«درماندگیها مرا به خاطرات سوق میدهند، به خاطره آدمهایی که روحم را آزردهاند. با تصور درگیری با همین آدمهاست که نیرویی مرموز از درونم سربرمیآورد و زنجیرهای پیچیده به دست و پایم باز میشود. هرچه درماندهتر باشم به خاطره قویتری نیاز دارم، خاطرهای که بتواند چیزی شبیه کینه از اعماق وجودم بیرون بکشد، هیجانی ژرف در دلم زنده کند و نیرویی برای ادامه حیاتم بشود.» اگر به قصد خواندن یک کتاب داستانگو یا سرگرمکننده به سراغ «با اعمال شاقه» بروید اشتباه کردهاید. این رمان، اثری جدی است که مخاطب را به چالش دعوت میکند و با کتابهایی که صرفا برای سرگرمشدن است فرق دارد؛ اثری است خواندنی که تودرتویی شخصیت، مکان و زمان را به همراه دارد و از منظرهای مختلف اجتماعی و تاریخی قابل بررسی است. جامعه لایههای مختلفی دارد و انسانها هم در آن حضور دارند و نقش و تاثیر و در تغییر آن به شکل درست و البته غلط، میتوانند کارکرد داشته باشند. داستان دو لایه دارد؛ یکی داستان زندگی شخصیت اصلی است؛ معلمی که اخراج و به تهران میآید و سرایدار میشود و وقتی سرایدار میشود با افراد مختلفی روبهرو میشود و با کمک و راهبرد و همراهی یکی از اساتید، درس میخواند و جایگاهی پیدا و مسئول میشود و شرایطی پیش میآید که او میخواهد جلوی تضییع حق کسی را بگیرد، داستان در اینجا از شخصیبودن به اجتماع پا میگذارد و موقعیت انسانی و اجتماعی را نشانه میگیرد و در کنار این اتفاق، همسر او را میبینیم که او هم داستان متفاوتی دارد: «اخبار از دقایقی دیگر شروع میشد و من مثل بچهای که منتظر سال تحویل و گرفتن عیدیهایش باشد، شادمانه انتظار میکشیدم که صدایی از اعماق وجودم شنیدم: «در چنین وضعیتی، بهجای اینکه دنبال زنت باشی ببینی با کی میپره، میخوای اخبار گوش کنی؟» به صدا لعنت فرستادم و به آهنگِ شروعِ اخبار گوش سپردم.» بخش دیگر کتاب، گسترهای جهانی است و دنیایی است که نهتنها در ایران بلکه در همهجا آن را میبینیم و نویسنده از دنیای شخصی به دنیایی جهانی میرسد و واکاویهایش را گسترده میکند و از جزء به کل میرسد: «مردآزما میگوید: «تا حالا با هزارتا آدمیزاد دمخور بودم، هیچکدامشان مثل تو نبودهاند. به شکل پسرت درمیآیم، میگویی توی جلد آدمهایی که دوستشان نداری نروم؛ پس چه خاکی به سرم بریزم؟ کار من همین است. باید هر روز به شکل آدمها و چیزهای مختلف دربیایم.» یکی از ویژگیهایی رمان در این نکته است که اثر خودش قضاوت نمیکند و دست مخاطب و راه را باز میگذارد تا ما برداشتهای متفاوت از اثر داشته باشیم و از این نظر، میتواند به تعداد خوانندههایشان نظرات متفاوت داشته باشد. چالشی که میتواند ما را دعوت کند تا اثر را چندبار بازخوانی کنیم و هربار دریافت تازه یا پاسخ دیگری از اثر دریافت کنیم.
محمد حنیف، نویسنده و پژوهشگر ادبی، چهره شناختهشدهای در زمینه کتابهای تئوری داستان و داستاننویسی است و همراه با محسن حنیف برگزیده سیوهفتمین دوره جایزه کتاب سال برای کتاب بومیسازی رئالیسم جادویی در بخش نقد ادبی شده و «با عمال شاقه» حاصل تجربهآزمایی او در ژانر رئالیسم جادویی محسوب میشود؛ رئالیسم جادویی بومیشده. البته این تمام اهتمام ادبی نویسنده نیست و تجربه نوشتاری او در این اثر صرفا به رئالیسم جادویی محدود نیست و حتی به سبک پستمدرنیسم هم با واردکردن نویسنده در داستان با عنوان توضیح ویراستار، تاثیر میگذارد و هوش تکنیکی خود را نشان میدهد. رمان در موقعیت زمانی و مکانی فرضی و با زاویههای دید متفاوت روایت میشود، داستان شخصیتی است که در خلال مرور خاطرات خود بخشهایی از زندگی، افراد و موقعیتهای متعدد و متناوب و درعینحال پیچیده و عجیب زندگی خود را به یاد میآورد و مخاطب را به هزارتوی داستانی خود میبرد. از ویژگیهای دیگر اثر، میتوان به استفاده از تصویر در کتاب اشاره کرد. در لابهلای رمان، از تصویر استفاده شده، با وجود این، تصویر در خدمت متن است و جای نوشته را نمیگیرد و برای شرح بیشتر متن در کنارش قرار گرفته است. پایان داستان با شروع داستان تلاقی کلام پیدا میکند با این تفاوت که با اضافهشدن یک جمله به ظاهر پایان پیدا میکند و در اصل نویسنده نگاه فرامتنیاش را به مخاطب عرضه و تازه، داستانش را شروع میکند: «امروز یکی از همان روزهای درماندگی است.»
نام کتاب: با اعمال شاقه
نویسنده: محمد حنیف
ناشر: کتاب نیستان
منبع: آرمان ملی
با اعمال شاقّه
محمد حنیف از معدود داستاننویسان ایرانی است که در کنار فراگیری مداوم اصول و تئوریهای داستان نویسی به مثابه یک حرفه جهد و تلاش بسیاری برای به کار گرفتن این آموختهها در جریان تولیدات ادبی خود دارد و در کنار آن به صورتی مجدانه نیز در آثار ادبی روزگار خود به دنبال کشف روزنههایی از کشف و شهودهای تئوریک و فضاسازهای بکر و دستنیافتنی در داستاننویسی است.