کودکی بازیافته من

برای دوست داران ادبیات روسیه در ایران،‌ مطالعه‌ی آثار نویسنده ی بزرگ ایرانی تبار اهل روسیه جذاب به نظر می رسد. به خصوص اگر آوازه‌ی قلم گیرای او به گوششان رسیده باشد. کسی که پدر بزرگ ایرانی اش اولین کارخانه ی آجر پزی پایتخت جمهوری آبخاز در روسیه را تاسیس کرد و حاصل ازدواج پدر ایرانی اش با دختری از دیار آبخاز ، او بود و خواهر و برادرش.

 نثر فاضل عبدلویچ اسکندر در عین سادگی و‌ شیوایی، پر است از کنایاتی شیرین و به یاد ماندنی به گونه ای که بسیاری از جملات آثارش به عنوان جملات قصار در جامعه رواج پیدا کرده اند. 

در تایید توانایی خیره کننده‌ی اسکندر،‌ همین بس که آندری بیتُف نویسنده‌ی نامدار روس و بنیانگذار ادبیات پست مدرن در روسیه گفته است : در حال حاضر هیچ کس به اندازه ی فاضل اسکندر شایستگی دریافت جایزه ی نوبل را در روسیه ندارد. در همین راستا دو بار نیز فاضل اسکندر را به عنوان نامزد دریافت این جایزه پیشنهاد کرد.

فاضل اسکندر در دوران یافته های دلچسب من با روایت چند داستان خواندنی ما را با قهرمانان خود همراه می کند. این داستان ها که اکثر آن ها برگرفته از خاطرات کودکی نویسنده در منطقه‌ی آبخاز می باشد، به خوبی نمایانگر شیوه ی زندگی و جهان بینی مردمان آن مرز و بوم در طول آن سال هاست به گونه ای که بیتف می گوید: «اسکندر با آینه کوچک آبخاز ، توانست تمام دوران اتحاد جماهیر شوروی را به تصویر کشد.»

از آثار فاضل اسکندر، فیلم ها و نمایش نامه های متعددی تولید و اجرا شده اند. به طور خاص فیلمی با نام  Vremja sčastlivych nachodok  که نام اثر داستان دوران یافته های دلچسب من را بر خود دارد و برگرفته از آن نیز می باشد، در سال ۱۹۶۹ با ژانر کمدی و خانوادگی در اتحاد جماهیر شوروی تولید شده است.

به عنوان انتقال دهنده‌ی بخشی از آثار فاخر فاضل اسکندر به زبان فارسی، هر چقدر بیشتر به مطالعه‌ی آثارش می پرداختم عمیقا بر این مهم واقف می شدم که فاضل اسکندر به طرز شگفت انگیزی در انتقال حواس پنج گانه توانمند است: گرمای سنگ فرش خیابان، عطر خوش صنوبر آبخاز، طعم شیرین گلابی های آبدار ، خنکای دریا و لمس نمک دریا به روی پوست. این ها گوشه ای از توصیفات تیز بینانه و شفاف اسکندر است. زمانی که خواننده دست به خواندن این داستان ها می برد چاره ای ندارد جز اینکه تا آن را به پایان نرسانده کتاب را بر زمین نگذارد،‌ چرا که گویی خودش در آن صحنه ها حاضر است و همراه با قهرمانان داستان هیجان و احساسات گوناگونی را تجربه می کند.  

از سوی دیگر ، دلیل دیگری که مرا به ترجمه‌ی این اثر بیش از پیش ترغیب کرد،‌ این است که مفاهیم اخلاقی همواره در مرکز توجه فاضل اسکندر قرار دارد. وفاداری و خیانت ، مهربانی و بی رحمی ، شهامت و بزدل بودن. چالش های اخلاقی همیشه محور اصلی نثر اوست. اثری از او را نمی یابید،  مگر در آن به یکی از ارزش های والای انسانی پرداخته باشد و ذهن خواننده را به تفکر و اندیشیدن وا دارد. او می تواند تفکری را در خواننده زنده کند، در عین حال که از نصیحت کردن به طور مستقیم اجتناب می کند. و این نیز یکی دیگر از جنبه های آثار اسکندر است که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت. اسکندر به خوبی می داند که بازتاب این بی طرفی در سخت گیرترین مخاطبان، یعنی کودکان جلوه گر می شود. زیرا مفاهیم در آثار او تحمیل نمی شوند بلکه با تفکر در داستان می توان به آن ها دست یافت و از همین روست که بخش زیادی از مخاطبان پر و پا قرص آثار اسکندر،‌ کودکان هستند.

به گفته ی فاضل اسکندر «طنز، لذت باقیمانده از زندگی پس از حذف حماقت است» و معتقد است «قبل از خنداندن دیگران ، توانایی شخص در خندیدن به خودش است که ارزشمند است.»

خارلامپی دیوگنویچ قهرمان داستان خان سیزدهم هرکول،‌ یکی از داستان های این کتاب معلم ریاضی کلاس پنجم است. او از آن دست معلم هایی است که دانش آموزان درباره شان افسانه می سازند. خارلامپی دیوگنویچ توانسته که حواس دانش آموزان را نه با ترساندن بلکه با تیزبینی و شوخ طبعی جمع کند. 

دانش آموزی که داستان از زبان او روایت می شود، سعی می کند از بی آبرو شدن جلوی جمع، فرار کند چرا که مساله ی ریاضی اش را حل نکرده است. به همین خاطر ، تصمیم می گیرد کلکی جور کند و تقریباً کلاس درس را به هم می زند. خارلامپی دیوگنویچ به راحتی پی به حیله ی این دانش آموز برده ، منتظر می ماند و سپس در زمان مناسب ، به شیوه ای ماهرانه ای دستش را رو می کند. 

اسکندر شخصیت های قهرمانان را با جزئیاتی دقیق به توضیف می کند، به گونه ای که حتی چهره ی آنان به وضوح پیش چشم خواننده پدیدار می گردد. این داستان به جذاب ترین شیوه ی ممکن، جزئیات یک روز از زندگی دانش آموزان کلاس پنجم سوخومی (پایتخت جمهوری آبخاز) ، که در دهه سی قرن بیستم سر کلاس درس ریاضی نشسته اند را به تصویر می کشد.

یکی از اساسی ترین مفاهیم تاریخ بشریت در داستان دیگری از این اثر به نام «پسر و جنگ» به رشته ی تحریر در آمده. آنجا که پسرکی به طور اتفاقی گفت و گوی بزرگتر ها را درباره جنگ آبخازیا (منظور جنگ گرجستان و آبخازیا در سال ۱۹۹۲) می شنود و پریشان و اندوهگین می شود. چرا که به خاطر می آورد او و پدرش چطور در ساحل دلچسب دریای سیاه به تقریح می پرداختند و اهالی آنجا چقدر مهربان و مهمان نواز بودند. و حالا ، به یک باره ، آن زندگی مسالمت آمیز تمام شده و یک کشتار وحشیانه و بی رحم جایگزین آن شده است. بزرگترها که نمی دانند پسرک صدای آن ها را می شنود ، در حال بحث و گفتگو در مورد مسایل وحشتناکی هستند که در حضور بچه ها راجع به آن صحبت نمی کنند.

این داستان به دو بخش تقسیم شده است. ابتدا، این پسر بچه روایت های وحشتناکی از یک جنگ ناعادلانه و غیر عاقلانه را دریافت می کند. سپس شروع به اندیشیدن در مورد این شنیده ها می کند و سوالات عمیق و سختی از پدرش می پرسد. شاید بتوان گفت او راجع به سخت ترین سوالات تاریخ بشریت می اندیشید: اینکه «پیشرفت اخلاقی وجود دارد یا نه؟» و  «اگر ندانی که انسان ها رفته رفته مهربان تر می شوند ، چقدر زندگی کردن نفرت انگیز است.»

فاضل اسکندر خودش هم همراه با قهرمان در جستجوی یافتن پاسخ هایی صادقانه است. و علی رغم تلخی و بی رحمی واقعیت، به خود و خواننده ثابت می کند که خوبی محو نشدنی است.

منبع: الف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *