگر اینکه این تجربه در نگارش «مفتون و فیروزه» چه اندازه به کمک شما آمد؟
ببینید من سر و کارم با ادبیات دراماتیک است و قطعا در هر وضعیتی جوهره درام برایم اهمیت دارد. درام یعنی قابل خوانده شدن رمان و ادبیات، اینکه من آن جاها هم هستم و اینجاها هم هستم یک معنا دارد و معنای روشنش میشود نویسندهای که از زادگاهش و بومش فقط مینویسد.
سه قالب رمان، نمایشنامه و فیلمنامه مینویسد و کارگردانی میکند، این قالبها را در رماننویسی هم آوردم. کارگردانی و میزانسن میلیمتری هر فصل برای خواندن و تواما دیدن. رمان دیدنی از دل رمان خواندنی بیرون میآید. خیلیها فکر میکنند تکنیک – ادبیات سینما – معنایش این است که رمانی را برای پیشنهاد به سینما بخاطر ساخته شدن فیلم بنویسیم. من میگویم که اصلا چنین نیست. من هر بار بخواهم داستانی را برای تلویزیون و سینما بنویسم، طبیعی است که به جای رمان، فیلمنامهاش را مینویسم که بارها نوشتهام و ساخته شده است. ادبیات سینما یک گزینش برای خواننده است تا رمان را بتواند در حال خواندن ببیند و رمان تصویری باشد تا شفاهی و صرفا مکتوب و پر از برشهای کلامی. کلمه در چنین رمانی به شیوهای برای خواندن و دیدن میشود!
منبع: فارس