«گزارش اندوه» بازخوانی دوره ‌٣٠ ساله‌ بعد از ۵٧ است

جایزه‌ کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور، برگزیدگان سال‌های ۹۷و ۹۸خود را اعلام کرد و روز گذشته از رمان «گزارش اندوه» نوشته محمود جوانبخت که از سوی نشر نیستان منتشر شده است به‌عنوان رمان برگزیده‌ سال ۱۳۹۷معرفی و تقدیر شد. درباره این رمان و جایزه ادبی شهید غنی‌پور با محمود جوانبخت گفت‌و‌گویی کوتاه کرده‌ایم.

«گزارش اندوه» بعد از یک دوره کم‌کاری شما در سال ۹۷منتشر شد. چرا در این دوره‌ از نوشتن دور شده بودید؟
راستش خیلی هم از نوشتن دور نشده‌ بودم. گزارش اندوه را سال ٩٠ نوشتم و ۶ سال بعد رفتم سراغش. در این ۶ سال هم کارهای دیگری نوشتم؛ منتها هنوز آنها را به ناشر نسپرده‌ام. البته فیلمسازی و دلمشغولی فیلم مستند هم این وسط نگذاشته که شش‌دانگ بنویسم؛ به‌هر روی گزارش اندوه حاصل بده‌بستان با یک دوره از زندگی ما بود که دیر یا زود باید نوشته می‌شد.
قبل از اینکه درباره فرم کتاب بخواهیم حرفی بزنیم، خودتان درباره مضمون گزارش اندوه چه حرفی دارید؟ به‌نظر در گونه رمان سیاسی قرار می‌گیرد؟
راستش خیلی به تعاریف ادبی و ژانری وارد نیستم، اما این را می‌دانم که وقتی می‌خواستم شروع به نوشتن کنم، می‌دانستم پاره‌ای موضوعات سیاسی و کشمکش‌هایی که رنگ و بوی سیاسی دارند و شاید به‌ذات سیاسی هستند، در روایت حضور خواهند داشت و اساسا مسئله رمان من هستند. ببینید، ماجراهایی که بعد از انتخابات سال ٨٨ روی داد، حاصل یک‌سری کنش و واکنش‌های سیاسی بود که نمی‌شد آنها را منهای این وجه سیاسی‌اش روایت کرد.
یعنی این ماجراها و کشمکش‌های سیاسی برای شما جذاب بودند که به نوعی در قلاب شما گیر کردند برای نوشتن؟
واقعیت این است که بیشتر از خود ماجرا، آن حرفی که باید زده می‌شد، برای من مسئله بود. بیشتر یک جور بازخوانی دوره ٣٠ساله‌ای بود که از ۵٧ رسیده بودیم به ۸۸٫
کدام حرف؟ یعنی شما نگاه‌تان تاریخی بود؟
نه. اصلا کاری به تاریخ نداشتم؛ یعنی نمی‌توانستم داشته باشم؛ تاریخ یک چیز است و ادبیات هم سرزمین دیگری. من می‌خواستم رمانی بنویسم که داستانی تعریف کند و مخاطب را فرضا ٣٠٠ صفحه به‌دنبال خود بکشد و در این ٣٠٠ صفحه، رمان من یک جورهایی نقشه‌ای را جلوی مخاطب باز کند و به او بگوید که این مسیری که آمده‌ای از این‌جاها گذشته‌‌ای… . ٨٨ اتفاق خیلی بزرگی بود؛ حتی شاید هنوز هم نفهمیده‌ایم که چه اتفاقی افتاد، اما این را می‌دانیم که این اتفاق حاصل و نتیجه اتفاق‌های بی‌شمار دیگری بود و من خواستم بخشی از آنها را در قالب یک روایت داستانی برای مخاطب تعریف کنم که این ٨٨ از کجا آمده است.
برویم سراغ فرم رمان. چه شد که به نوعی ازهم‌گسیختگی ذهنی رسیدید. جالب اینجاست که این ازهم‌گسیختگی ذهنی با زاویه دید دانای کل یا همان سوم شخص نوشته شده. چرا با چنین فرمی گزارش اندوه را نوشتید.
ببینید این را می‌دانم که ادبیات قرار نیست کپی زندگی باشد. وقتی خود زندگی هست، چه نیازی داریم به کپی‌اش؟ در فرم ولی من تلاش کردم که شکل روایت را از واقعیت ذهن آدم‌ها اقتباس کنم. ذهن آدم مکانیسمی دارد که دائم در حال پریدن است، مدام محاسبه می‌کند و روایت درست می‌کند و برای صاحب ذهن تعریف می‌کند و با کوچک‌ترین نشانه‌ای وارد دنیای دیگری می‌شود و باز هم روایت دیگری و آن دنیا را هم به بهانه نشانه دیگری رها می‌کند و همینطور پیش می‌رود. خب، از این مکانیسم ذهنی به این فرم رسیدم که مردی ۴٠ساله برمی‌گردد به گذشته خودش و ذهن و روانش را جست‌وجو کرده و روایت‌هایی را از لایه‌های خیلی زیرین کشف می‌کند و مخاطب را با آنها همراه می‌کند.
فکر نکردید که ازهم‌گسیختگی یا پراکندگی این روایت‌ها مخاطب را آزار دهد؟ به‌خصوص اینکه کتاب فصل‌بندی هم ندارد و با یک متن نزدیک به ٣٠٠صفحه به هم پیوسته و متراکم روبه‌رو هستیم.
نه، نگران نبودم؛ چون این فرم، منظورم ازهم‌گسیختگی و پراکنش روایت‌ها از دل مضمون رمان بیرون آمده است؛ از دل شخصیتی که حالا در وسط ماجراهای ٨٨ ذهنش به هم ریخته و دچار پراکندگی ذهنی است.
ضمن اینکه بهترین فرم برای یک اثر هنری کدام فرم است؟ فرمی که مخاطب را بیشتر با اثر هنری درگیر کند. البته این نظر من است. ببینید هر مواجهه‌ای با اثر هنری، به نوعی شراکت مخاطب و اثر به شمار می‌رود. حالا من فکر می‌کنم اثری که تلاش کند سهم مخاطب بیشتر باشد، اثر موفق‌تری است. من سعی کردم با این فرم، سهم بیشتری به مخاطب بدهم؛ به اینکه خودش در چینش این روایت‌ها سهیم باشد. خب، هرچه مخاطب حین مطالعه اثر، فعالیت‌ ذهنی بیشتری برای ارتباط با اثر صرف کند، طبیعتا تأثیر بیشتری از اثر هنری خواهد گرفت و تلاش کردم در گزارش اندوه این اتفاق بیفتد. به تعبیر دیگر، مخاطب در تدوین و در کنار هم گذاشتن روایت‌های پراکنده مشارکت کند. یک تصویر بزرگ را درنظر بگیرید که تبدیل به تکه‌پاره‌هایی شده؛ مثل پازلی که بچه‌ها بازی می‌کنند. اگر کسی در درست کردن این تصویر کمک کند و تکه‌ها را کنار هم بگذارد، قطعا ارتباط بیشتری با آن تصویر می‌گیرد و بیشتر با آن درگیر می‌شود؛ چون تلاش زیادی کرده و تکه‌تکه آن را چیده است. در گزارش اندوه تلاش کردم که مخاطب این روایت‌های تکه‌پاره را خود کنار هم بگذارد؛ یعنی خودش در یک فعالیت ذهنی برای خودش آنها را بچیند و معنای‌شان کند. البته این را هم بگویم که تمام تلاشم را کردم که قصه‌گویی را از دست ندهم. رمان اول و آخرش باید داستان تعریف کند. مثل ماشین که ذاتش برای حرکت و جابه‌جا کردن آدم یا اشیاست. رمان داستان تعریف نکند به‌نظر من دیگر رمان نیست. خب، نمی‌دانم چقدر موفق شده‌ام. البته وقتی با برخی خواننده‌های رمان حرف زدم دیدم که تا حد زیادی به آن چیزی که می‌خواستم رسیده‌ام.
درباره‌ برگزیده شدن رمان در جایزه‌ کتاب سال شهید حبیب غنی‌پور نظرتان چیست؟ توقع داشتید اثرتان تقدیر شود؟
توقع نداشتم. سال‌ها پیش هم یک‌بار کتابی از من جزو نامزدها بود و همان هم خوشحالم کرد. حالا که دیگر از بین نامزدها هم بالا آمده. به چند دلیل جایزه شهید حبیب غنی‌پور جایزه‌ مهمی است؛ یک بخش آن شاید شخصی باشد. این جایزه به نام شهیدی از اهل قلم مزین و متبرک است و خب، از این جهت برایم مهم است. دلیل دیگرش دست‌اندرکاران و داورهای جایزه هستند که آدم‌های سلامت ادبیات امروز ما به شمار می‌روند. ضمنا این جایزه یادگاری مرحوم امیرحسین فردی است که مردی دوست‌داشتنی بود. به هر روی یک تعبیر جنوب‌شهری دارم که نگرفتن حبیب برای ما که نویسنده‌ نسل انقلاب هستیم، یک جورهایی کسرِ لاتی! داشت که خب، خدا را شکر…

منبع: همشهری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *