کلامی که در حروف نمی گنجد

 آخرین دفتر شعری که از بنده منتشر شده است مجموعه ای از شعر های کوتاه نیمایی بنده است  که ناشرآن کتاب نیستان است و در شمارگان ۸۰۰ نسخه به بازار  عرضه شده است این دفتر نخستین مجموعۀ شعر نو نیمایی من است. البته در یکی از دفترهای پیشین بنده با نام «باید نوشت نام تو را با پرنده ها» چند نمونه شعر نیمایی نیز وجود داشت.


 شعرهای این دفتر غالباً کوتاه بلکه بسیار کوتاه هستند. واقعیت این است که حوزه اصلی کار من غزل و مثنوی است و بیشترین شعرهایی که از بنده چاپ شده است در حوزه غزل است و نمی توانم دلبستگی ام را به قالب غزل پنهان  کنم . گر چه قالب نیمایی نیز همواره برای من جذاب بوده است.


 در دو سه  سال گذشته تمایل شدیدی به سرودن شعر در کمترین کلمات و در عروض نیمایی پیدا کردم . محصول این تمایل شدید همین دفتر جدید است. دفتر شعر «فقط تویی که منم» با دو مقدمه تحت عنوان پیش سرود آغاز می شود که در قالب قطعه ادبی یا نثر شاعرانه است. درونمایه این دو مقدمه همچون بقیه شعرهای این دفتر  نیایش است.پیش‌سرود نخستین را در ادامه می خوانید:


پیش‌سرود نخستین


طوفانی بنیان کن است هستی 
که تو را می وزد
رودخانه ای  عرشی است که از تو بر می خیزد
 و در تو می ریزد


بزرگا تو 
که ادراک را در تو راهی نیست
اندیشه در مدارتو مستانه می چرخد
 و خاموش فرو می افتد


چه شورانگیز است تلاوت مکتوب ملکوتی هستی 
و دیدار تو در کلمات رقصان آن
چه روح افزاست شنیدن نام های تو
 در هوهوی جنون آمیز بادها
 و سماع سبکبار بیدها


سپاس ای طوفان ربّانی 
که ذرات مرا در هستی می پراکنی
سپاس ای آینه های چرخان 
که مرا در تب دیدار برمی افروزید


ای الله 
 کلام تو در حروف نمی گنجد
 سکوتی  ببخش
 تا بی حروف 
 کلام کاملت را دریابم


ای الله 
 چنان کن که همه تو را باشم 
و جز تو را نشناسم 
که همه تویی
ای نور نور نور 
 روانم را به آتش مقدس مهر برافروز
 تا کلمات روان تو را دوست بدارم
 که هستان 
جریان بانگ حیرت آهنگ تواند


جهان 
جریان مدام مهربانی توست 
 سپاس ای مهربان ترین
 که چشمانم را در آبشاران مهر می شویی
 تا بی شماران چهرۀ تو را دریابم 
دوست می دارمت
 آنگاه که به رنگ سرخ 
 از کرانه های آسمان
 دل را می ربایی
 و راهی به بی رنگی می گشایی
دوست می دارمت 
آنگاه که به آهنگ رفتار رود
 از گلوی کودکانه ای
 روح را به رهایی
 فرا می خوانی
 و به طراوت آغاز می کشانی
دوست می دارمت ای او
 که هر بامداد
 خورشید را
 به مهر بر می انگیزی
 و آسمان و زمین را
 در می آمیزی 
دوست می دارمت
 آنگاه که شب را می گستری
 و روح را به تماشای غیب می بری
*
 شب
اشاره ای است  ظریف
 به  تو
 که تا همیشه معماست
و شب 
تماشای تو
 آسان تر است ای الله 
که شب 
 گسترۀ یکرنگی است
*
سپاس ای او
 که در شبانگاهان 
پنج راه حواس را 
به درون می گشایی
 تا در پرستشگاه جان 
پنجره های ملکوت گشوده شود


*
پیوسته باد 
این گسستن تارهای پندار
 در موسیقی خروشان خاموشی 
پیراسته باد تو
 از غبار هر پندار  
 که روان  را
 جز آینگی سزاوار نیست
 و روان پندارآلود را
 اذن دیدار نیست


 این دفتر شامل ۱۲۱ شعر نیمایی است  و چنانکه  گفته آمد در گونۀ نیایش سروده شده است. نیایش های که هستۀ  مرکزی آن ها دغدغه های وجودی و معرفت شناختی است .به عنوان نمونه چند شعر از این دفتر را می خوانید:


۱
اگر چه عصرِ خبرهای آسمانی نیست
نسیم ، حامل پیغام هایِ در راه است
چه بامداد رحیمی! 
شروع شد گنجشک
چه آسمان کریمی!
جوانه زد گیلاس
چه خاک رزّاقی!
و سبز شد گندم
و نام های تو ، بی واژه در جهان جاری ست
و روزنامه از این نام ها 
همیشه بی خبر است
حضور داری و در غیبت رسولانت
وجود ، در  سخن است


۲
تو را می‌اندیشم
که بی‌شمار ستاره
و بی‌کرانگیِ «هست»
                          در من است
۳
تو را می‌اندیشم
که عین رود
               روانم
و در زلالی من
تویی  
              که می‌گذری
۴
تو را می‌اندیشم
که دوست می‌دارم
و مهربانی من
                 بی‌دریغ می‌تابد
۵
تو را می‌اندیشم
که هیچ واهمه‌ای نیست
و آسمان صاف است
۶
تو را می‌اندیشم
که لرزۀ حیرت
درخشش تاریک
تمام و دیگر هیچ
۷
تو را می‌اندیشم
که می‌توانم
کنار خود باشم
۸
تو را می‌اندیشم
که با درخت ، درختم
و با نسیم ، نسیم
۹
تو را می‌اندیشم
که در یگانگی‌ام
جهان ، روان شده‌است
۱۰
تو را می‌اندیشم
که لحظه‌ها
                ازلی
که لحظه‌ها
               ابدی
۱۱
تو را می‌اندیشم
که راضی‌ام
به راز تو
۱۲
تو را می‌اندیشم
که باز می‌گردم
و باز می‌گردم
و باز می‌گردم…

منبع: الف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *