هر یک از ما با آغاز شیوع بیماری کرونا در برابر تجربۀ زیستۀ متفاوتی قرار گرفتهایم که تمام روابط ما و چه بسا تفکرات و نگرش ما نسبت به جهان پیرامون را به گونهای تحت تاثیر قرار داده است. تحت تاثیر همین دگرگونی نیز بود که نویسنده کتاب، جان دوست، خود را مجبور دیده تا دست به قلم ببرد و این تجربۀ زیستۀ جدید را ثبت کند.
نویسنده اما این بار بر خلاف سبک معمول در نگارش داستانهایش با طرحی از پیش آماده به سراغ موضوع نرفته است. او در اینجا ترجیح داده تا نظارهگر واقعیتهایی باشد که به گمان نویسنده با سرعتی باورنکردنی زندگی جوامع را از ریتم همیشگیاش انداختهاند. حاصل کار نوعی روزنوشت نویسی با سبکی ویژه از کار درآمد که از هر جهت با سبک داستان نویسی او متفاوت بود.
کرونا در نگاه نویسنده صرفا یک معضل پزشکی نبود که برای مدتی جوامع بشری را به چالش بکشد و بشر پس از آن به راحتی از آن عبور کند. او در جایی از تأملاتش کرونا را به “کاسۀ رنگی” تشبیه میکند که “یکباره به تابلوی زندگی بشر” پاشیده شده است. جان دوست اما در صدد آن نیست که حکمی در بارۀ پایان این ماجرا ترسیم کند بلکه همچنان خود را در مقام یک پرسشگر قرار میدهد. به همین جهت در ادامۀ تأملاتش مینویسد: “به راستی نمیدانم که کاسۀ رنگ آیا تابلو را به تمامی خواهد پوشاند یا اینکه فقط لکههایی زشت، اینجا و آنجای آن باقی خواهد گذاشت؟! کسی چه میداند. بسا که این افزودنی لعنتی بر زیبایی این تابلو بیافزاید”.
در وهلۀ نخست از این توصیف چنین درمییابیم که نویسنده زندگی جاری را دارای نظمی “کم عیب و نقص” میداند که گویی همه چیز آن سر جای خودش قرار دارد … درست مثل یک تابلو! در عین حال و علیرغم این توصیف، نویسنده در جایجای این اثر زبان به انتقاد از وضع موجود میگشاید. او در نقد صریح خود با منتقدانی همداستان میشود که “امپراتوری رسانهها” را حتی در همین بحران کرونا، ابزاری برای کنترل و جهتدادن به جامعه معرفی میکنند. او در این خصوص، رسانهها را از این بابت مقصر میداند که چرا به بحرانهایی از قبیل “بحران گرسنگی” که قربانیان آن حتی بیش از قربانیان همهگیری کرونا است، توجهی از خود نشان نمیدهند ….
جان دوست در این اثر از همان آغاز سعی کرده تا روایتگر تغییراتی باشد که در تجربۀ زیستۀ خودش پدید آمده است. دغدغۀ او این بود که خود او چگونه با این بحران کنار خواهد آمد. او در این اثر خود را اسیر بحرانی تصویر میکند که همۀ ابعاد جامعه و وجود او را در چنگال خود گرفته و او هیچ چارهای جز این ندارد که باز هم وجود و درون خود را بکاود … گویی میخواهد خود را از نو بشناسد.
از این رو جابهجا و به تناسب رخدادهایی که طی این سی روز جلوی چشمانش به وقوع میپیوندد، پیشینۀ شخصیتیاش را در تمام مراحل زندگیاش واکاوی میکند … دوران کودکی …چالش خانوادگی … چالش سیاسی … مهاجرت و هر مرحلۀ دیگر. مثلاً دیدن منظرۀ غیر عادی و غیر منتظرۀ ناشی از گشت یک بالگرد پلیس در محلۀ سکونت نویسنده در شهر بوخوم او را به یاد آتش جنگ ویرانگر فعلی میاندازد که نزدیک به ده سال است دامن سرزمین مادریاش، سوریه را گرفته است؛ همچنانکه آب و هوای بهاری بوخوم او را به یاد برگزاری آیینهای نوروزی در شهر کردنشین کوبانی و ممنوعیتهای دولتی آن روزگار میاندازد. نویسنده به یاد میآورد که چگونه جوانان شهر کوبانی در دهۀ ۸۰ میلادی با برپایی آیینهای نوروزی، نیروهای امنیتی دولت را در آن زمان به چالش کشیده بودند. او به توصیف رخدادها اکتفا نمیکند بلکه وجوهی از فرهنگ و آداب و رسوم مردمان کرد سوریه را نیز منعکس میسازد. از این رهگذر خوانندۀ کتاب به صورت غیر مستقیم به اطلاعات باارزشی از جامعۀ کردِ این منطقه دست مییابد که شناخت زیادی از آن ندارد …
در یک جمله میتوان گفت که وجه دوم روایت جان دوست از تجربۀ زیستهاش در دوران کرونا، روایتی از تپش زندگی است.
منبع: الف
در چنگال کابوس
جان دوست نویسنده کرد سوری ساکن آلمان است. او در میان مردمان منطقه سرزمین مادری خود و نیز مهاجران اروپایی به عنوان نویسندهای پرکار شناخته شده است که تا کنون ۱۲ اثر داستانی از وی منتشر شده و همزمان با نگارش کتاب« در چنگال کابوس» به نگارش سیزدهمین آن نیز مشغول شده است.