سکینه کوچک حسین در «وای تشنگی» از خودش و پدرجانش می‌گوید…

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سخن گفتن از حادثه دلخراش عاشورا برای نوجوانان امروز، کار ساده‌ای نیست و از هر­کسی برنمی‌­آید. فاصله­ فرهنگی، میان ما و فرزندان­مان بسیار بیشتر از نسل‌­های گذشته شده­ است. چنان‌که گاهی به‌نظر می­‌رسد در جستن زبان مشترک، حتی برای بیان موضوعات روزمره، عاجزیم. حال، با این زبان الکن، چگونه می­‌توانیم فاجعه‌­ای را که در آسمان و زمین مشابه‌­اش روی نداده، شرح دهیم و احساسی را بیان کنیم که شاکله­ ارادت ما را به اهل بیت(ع) می‌­سازد؟

«وای تشنگی…» به قلم سید­مهدی شجاعی، پاسخی در اوج زیبایی و صلابت کلام به این دغدغه­ به­‌جاست. پدر ادبیات آیینی با تکیه بر فعالیت‌های چهار دهه، متنی را نوشته که هیچ مخاطبی نمی‌­تواند بدون منقلب شدن، آن را به پایان برساند. تجربه­‌های درخشان ایشان، هم به جهت تقدم در این گونه­ ادبی و هم، به جهت گستردگی مخاطب و قالب­‌های مختلف این ژانر، اثری را پدید آورده که دل­‌های مخاطبان نوجوان را به تلاطم وامی­دارد، غبار تاریخ را از مصیبت عظیم کربلا می‌­زداید و آنان را به ظهر عاشورای سال شصت و یک هجری می‌­برد. حضرت سکینه(س) راوی ماجراست. داستان، با استفاده از معتبرترین متون شیعی، از زبان ایشان شرح و بسط می‌­یابد و این دختر چهارده ساله که در روضه­‌های رایج از نقشی حاشیه‌­ای برخوردار ­است به یکی از چهره‌­های اصلی تبدیل می‌­شود تا خواننده بتواند نزدیکی بیشتری احساس کند و فاجعه را در اعماق روح خود بفهمد.

نثر محکم و متین «وای تشنگی…» در همراهی با تصویرسازی خلاقانه­ سیدحسام طباطبایی فضایی یگانه آفریده است. گویی کتاب، قصد دارد خواننده­ خود را به صحنه­ تأثیر­گذار پرده‌­خوانی­‌های زمان گذشته ببرد. با این تفاوت که هنرمند، مفاهیمی جدید را با استفاده از عناصر بصری قدیمی و تکنیک­‌های آشنا خلق می­‌کند. او مفهوم کشتی نجات بودن حضرت امام حسین(ع) را بن‌مایه­ ایده­ بصری کتاب قرار می­‌دهد، به­‌طوری­‌که در تمام اثر، زمین را آب و آسمان را خاک گرفته است. در کنار این ابتکار، عناصری قدیمی همچون حضور فرشتگان، نورانی نشان‌دادن چهره معصومین حاضر در صحرای کربلا، گل­‌های لاله­ روییده از خون شبیه‌­ترین خلق روزگار به رسول اکرم(ص) و کبوترهای سفید تیر­آگین شده، تأثیر نقاشی­‌ها را دو­چندان می‌­کند.

طباطبایی نقطه­ اوج ماجرای عاشورا را با تصویر خون‌­آلود و خسته­ ذوالجناح در آستانه­ خیمه­ اهل بیت(ع) نشان داده. با این تفاوت که در کار او برخلاف مینیاتور مشهور استاد فرشچیان، خبری از زنان و کودکان نیست و نجابت و تنهایی این موجود باوفا، قلب‌ها را به تپش وا­می­دارد.

در مورد «وای تشنگی…» بیش از این­‌ها می­‌توان نوشت. اما به­‌طور خلاصه، اثری خاص و عاشقانه است که چاپ نفیس، قطع مناسب، آن را به انتخابی خاص و ماندگار تبدیل کرده‌ ­است. کتابی که قطعاً می­‌تواند همچون سایر آثار سیدمهدی شجاعی برای سال‌های سال مخاطبان گوناگون خود را تحت تأثیر قرار دهد و به خاطره­ مشترک دوستداران و ارادتمندان سیدالشهدا(ع) تبدیل شود.

این‌جا همه دارند تلاش می‌کنند، طفل تشنه گریانی را بخوابانند. همین چند دقیقه پیش، برادر، عمو، عموزاده‌ها، رفقای پدر و خود پدرش را در جنگ از دست داده است. از دست‌دادن معمولی هم نه، به فجیع‌ترین و شنیع‌ترین حالت ممکن، اگر سروصدا کنیم باز بیدار می‌شود و بهانه پدرش را می‌گیرد. باز از سر می‌گوید … که چطور مانع رفتن پدر شد. از پدر چه پرسید و چه شنید و باز بی‌تابی می‌کند. کمی آهسته‌تر… این‌جا در «وای تشنگی» سکینه کوچک حسین دارد از خودش و پدرجانش می‌گوید…

گزیده‌‎ای از کتاب
از صبح یاران پدرم یکی‌یکی به میدان رفته‌اند، با شهامت در مقابل آن لشگر عظیم ایستاده‌اند، با رشادت جنگیده‌اند، هر کدام ده‌ها نفر از لشگر دشمن را کشته‌اند و بعد به شهادت رسیده‌اند.

اکنون پدرم در مقابل این همه دشمن، تنها مانده است. کاش فاصله میان خیمه‌ها و میدان این‌قدر نبود، کاش می‌توانستم پدر را در حال جنگیدن ببینم، کاش پدر اجازه می‌داد، همراه او بروم. پدری با یک لشگر عظیم در حال جنگیدن باشد و دخترش بی‌تاب و قرار از او هیچ خبری نداشته باشد؟!

کتاب «وای تشنگی…»، تألیف سیدمهدی شجاعی در ۲۸ صفحه در قطع رحلی از سوی انتشارات نیستان منتشر شده است.

منبع: ایبنا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *