«لم‌یزرع» روایتی از مظلومیت شیعیان عراقی در دوران دفاع مقدس +فیلم

به گزارش خبرنگار ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، رمان «لم‌یزرع» نوشته محمدرضا بایرامی تاکنون برگزیده جایزه کتاب سال، برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد و برگزیده جایزه شهید حبیب غنی‌پور شده است.

محمدرضا بایرامی نویسنده معاصر ایرانی است که در روستای لاطران، استان اردبیل به دنیا آمد. وی در نوجوانی آثار صمد بهرنگی علاقه‌مند شد و به گفته خود اولین قصه‌اش را برای رادیو فرستاد. سپس در کارگاه‌های قصه‌نویسی ثبت‌نام کرد، اما به دلیل مسائل مالی مجبور شد به سمت کار رفته و از ادامه آن کارگاه‌ها خودداری کند. بایرامی با کتاب «کوه مرا صدا زد» از قصه‌های سبلان توانست جایزه خرس طلایی و جایزه کبرای آبی سوئیس و نیز جایزه کتاب سال سوئیس را از آن خود کند. وی در حال حاضر رئیس خانه داستان ایران است. بایرامی بارای نگارش کتاب داستانی «گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند»، توانست جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را کسب کرد.

در چهارمین دهه از انقلاب اسلامی و دومین دهه از پایان دفاع مقدس، عرصه ادبیات داستانی دفاع مقدس در کشور متوجه یک رهیافت تازه شده که بر مبنای آن بسیاری از نویسندگان فعال در این عرصه سعی در ترسیم چهره غیر انسانی جنگی دارند که به ایران تحمیل شد، برای این منظور تصمیم گرفته‌اند تا برای انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانی‌ها بروند. به عبارت دیگر در این رهیافت تازه، سیاهی جنگ از زاویه نگاه افرادی به تصویر کشیده می‌شود که خود آغاز کننده این رویداد بوده‌اند.

رمان «لم‌یزرع» نوشته محمدرضا بایرامی با چنین رویکردی نوشته شده است و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراقی در طول هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده و اگر حضور نداشته‌اند نیز زندگی و عرصه چنان بر آن‌ها تنگ می‌شده که توان فکری و جسمی برای زندگی باقی نمی‌مانده است. «لم‌یزرع» با چنین موضوعی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمین‌های کشاورزی‌شان را نابود می‌کند.

داستان این رمان با هوشمندی نویسنده و برای دور شدن از لختی و کرختی فضا از چند زاویه دید بهره می‌برد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنت‌های قبیله‌ای اجازه وصلت به آن‌ها نمی‌دهد. سعدون در بن‌بست این رویداد تصمیم می‌گیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست، فرجامی که برخلاف تصورش نه در جبهه که در زادگاهش که از آن فراری شده رقم می‌خورد.

محمدرضا بایرامی که از نویسندگان پرکار در عرصه ادبیات دفاع مقدس به شمار می‌رود در این رمان استیصال انسان در مقابله با پدیده جنگ را به زیبایی به تصویرکشیده است. او انسان‌هایی را به تصویر می‌کشد که از سویی در مواجهه با جنگ وجه انسانی زندگی خود را به کلی از دست داده‌اند و از سوی دیگر انسان‌هایی را تصویر می‌کند که جنگ اجازه چشیدن طعم شیرین زندگی را از آن‌ها گرفته و به استیصال کشیده شده‌اند.

بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی می‌شد از آن سراغ گرفت، روایت‌های داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بک‌هایی داستانی، با تغییر موقعیت، فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیه‌ای را در فضای دیگر روایت می‌کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.

شاید بتوان درخشان‌ترین بخش این رمان را پایان‌بندی و فصول پایانی آن دانست که تکلیف قهرمان داستان را به نوعی مشخص می‌کند و فرجام پایانی زندگی او را درست در زمانی که احساس می‌کند به آرامش نزدیک شده، مشخص می‌سازد؛ زیبایی روایت این بخش و تصویرسازی‌های زیبای آن را باید بهترین بخش این رمان به شمار آورد.

رمان «لم‌یزرع» شاید آغازی درخشان است بر فصل تازه‌ای از خلق ادبیات داستانی دفاع مقدس که سعی دارد رویکردی تازه بر این گونه از داستان‌نویسی رقم بزند.

منبع: آنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *