آنچه در روزهای ۲۵ و ۲۶ آوریل ۱۹۸۶ در رآکتور شمارۀ ۴ نیروگاه هستهای چرنوبیل رخ داد تاریخ آن منطقه را برای همیشه دگرگون کرد. هنگامی که این رآکتور برای انجام آزمایشی غیرفعال شد و کندکنندههای نوترون از آن خارج شدند، رآکتور از کنترل خارج شد و انفجاری رخ داد که باعث پراکنده شدن مواد رادیواکتیو در سراسر گیتی و غیرقابل سکونت شدن بسیاری مناطق همجوار با این نیروگاه شد. در عرض چند ساعت نشانههای دریافت تشعشع رادیواکتیو در تعداد زیادی از کارکنان تأسیسات بروز کرد. عدۀ افرادی که در بیمارستانها بستری شدند، تا ساعت ۶ صبح ۲۶ آوریل به ۱۰۸ و تا پایان همان روز به ۱۳۲ نفر رسید. پس از انفجار، ابتدا محیط اطراف تأسیسات به امواج رادیواکتیو آلوده شد و به تدریج، ابرهای آلوده به نواحی دورتر سرکشیدند و بارش باران سبب شد که بخشهای وسیعی از اروپا به مواد رادیواکتیو آلوده شود. در اثر انفجار در رآکتور شمارۀ ۴ تأسیسات اتمی چرنوبیل، مواد رادیواکتیو برای ساخت حدود ۱۰۰ بمب اتمی آزاد شد. در آن سال مقاماتِ وقت اتحاد شوروی، پخش هرگونه خبری را در مورد این فاجعه به شدت ممنوع کردند. بیانیۀ رسمی دولت شوروی چند خط بیشتر نبود: «حادثهای در مجتمع هستهای چرنوبیل اتفاق افتاده و یکی از رآکتورهای اتمی صدمه دیده است. اقدامات لازم برای از بین بردن اثرات حادثه انجام شده است. به قربانیان حادثه کمک شده و یک کمیسیون دولتی تعیین شده است». ولی واقعیت این بود که واژۀ «صدمه» بیانگر وخامت سانحۀ اتمی نبود که در آن هستۀ مرکزی رآکتور اتمی ذوب شده بود، قسمت گرافیت آن در آتش میسوخت و ستون مواد رادیواکتیو آن هزاران متر به آسمان میرفت. بیانیۀ رسمی مقامات شوروی فقط برای شمار کمی از افراد خارج از کشور قابل استناد بود، درحالیکه مردم این کشور که بیش از همه در معرض تشعشعات اتمی بودند، در مورد حادثه چیزی نمیدانستند. البته این بیانیه زمانی صادر شد که دیپلماتهای سوئدی اذعان کردند درصدد «اعلام خطر رسمی» به مقامات آژانس بینالمللی انرژی اتمی هستند، چرا که ۲ روز پس از حادثه، ذرات رادیواکتیو حتی در سوئد هم کشف شد، ولی مقامات شوروی در ابتدا از قبول این که یک حادثۀ غیرعادی اتمی در آن کشور اتفاق افتاده است امتناع کردند.
از نظر زیانهای مالی و انسانی، حادثۀ چرنوبیل بدترین حادثۀ نیروگاههای هستهای در جهان به شمار میآید. در اثر آن نزدیک به ۵ میلیون نفر آسیب دیدند، حدود ۵ هزار مرکز مسکونی در بلاروس، اوکرائین و فدراسیون روسیه با ذرات رادیواکتیو آلوده شدند که از این میان، ۲۲۱۸ شهر و روستا با جمعیت حدود ۲/۴ میلیون نفر در محدودۀ اوکرائین قرار داشتند. در شوروی، اشخاصی که بیش از همه در معرض تشعشعات هستهای قرار گرفته بودند کمتر از همه در مورد حادثه اطلاع داشتند. برای نمونه، مردم در شهر «پریپیات» که برای زندگی کارکنان چرنوبیل و خانوادههایشان در ۲ کیلومتری آن مجتمع ساخته شده بود، به زندگی عادی خود ادامه میدادند. این شهر ۳۶ ساعت پس از وقوع حادثه تخلیه شد و تخلیۀ ساکنان روستاهای مجاور نیز هفتهها به طول انجامید.
کتاب «زمزمه های چرنوبیل» اثر سویتلانا آلکسیویچ به شیوۀ مستندنگاری و مصاحبه با بازماندگان این حادثه، به شرح این ماجرا پرداخته است. این کتاب که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد بر مبنای گفتگو با شاهدان فاجعۀ اتمی چرنوبیل است. در ادامۀ عنوان این کتاب نوشته شده «مستنداتی برای آینده» که همزمان نشاندهندۀ دو فاجعه است: یکی فاجعۀ تکنولوژیکی و دیگری فاجعۀ سوسیالیسم که در نتیجۀ آن قارۀ عظیم سوسیالیستی به زیر آب رفت. نویسنده این اثر در سال ۲۰۱۵ به دلیل «آثار چند صدایی و خاطرات رنج و شجاعت زمان ما» موفق به دریافت جایزۀ نوبل ادبی شد. او اولین برندۀ جایزۀ نوبل در جمهوری بلاروس و نیز اولین نویسندۀ روسزبان است که از سال ۱۹۸۷ موفق به دریافت این جایزۀ بزرگ ادبی شد و این اولین باری بود که در ۵۰ سال گذشته یک روزنامهنگار برای ادبیات مستند در تاریخ اهدای جایزۀ ادبی نوبل، موفق به دریافت این جایزه شده است.
خانم آلکسیویچ طی بیش از ۱۰ سال با بیش از ۵۰۰ شاهد این فاجعه، از جمله آتشنشانان، مهارکنندگان، سیاستمداران، پزشکان، فیزیکدانان و برخی دیگر از شهروندان مصاحبه کرد. این کتاب شرح غمانگیز حالاتِ روحی و شخصی افرادی است که تحت تأثیر فاجعۀ اتمی چرنوبیل قرار گرفتند.
متن این رمان اولین بار در سال ۱۹۹۷ و در مجلۀ «دروژبا ناروداف» منتشر شد و جایزۀ برتر مجله را از آن خود کرد و در همان سال بهصورت کتاب نیز چاپ شد و همزمان ترجمۀ انگلیسی آن نیز در همان سال منتشر شد. ترجمۀ انگلیسی آن در سال ۲۰۰۵ جایزۀ انجمن ملی منتقدین کتاب ایالات متحدۀ آمریکا را کسب کرد.
نویسنده این اثر خود درباره این کتاب مینویسد: «این کتاب دربارۀ چرنوبیل نیست، بلکه دربارۀ دنیای چرنوبیل است. دربارۀ خودِ حادثه، تاکنون هزاران صفحه نوشته شده و صدها هزار متر فیلم تهیه شده است. من به آن چیزی میپردازم که آن را «تاریخ از دسترفته» مینامم، من مشغول بررسی اثری از حضورمان اما بدون ردپا روی سیاره زمین در زمان هستم. مینویسم و احساسات، افکار و واژگان روزمره را جمعآوری میکنم. سعی میکنم تلنگری به روح انسان بزنم. زندگی عادی انسانهای معمولی را به تصویر بکشم، ولی اینجا همه چیز غیرعادی است: هم اوضاع و هم مردم. مردمی که مجبورشان کردند و شرایطی برایشان ایجاد کردند تا آنها مکان جدیدی برای زندگی انتخاب کنند. چرنوبیل برای آنها استعاره و سمبل نیست. چرنوبیل خانۀ آنهاست». سپس در ادامه با برشمردن خاطرات خود در مصاحبه با افراد مختلف و ذکر حقایق موجود مینویسد: «سرنوشت، زندگی یک نفر است، ولی تاریخ زندگی همۀ ماست. من میخواهم تاریخ را به گونهای تعریف کنم که سرنوشت یک فرد نیز از نظر دور نماند… در چرنوبیل بیش از هر چیز، زندگی «بدونهیچ» به ذهن خطور میکند: وسایل بدون انسان، طبیعت بدون انسان. جادهها به سمت «هیچکجا» میروند و سیمهای برق به «ناکجاآباد» کشیده شدهاند. حالا نظر شما چیست؟ آیا این گذشته است یا آینده؟ من گاهی فکر میکنم که دارم آینده را ثبت و ضبط میکنم…»
سویتلانا آلکسیویچ نویسنده اثر متولد ۱۹۴۸ در اوکرائین و از پدری بلاروسی و مادری اوکرائینی است. بیشتر عمر خود را در بلاروس گذراند و خود را یک نویسنده بلاروسی میداند. در سال ۱۹۷۲ از دانشکده روزنامهنگاری دانشگاه ملی بلاروس فارغالتحصیل شد و در روزنامههای آن زمان، فعالیت خود را آغاز کرد. در سال ۱۹۸۳ به عضویت «اتحادیه نویسندگان شوروی» درآمد، مدتی در فرانسه و آلمان زیست و از سال ۲۰۱۳ مجدداً به بلاروس بازگشت. به او لقب «آرشیو حافظه» دادهاند. کتابهای او بر مبنای مصاحبههای طولانی با افرادی است که حادثه یا رویداد مهمی را گذراندهاند و یا اینکه در زندگی نزدیکان آنها رخ داده است.
شهرت او مرهون آثار مستندی همچون «جنگ چهره زنانه ندارد»، «بچههایی از جنس روی»، «شیفتگان مرگ»، «آخرین شاهدان»، «زمزمههای چرنوبیل» و «زمان دست دوم» است.
کتابهای سویتلانا آلکسیویچ به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، سوئدی، لهستانی، چینی، نروژی، فارسی و بسیاری زبانهای دیگر ترجمهشدهاند. آثار او برنده جوایز بسیاری، ازجمله جایزه «ریمارک» (۲۰۰۱)، جایزه ملی نقد (ایالاتمتحده ۲۰۰۶)، نشان خوانندگان جایزه «کتاب بزرگ» (۲۰۱۴) برای کتاب «زمان دستدوم» و بسیاری از جوایز دیگر را به خود اختصاص داده است. در سال ۲۰۱۳ نیز برنده مدال طلای جمهوری بلاروس با عنوان «برند سال ۲۰۱۳» شد. همچنین در این سال، نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی شد. در سال ۲۰۱۵ نیز به دلیل «آثار چندصدایی و خاطرات رنج و شجاعت زمان ما» در کتاب «زمزمههای چرنوبیل» جایزه نوبل ادبی را دریافت کرد. دریافت جایزه نوبل ادبیات این فرصت را برای این نویسنده و آثارش فراهم آورد تا بار دیگر روایتی تازه از دردها و رنج های انسان در چهارچوب بسترهای دستساز خودش برای حکومت باشد؛ روایت اضمحلال انسان با دستهای خود.
و اما اگر بخواهم از دیدگاه مترجمی که سه اثر از ایشان ترجمه کرده، درخصوص انگیزهی چنین کاری مطلبی عرض کنم باید به گفته ژان روسیو، جامعهشناس سوئیسی اشاره کنم که در نقدی بر کتاب «زمزمههای چرنوبیل»، نوشته است: «نویسندۀ این کتاب قصد محکومکردنِ کسی را ندارد ولی خوانندگان را مجبور میکند که بر یک حافظۀ دستهجمعی دربارۀ عواقب انسانی و اجتماعی فاجعۀ چرنوبیل فکر کنند. به نظر من کمک به انتشار کتابهای خانم آلکسیویچ ضرورتی اخلاقی است».
بخشی از کتاب که از زبان همسر یکی از آتشنشانانی که همان روز اول دچار جراحت شد و ۱۴ روز بعد درگذشت، نوشته شده: «لباس فرم تنش کردند و کلاهش را روی سینهاش گذاشتند. نمیتوانستند کفشی برایش انتخاب کنند، چون پاهایش بهشدت ورم کرده بود. پاهایش مثل یک بمب شده بود. لباس فرمش را هم پارهپاره کرده بودند، چون در غیر این صورت نمیتوانستند تنش کنند، بدن کاملی از او باقی نمانده بود. تمام بدنش پر از جراحتهای خونی بود. ۲ روز آخر بیمارستان را هنوز به یاد دارم… وقتی دستش را بلند میکردم، استخوانهایش تکان میخوردند. استخوانهایش لق شده بودند. پارچۀ روی بدنش را برداشته بودند. تکههایی از ششها و کبدش از دهانش بیرون زده بود. او از اندامهای داخلیاش تغذیه میکرد. دستش را باندپیچی میکردم و چیزی در دهانش میگذاشتم و همه چیز را از جلو دستش برمیداشتم. این را نمیشود تعریف کرد! نمیشود نوشت و حتی تحمل کرد. او عزیز من بود… »
منبع: الف