نویسندۀ مهاجر هیچگاه نمی‌تواند از هویت مردم و میهنش منفک شود

پاندمی کرونا خواه ناخواه روی تمام ارکان زندگی ما اثر گذاشته و خواهد گذاشت. ادبیات نیز از این امر مستثنی نیست. نشانه‌های این تأثیرگذاری به تدریج در حال افزایش است. به نظر می‌رسد که تم اصلی برخی آثار ادبی در زمینۀ داستان و رمان و نیز برخی فیلم‌ها از موضوع کرونا مایه گرفته است…

زهره مسکنی: جان دوست شاعر و نویسنده کرد زادۀ شهر کوبانی در کشور سوریه است. وی تا کنون چندین رمان به زبان‌های کردی کرمانجی و همچنین دو رمان به زبان عربی نوشته که بعضی از این آثار به زبان‌های سورانی و عربی و فارسی ترجمه شده‌اند. جان دوست که ساکن آلمان است، در اثر جدید خود، «در چنگال کابوس» به شیوه‌ای تازه از نگارش دست زده و شروع به ثبت هر آنچه طی مدت شیوع کرونا بر وی گذشته کرده است. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی ما با این نویسنده دربارۀ همین اثر است. با این توضیح و سپاس از فاروق نجم‌الدین، مترجم کتاب «در چنگال کابوس» که این گفت‌وگو را برای مجله «کافه داستان» ترجمه کرده است.

***

جان دوست در گفت‌وگو با «کافه داستان»:

نویسندۀ مهاجر هیچگاه نمی‌تواند از هویت مردم و میهنش منفک شود

کافه داستان: شما در کتاب «در چنگال کابوس» به شیوه‌ای تازه از نگارش و ترکیبی از روایت داستانی و غیرداستانی دست زده‌اید. چه چیز باعث انتخاب و به‌کارگیری چنین شیوه‌ای برای نوشتن این اثر شد؟
جان دوست: این اثر در حقیقت زاییدۀ ‌شرایط خاصی بود. شیوع ناگهانی پاندمی کرونا و انتشار خبرهای پیاپی که از تعداد روزافزون قربانیان حکایت می‌کرد موجی از هراس و وحشت را به وجود آورده بود. ماهیت بیماری در روزهای آغازین خود ناشناخته بود و مانند هر موضوع ناشناختۀ دیگر پرسش‌های متعددی را با خود به همراه داشت. طبیعی است که من در آن شرایط که درک کاملی از موضوع نداشتم نمی‌توانستم داستان یا رمانی دربارۀ آن بنویسم. ایدۀ اولیۀ من این بود قبل از هر چیز به ثبت واقعیت ملموس بپردازم و روزنوشت‌نویسی مناسب‌ترین قالب برای ثبت واقعیت عریان بود. سعی کردم مشاهداتم و هر آنچه را برای من و خانواده و آشنایانم رخ می‌دهد را بدون رتوش خاصی ثبت کنم. حس می‌کردم که این بیماری رخداد خاصی خواهد بود که دنیا را در آستانۀ تغییری شگرف قرار خواهد داد. وظیفۀ خود می‌دانستم که چگونگی مقابله دنیا با این بیماری را برای خود و دیگران توضیح دهم. در عمل اما مشاهدات رخدادهای روزمره مرا به یادآوری گذشته‌ها نیز کشاند. در حقیقت رجوع به گذشته نوعی تسلی خاطر به من می‌داد. یادآوری روزهای سخت به مثابۀ پناه آوردن به جای امنی بود که تحمل خطر رویارو را برای من آسان می‌کرد.

کافه داستان: به نظر می‌رسد شما با توجه به تجارب خود در تألیف، ترجمه و سُرایش شعر تلاش کرده‌اید از آمیختگی تمام این سوابق به زبانی ویژه و نوین برای روایت خود برسید. کدامیک از این قالب‌های ادبی در آفرینش کتاب «در چنگال کابوس» بیشتر مورد استفادۀ شما قرار گرفت؟
جان دوست: سعی من این بود که از زبان شاعرانه اما در عین حال بسیار ساده در نگارش روزنوشت‌هایم بهره ببرم و به جد از ادبیات رسمی دوری کنم. شرایط و دشواری‌ها ایجاب می‌کرد که با وضوح و شفافیت بیشتری سخن بگویم. مجازگویی و رمزگویی ادیبانه در چنین گفتمانی اساساً جایی نداشت. حتی در بخش‌هایی از نوشته‌هایم که زبان داستان‌سرایی غالب بود، ساده‌گویی یک اصل به حساب می‌آمد. با این وجود اینجا و آنجا چاشنی بیان شاعرانه نیز به نوشته‌ها راه می‌یافت.

کافه داستان: شما حین وقایع‌نگاریِ روزها و رویدادهای مرتبط با کرونا به بازگویی خاطراتی از دوران کودکی خود پرداخته‌اید. آیا این بازگشت‌های مکرر به گذشته با هدف معرفی و آشنایی جهانیان با وجوهی از زندگی مردم کرد کوبانی بوده است؟
جان دوست:
 تا حد زیادی بله. همان‌طور که پیش‌تر گفتم رجوع به گذشته و روایت دشواری‌های آن برای من به مثابۀ پناه‌آوردن به مأوا و ملجأی بود که به من امکان می‌داد تا با خطری که من و خانواده‌ام را احاطه کرده بود مقابله کنم. در آن روزها که به اقتضای مقررات عمومی، اجباراً با خودمان خلوت کرده بوده بودیم، گذشته از همیشه به ما نزدیک‌تر شده بود. خاطرات و رخدادهای گذشته به خودی خود به ذهنم هجوم می‌آورد و گویی به من فشار می‌آورد تا آن را در کنار روزنوشت‌ها روایت کنم.

این اثر در حقیقت زاییدۀ ‌شرایط خاصی بود. شیوع ناگهانی پاندمی کرونا و انتشار خبرهای پیاپی که از تعداد روزافزون قربانیان حکایت می‌کرد موجی از هراس و وحشت را به وجود آورده بود. ماهیت بیماری در روزهای آغازین خود ناشناخته بود و مانند هر موضوع ناشناختۀ دیگر پرسش‌های متعددی را با خود به همراه داشت. طبیعی است که من در آن شرایط که درک کاملی از موضوع نداشتم نمی‌توانستم داستان یا رمانی دربارۀ آن بنویسم. ایدۀ اولیۀ من این بود قبل از هر چیز به ثبت واقعیت ملموس بپردازم و روزنوشت‌نویسی مناسب‌ترین قالب برای ثبت واقعیت عریان بود.

کافه داستان: «مهاجرت» مضمون قابل توجه دیگری است که در این کتاب به آن پرداخته‌اید. خواننده در این کتاب گاهی با شکایت از آب و هوای اروپا و گاهی با موضع‌گیری اجتماعی و سیاسی از غم غربت و متن جامعه‌ای که نویسنده مقیم آنجاست، روبه‌رو می‌شود. با توجه به اینکه شما در کشور خودتان از اقلیت‌های قومی به شمار می‌آیید و در کشور آلمان نیز مهاجر محسوب می‌شوید، نظرتان دربارۀ کارکرد ادبیات برای بازگویی تبعات «مهاجرت» و کاهش مشکلات موجود بشر در این زمینه چیست؟
جان دوست: به باور من نویسندۀ مهاجر هیچگاه نمی­تواند از هویت مردم و میهنش منفک شود. از سوی دیگر اما او نمی‌تواند واقعیت مهاجر بودن خود را نادیده بگیرد. او مجبور است که واقعیت پیرامون را بازتاب دهد. هیچ تردیدی نمی‌توان در این باره روا داشت که مهاجرت [به اروپا]  امکانات خوبی برای نویسنده فراهم می‌سازد که مهم‌ترین آن برخورداری از آزادی‌هایی است که در کشور خود از آن محروم بود. این امکان اما ممکن است به قیمت از دست رفتن مزیت‌هایی تمام شود که نویسنده قبلاً از آن برخوردار بوده است. شرایط غربت در طول زمان و به تدریج ممکن است روح خلاقانۀ نویسنده را بفرساید. من یکی از رمان‌هایم را به توصیف همین خصوصیت انسان‌ها اختصاص دادم. هنگامی که انسان، و نه تنها یک نویسنده، برای مدتی طولانی در میان جامعه‌ای با فرهنگ، زبان و دین متفاوتی به سر ببرد، قطعاً بخشی از هویت ذهنی‌اش متزلزل می‌شود. حال می‌توان گفت که چالش‌های مهاجرت مسلماً برای یک نویسنده ملموس‌تر است و او بهتر از دیگران می‌تواند دردمندی‌های این فرایند را توصیف کند.

کافه داستان: آیا می‌توان گفت «در چنگال کابوس» نوعی اعتراض نویسنده به در اسارتِ زندگی بودنِ بشر است؟
جان دوست: بله … این حرف کاملاً درست است. به اعتقاد من بشر همچنان در معرض بازی‌هایی است که کمپانی‌های بزرگ در آن نقش دارند. اگر لازم باشد آنها ابایی از آن ندارند که بهداشت و جان مردم را در راه منافع خود به خطر بیاندازند. اعتقاد دارم که آنها ما را در درون یک شیشه قرار داده‌اند و در آن را با ابزار ترس محکم بسته‌اند. باور دارم که بشریت هنوز نتوانسته از این خطر بگریزد. پاندمی کرونا زندگی آدم‌های زیادی را به خطر انداخته است. گذشته از تغییراتی که اجباراً به وجود آمده، بیماری کرونا زمینه‌ساز مشکلات عدیده‌ای شده که مهم‌ترین آنها بروز خشونت‌های خانوادگی و افزایش طلاق بود. چند روز پیش سفری به دانمارک داشتم. باید بگویم که خوشبختانه این کشور موفق شده شرایط و مقررات ویژۀ کرونایی را کاملاً پشت سر بگذارد چرا که واکسیناسیون عمومی در این کشور به طور کامل اجرا شده و تمام مردم واکسینه شده‌اند. در این کشور نه نیازی به زدن ماسک هست و نه خبری از فاصله‌گذاری اجتماعی دیده می‌شود. همه چیز در دانمارک به صورت طبیعی خود بازگشته است. این در حالی است که ما در آلمان مجبوریم همچنان این محدودیت‌ها را رعایت کنیم. کمتر به  ادارات دولتی مراجعه می‌کنیم و تا حد امکان از حضور در اجتماعات اجتناب می‌کنیم. مادر همسر من در اینجا، آلمان، به کرونا مبتلا شد و سرانجام درگذشت. دختران او حتی نتوانستند با او وداع کنند و حتی از نگاه آخر نیز محروم ماندند. این موضوع برای آنها خیلی دردآور بود. برادرزادۀ خودم نیز از همین بیماری جان سالم به در نبرد. او در عنفوان جوانی ما را ترک کرد و در روز خاکسپاری او تنها چند نفر توانستند در مراسم مشارکت کنند. روابط زندگی در سایۀ این مقررات سختگیرانه که ما سخت به آن اعتراض داریم به سردی گراییده است اما در عین حال ما نمی‌توانیم از پذیرش این مقررات سر باز بزنیم.

کافه داستان: تأثیرگذاری کرونا در ادبیات جهان را چگونه تفسیر می‌کنید؟
جان دوست: مانند هر رخداد جهانی دیگر، پاندمی کرونا خواه ناخواه روی تمام ارکان زندگی ما اثر گذاشته و خواهد گذاشت. ادبیات نیز از این امر مستثنی نیست. نشانه‌های این تأثیرگذاری به تدریج در حال افزایش است. به نظر می‌رسد که تم اصلی برخی آثار ادبی در زمینۀ داستان و رمان و نیز برخی فیلم‌ها از موضوع کرونا مایه گرفته است. من نمی‌توانم پیش‌بینی دقیقی در این باره داشته باشم اما یقین دارم که این نوع تأثیرات اندک نخواهد بود.

کافه داستان: در حیطۀ ادبیات داستانی جهان چه آثاری از چه کسانی مورد توجه و علاقۀ شما قرار دارند؟
جان دوست: من توجه خاصی به موضوعات تاریخی دارم … خصوصاً خصومت‌هایی که منجر به جلای جمعی قومیت‌ها از وطن می‌شود، توجه مرا شدیداً به خود معطوف می‌سازد.

کافه داستان: دربارۀ ترجمۀ آثار خود به فارسی و بازخوردهای احتمالی که برایتان جالب است، بگویید.
جان دوست: من جداً از این بابت بسیار خرسندم که آثار و داستان‌هایم به زبان فارسی ترجمه می‌شود. من عاشق زبان فارسی هستم و مدت زیادی را برای فراگیری آن گذراندم. هدفم این بود که بتوانم آثار شاعران بزرگ را به زبان اصلی بخوانم و آنها را بفهمم. نگرانی من فقط از این بابت است که توزیع آثار ترجمه شده به گونه‌ای نبوده که به دست مخاطبان علاقه‌مند در همه جای ایران برسد. امیدوارم که فعالیت مؤسسات انتشاراتی ایران در آینده توجه بیشتری به این امر کنند.

کافه داستان: میزان آشنایی شما با آثار ادبیات فارسی تا چه حد است؟ آیا آثاری وجود دارد که بخواهید از آن نام ببرید؟
جان دوست: به اندازۀ کافی از ادبیات معاصر فارسی اطلاع ندارم. برخی از اشعار فروغ فرخزاد را خوانده‌ام. رمانی را به نام الدرویش و القلعه/ قلندر و درویش خواندم که نویسندۀ آن سید یحیی یثربی و موضوع آن زندگی متصوف بزرگ شیخ سهروردی بود. این کتاب را به زبان فارسی خواندم. در خصوص ادبیات کلاسیک و قدیمی فارسی اما اشراف بیشتری دارم. دیوان حافظ و سعدی را خوانده‌ام. همچنین دیوان مولانا جلال الدین و منطق‌الطیر فرید‌الدین عطار و قسمت‌های زیادی از شاهنامۀ فردوسی را خوانده‌ام.

کافه داستان: کار جدیدی که بعد از این به بازار کتاب روانه خواهید کرد، چه خواهد بود؟
جان دوست:
 یک رمان هست که حدود یک ماه است از نگارش آن فارغ شدم … نام فعلی‌اش «سیره الغبار/ سرشت غبار» است. امیدورام که به زودی منتشر شود. از شما که این فرصت ارزشمند را فراهم آوردید تا با مخاطبان فارسی‌زبان سخن بگویم صمیمانه سپاسگزارم. خوانندگان ایرانی به گمان من دارای ذوق ادبی والا و منحصر به فرد هستند.

منبع: کافه داستان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *