ادبیات دینی را که درونمایهای برگرفته از دین دارد، میتوان زیرمجموعهای از ادبیات آیینی دانست. این گونه از ادبیات ایران بیشتر اشاره به موضوعات مشخص دینی، تاریخ اسلام و شخصیتهای مهم تاریخ این دین مبین داشته و مبانی اعتقادی، اصولی و بحثهایی در مورد معاد و توحید را در چارچوب ادبیات دینی مورد توجه قرار میدهد. اگرچه این موضوع در ادبیات ما بیشتر با مدح و ستایش در منظومهها توسط شاعران شروع شده، اما به جرأت میتوان گفت داستان برای بیان این منظور قالب هنری مناسبتری دارد. داستان در ادبیات دینی یا آیینی این ویژگی را دارد که جهانی خلق کند تا بدون احساس حضور مستقیم نویسنده در آن دیگر مدح و اغراقی در کار نبوده و در نتیجه متن از باورپذیری و مقبولیت بیشتری برخوردار باشد.
مجموعه داستان «تنها همین کلمات» شامل چهارده داستان کوتاه از نویسندگان جوان و فعال در عرصه ادبیات داستانی ایران که حاصل کار آنها عرض ارادتی به امام سوم شیعیان حضرت امام حسین (ع) و خاندان ایشان است. داستانهای کوتاهی به قلم سید حمزه موسوی، فائزه حقشناس، شکیبا خسروی، الهه شهبازی، مهین پایمزد، مونا امیری، زهرا سادات موسوی، رضوان کفایتی، فاطمه آراسته، فاطمه عزیزی، مریم رستمی و مریم ولی که اغلب سعی کردهاند اندیشۀ غالب در فرهنگ عاشورا را در آثار خود به مخاطب عرضه کنند.
مضمونسازی و خلق موقعیت داستانی برای بازخوانی و رساندن مفهوم و مضمون به مخاطب، نقطۀ مشترک تمام این قصههاست. همچنین لابهلای جهان تاریخی و دینی داستانهای این مجموعه پیوند عمیق، مستمر و مداوم اعتقادی میان چند نسل جامعه با موضوع عاشورا و محرم دیده و احساس میشود. آموزههایی اخلاقی، اجتماعی که با هدف یادآوری ماجرای عاشورا خلق شدهاند؛ گویی هر یک از داستانها رسالتی را بر عهده دارند که علاوه بر دغدغۀ نویسندهاش ابزاری در راستای یادآوری آنچه بر انسان گذشته نیز هست.
نویسندگان «تنها همین کلمات» برای پرداختن به موضوعات خود گاهی به تاریخ رجوع کرده و یک رویداد یا روایت تاریخی درباره واقعۀ عاشورا را دستمایۀ آفرینش داستان خود کردهاند و گاهی هم در بستر و فضای معاصر به سراغ سوژههای داستانی کنونی رفته و کنش و واکنش شخصیتهای قصههایشان را در روبهرویی با جریان عاشورا به تصویر کشیدهاند. وجود لحظات و نکات ظریف و در عین حال تأملبرانگیز دربارۀ ماجرای عاشورا و ساده و رواننویسی موجب تبدیل کلیت این کتاب به مجموعهای تازه و متنوع در راستای مدیحه و مرثیه داستانی شده است.
از میان قصههای این کتاب که در زمان گذشته رخ میدهند، «گوشواره» حدیث زیوری است که از اسرای خاندان پاک پیامبر به خانهای راه یافته و تشویش و کابوس ناآرامیهایی را به تکتک اهالی خانواده منتقل کرده است. «سه خط، سه نشانه» نیز روایتی از عابس پسر ابیشبیب اهل قبیلۀ بنیشاکر و یکی از یاران امام حسین (ع) در جنگ میان حق و باطل است. نویسندۀ داستان «دیدار» هم ماجرای سواربنمنعم را روایت کرده که در جنگ کربلا با وساطت دو تن از هم قبیلهایهایش از مرگ توسط دشمن میرهد اما …
در «یک مشت گندم، دو عالم آتش» خوانندۀ چگونگی شهادت امام شیعیان توسط شمربنذیالجوشن هستیم که پایاندادن به حکومت حسین (ع) و فرزندانش را وظیفۀ خود میداند. «بیقرار» نیز روایت دیگری از واقعۀ عاشوراست و چگونگی مشارکت عمربنسعد در شهادت امام مؤمنان. نویسندۀ «سفیر عشق» نیز از همراهی وهب با امام کربلا نوشته که وی را تنها نگذاشت و در یاری او کوتاهی نکرد. اما داستان «کینه شیطان» خواننده را به بستر ظلم قرنها پیش از تاریخ واقعۀ کربلا و تقوای مردان خدا و زنان باایمان در مقطع دیگری از زمان میبرد؛ حدیث اندوه و دلشکستگی زکریا در برابر طعنهها و ستم مردم زمان خود و قصۀ تسلیم وی به امر پروردگار.
سایر داستانهای کتاب جلوههایی از بصیرت و نور جریان کربلا را در وقایع عصر امروز به تصویر کشیده است؛ چنانکه در «تسبیر» روضههای دهۀ محرم مرد لات و شروری را که اهالی محل از اعمال وی به ستوه آمدهاند، تحت تأثیر قرار داده و متحول میکند. «همه آمدهاند» نیز ماجرای شرمندگی و سرگردانی کسی است که میبایست برای پیرزن گمشدهای روضۀ حضرت عباس بخواند اما او را نمییابد تا اینکه …
تشنگی و عطش آغازگر داستان «عطش دریا» و جریان سیالی بین گذشته و حالِ گرگهایی است که از روی عداوت و کینه به حرم نزدیک میشوند. همچنانکه در «استیصال» نیز نویسنده گرما و عطش و تشنگی و بیآبی به علاوۀ بیقراری و کلافگی فرزند ششماهۀ شخصیتهای داستان را سوژۀ مناسبی برای وصل ماجرا به واقعۀ کربلا یافته و به آن پرداخته است. در «حکایت سایه» نیز راوی از حضور خود در مسیر کاروانهای عازم کربلا و خدماتش به زائرانی میگوید که از نگریستن به چهرۀ آنان لذت میبرد. «الطین» هم حکایتی خواندنی از تربت کربلاست و ماجرایی که در فرودگاه لندن بر آن میگذرد.
در بسیاری از داستانهای این مجموعه نمادهایی که نویسنده با هدف خاصی فراتر از یک کلمه از آنها استفاده کرده تا معنایی فراتر از آن برداشت شود، به چشم میخورد. داستان «به تلخی قهوهای و به رمزآلودی بنفش» از جملۀ همین قصههاست که روایت تکامل زن است: «زنانی که تصمیم گرفتند در بخشی از تاریخ بایستند. روبهروی مردها، روبهروی جهان و تلخ باشند مثل رنگ قهوهای، بنفش باشند و گم بشوند در زمان اما همیشه ردشان بماند روی صورت تاریخ…».
منبع: الف