شیوه‌ی سودای عشق

«عذاب دوست داشتنِ» عبدالجبار کاکایی مجموعه‌ای شامل شصت‌وچهار ترانه است. این ترانه‌ها عموماً تم عاشقانه دارند. به‌جز هشت ترانه، برای بقیه‌ی ترانه‌های کتاب آهنگسازی شده و خوانندگانی نام‌آشنا آنها را خوانده‌اند. از سالار عقیلی و محمد اصفهانی و علی زندوکیلی گرفته تا فریدون آسرایی و مجید اخشابی و رضا صادقی و بقیه. از بین همه‌ی خواننده‌ها، کاکایی بیشترین همکاری را با فریدون آسرایی داشته و بهروز صفاریان هم بیشترین ملودی را روی ترانه‌هایش گذاشته است. اسم کتاب، «عذاب دوست داشتن»، از متن ششمین ترانه‌ انتخاب شده؛ ترانه‌ای که بهروز صفاریان برایش آهنگسازی‌ کرده و علی لهراسبی آن را خوانده: «بمون، ولی به‌خاطر غرور خسته‌ام برو/برو، ولی به‌خاطر دل شکسته‌ام بمون/…/بمون که بی تو زندگی تقاص اشتباهمه/عذاب دوست داشتن تلافی گناهمه». ‌

هر کدام ‌ما ممکن است با ترانه‌ای خاطره داشته باشیم. با ورق زدن کتاب و زمزمه کردن ترانه‌ها، صدای خواننده‌‌ی آن ترانه در گوشِ خاطر‌مان اوج می‌گیرد و باقیِ روایت عاشقانه را از لابه‌لای سطرهای کاکایی، در فضایی نوستالژیک، با صدای او می‌شنویم. راستی که ترانه‌ها بی ملودی و آهنگسازی و بی اجرا چیزی کم دارند. واژه‌ و معنا و شاعرانگی و موسیقی همه در ترانه هست. هویت اثر معلوم است. اما کلام در قالبِ ملودی و با صدای خواننده‌ رنگِ دیگر می‌یابد و جانی تازه می‌گیرد. این ترانه‌ی زیبا را از کتاب با هم بخوانیم؛ ترانه‌ای که فرید سعادتمند برای آن آهنگ ساخته و صدای اصفهانی شکوه و تمنای خاصی به آن بخشیده: «چه در دل من/چه در سر تو/من از تو رسیدم به باور تو/تو بودی و من/به گریه نشستم برابر تو/به‌خاطر تو/به گریه نشستم/بگو چه کنم؟/با تو/شوری در جان/بی تو/جانی ویران/از این زخم پنهان/می‌میرم…».

عبدالجبار کاکایی، شاعر و ترانه‌سرای شناخته‌شده، خود درباره‌ی آغاز شعر سرودنش می‌نویسد: «تازه پانزده سالم بود، بوی نجیبِ بچگی داشتم. هنوز در عضلات پاهایم شوق گریزِ کودکانه‌ی “گرگم‌به‌هوا” بود. قدِ علمم نمی‌رسید به کتابخانه. تمام نبودم. عقلِ سفت و کالی داشتم. خیالم خیالات بود، تخیل نبود. در تصرف کلمات نبودم که شعر آمد. دق می‌کردم اگر این نبود…».

کاکایی در ترانه‌سرایی بیانی ساده دارد و در عین حال سعی می‌کند از سهل‌انگارانه رفتار کردن و دامن زدن به ابتذال و سانتی‌مانتالیسم فاصله بگیرد. او در انتخاب کردن وزن‌های عروضی برای نوشتن ترانه‌ دقت نظر به خرج می‌دهد و مثلاً، چنان‌که این روزها بسیار می‌بینیم، برای ترانه‌ای با تم اندوه وزنی ریتمیک و شاد انتخاب نمی‌کند. می‌توان گفت دستِ کم در این روزهای بی‌ ترانه و شعر، ترانه‌های او از حداقل‌های سلامت و خلاقیت برخوردارند، برخلاف بسیاری از ترانه‌های امروز که یک‌سره نگاهی پر‌ ملال و رنج دارند و فاقد نگاه و جهان‌بینی عمیق‌اند. در نمونه‌ای عاشقانه از ترانه‌های کتاب می‌خوانیم: «واسه هم تو عکسا عاشقونه‌تر/واسه هم تو عکسا دیوونه‌تریم/من نمی‌گم، ولی این عکسا می‌گن/ما چقدر از دل هم بی‌خبریم/خیلی وقتا عشقو از یاد می‌بریم/یادمون رفته یه روزی چی بودیم/دو بار آفتاب بزنه، بارون بیاد/کی می‌دونه ما تو دنیا کی بودیم».

کاکایی در سال‌های جنگ، به‌عنوان شاعر، برای آنها که با سودای عشق و وصل رفتند و بازنگشتند، برای رفقای رزمنده‌اش، نوشت و این رویه‌ را در سال‌های بعد نیز ادامه داد. او با به‌کارگیری خلاقانه‌ی کلام سعی کرد بخشی از حس اندوهِ ناشی از فقدان را در روایت‌های خود بیان کند و در این آثار کمتر به سمت شعاری نوشتن لغزید. او درباره‌ی تأثیرپذیری آثارش از جنگ در روزنامه‌ی شرق می‌گوید: هر اثری که بعد از جنگ به وجود می‌آید به‌نوعی متأثر از جنگ است، گرچه شاعرش ممکن است این ادعا را نداشته باشد. سهراب روایت معروفی دارد که می‌گوید من به هندوستان رفتم و  درباره‌ی گرسنگان هند شعر نگفتم، ولی هر وقت از گل سرخ گفتم دهانم از طعم گرسنگی گس شد.» در ادامه‌‌ی همین‌ نگاهِ کم‌وبیش رمانتیک و فارغ از شعار و جان‌مایه‌گرفته از جنگ بود که این شاعر انقلاب در فرایند سرایش شعر‌ها و ترانه‌ها از «عشق» نوشتن را جدی‌تر گرفت. در برخی ترانه‌های او می‌توان تلاقی «عشق» و «جنگ» و «اندوهِ از دست دادن» و «دلتنگی» را به‌وضوح دید و همین‌جاست که او به اوج می‌رسد؛ جایی که رنج و عشق در روایت‌هایش با هم تلاقی می‌کنند. در این کتاب هم برخی ترانه‌ها با این نگاه نوشته شده‌اند: «آی مادرای مهربون/بچه‌هاتون، بچه‌هاتون/دسته‌گلایی که دادین/به جبهه‌ها فرستادین/حالا با تابوت اومدن/با بوی باروت اومدن/سر ندارن، پا ندارن/چشم تماشا ندارن…».

تجربه‌های شعری کاکایی بیشتر در قالب غزل و مثنوی است، اما او تجربه‌هایی نیز در شعر نیمایی و سپید دارد. کاکایی از سال‌ها پیش ترانه نوشتن را جدی گرفت و به‌تدریج با درک درست و دقیق از ادبیات کلاسیک فارسی توانست به بیانی ساده و صمیمی در ترانه‌سرایی برسد. برای کاکایی مهم است که آنچه می‌نویسد بیش از هر چیز شعر باشد و عناصر تخیل و شعری در آن مشهود و آشکار باشد (مثلاً بالاتر، جایی که خود درباره‌ی آغاز شعر سرودنش می‌نویسد، رنگ شاعرانگی در کلماتش پیداست) که البته گاه این در ترانه‌‌هایش محقق نمی‌شود و برای رعایت وزن و قوافی و اجرای درست عروض در ترانه‌‌ها دستش بسته می‌شود. اما در پاره‌ای از ترانه‌هایش نیز این اتفاق به‌خوبی رخ می‌‌دهد و می‌بینیم که عیار خلاقیت و شاعرانگی اثر بسیار بالاست.

طی این سال‌ها از کاکایی کتاب‌های متعددی منتشر شده، از جمله: «آوازهای واپسین» که اولین مجموعه‌شعر اوست، «زنبیلی از ترانه»، «حق با صدای توست»، «هرچه هستم از تو دورم»، «با تو این ترانه‌ها شنیدنی است»، «بی چتر و بارانی»، «حتی اگر آیینه باشی»، «دنیای بی آواز»، «حبس سکوت» و «تاوان کلمات».

منبع: الف