نویسندگان هم انسانند!

«یخ داغ» عنوان مجلد دیگری از مجموعه داستانهای کوتاه برگزیده جایزه اُ.هِنری است که به تازگی توسط نشر کتاب نیستان روانه بازار کتاب  شده است. این مجلد مشتمل بر دوازده داستان کوتاه است که در سال ۱۹۸۵  در ایالات متحده به چاپ رسیده اند. در این مجموعه آثاری از نویسندگان مطرحی چون  آن بیتی، جویس کارول اوتس، و لوییز اِردریچ را می خوانیم. 

در یخ داغ هم همچون سایر مجلدات داستانهای کوتاه برگزیده جایزه اُ.هنری، آنچه  بیش از هرچیز نظر خوانندگان را به خود جلب می کند همانا تنوع و تفاوت داستانهاست. داستانها از نظر، سبک، موضوع و هدف با  یکدیگر متفاوتند. آنها  نشان دهنده گرایش خاصی نیستند و به منظور معرفی مضمون یا ژانری خاص انتخاب نشده اند. آنها تنها به این دلیل انتخاب شده اند که بهترین داستانهای سال هستند. با این حال، تکرار و تأکید بر مضمونی واحد می تواند به دلیل شرایط دوره ای باشد که داستانها در آن نوشته می شوند. به گفته ویلیام آبراهامز، ویراستار مجموعه داستانهای کوتاه جایزه اُ.هنری سال ۱۹۸۵، نویسندگان هم انسان هستند و در دنیای واقعی زندگی می کنند و تصاویر این دنیا، هرچند تیره و تار، در آثارشان منعکس می شود.

داستان “یخ داغ”، نوشته استوارت دایبِک، که جایزه نخست مجلد سال ۱۹۸۵  را از آن خود کرده است، ساختاری فُرمال دارد. افسانه دختری که غرق شده و همه فکر می کنند جسدش در یخچالی قدیمی سالم مانده، مانند موتیف در موسیقی تکرار می شود. دایبک زندگی مردم فرودست جامعه خود را به تصویر می کشد. وی در داستانی معاصر شخصیتهایی را  خلق می کند که به ندرت به آنها پرداخته می شود. شخصیتهای مهجوری که گویی از زندگی واقعی فرسنگها دورند. برای مردها و پسرهایی که او از آنان می نویسد، جامعه ای که در آن زندگی می کنند تنها جامعه ی موجود بشری بوده، هست، و خواهد بود.داستان با این بند تأثیرگذار آغاز می شود:

” قدیسه ی باکره نَپوسیده بود. سالها پیش در یک قطعه یخ  یخ زده  بود. پدرش جسد او را میان زنبق های آبی پیدا کرده بود. موهای بورش در حاشیه مردابیِ استخر مرغابی ها که مردم به آن داگلاس پارک می گفتند، به هر طرف شنا می کرد. اِدی کاپوستا که این طور شنیده بود.”

داستان “در شب سپید” نوشته آن بیتی، قصه زندگی زوج میانسالی است که سالها قبل دختر کوچک شان را بر اثر بیماری از دست داده اند ولی هنوز  خاطره او در یادشان کاملا زنده است. این داستان مینیمال در کوتاه ترین عبارات به مفهوم عمیق کنار آمدن با غم های نو به نو اشاره می کند.

در داستان ” نیم نظر به کشوری دیگر” نوشته رایت موریس، مرد میانسالی به نام هازلیت که برای به دست آوردن بیمه عمر عازم نیویورک است، در هواپیما ناخواسته با مسافر کناردستی ش که زن  از خودراضی و عجیبی است درگیری لفظی پیدا می کند. آنها هر دو یک دغدغه دارند. اینکه جهان دارد به تباهی می رود و دیگر هیچ جای امنی وجود ندارد، ولی زنِ از خود راضی هازلیت را دیوانه خطاب می کند. با این حال، در انتهای داستان هازلیت همه ناکجاهایی را که جهان گم کرده  در عجیب ترین جای عالم پیدا می کند!

در داستان طنز”قدیسه ماری” نوشته لوییز اِردریچ، دختر نوجوانی از جامعه سرخپوستان به سودای قدیسه شدن به صومعه متروکی که بالای تپه  مُشرف بر شهر عَلَم شده می رود ولی در آنجا خواهر روحانی نیمه دیوانه ای که معلم مدرسه شان هم هست، برای دور کردن شیطان از وجود ماری بلاهایی بر سرش می آورد. ” به من دستور داده بودند درِ پشتی را دق الباب کنم. بُقچه به بغل در زدم و منتظر ماندم. خواهر لیوپولدا در را باز کرد و سر تا پایم را ورانداز کرد. بالاخره هم درآمد که: بسیار خوب. بیا تو. دستم را گرفت. انگشتانش مثل چوب جارو بود. به همان باریکی و خشکی. ولی قدرتشان غیرطبیعی بود. من نمی توانستم دستم را از میانشان بکشم بیرون. قدرتش مثل یک جور معجزه بود. آخر او آن قدر روزه گرفته بود که پوست و استخوان شده بود. به خاطر گرسنگی های طولانی لب هایش همیشه خدا کبود بود و رنگش مثل میت سفید بود. دماغش طوری دراز بود که انگار از لوله تفنگ به بیرون نگاه می کرد. بقچه ام را گرفت و پرت کرد یک گوشه و گفت: تو پشت اجاق می خوابی، دختر.”

“در احوالات بوستون” نوشته وارد جاست، داستان وکیلی است که بیست و پنج سال پیش به سودای ورود به عرصه سیاست از شیکاگو به بوستون مهاجرت می کند. او برای اقامت در بوستون بهانه دیگری هم دارد. دختری که دوستش دارد و با هم نامزد کرده اند، اهل بوستون است. ولی آن نامزدی پس از چند ماه به هم می خورد. با این حال وکیل ما همچنان در بوستون می ماند و آن قدری در وکالت ترقی می کند که سری در سرها درآورد. شاید برای همین است که وقتی نامزد بوستونی اش پس از بیست و پنج سال دوری و بی خبری، برای پرونده طلاق ش به او مراجعه می کند چندان متعجب نمی شود. ولی زن از این مراجعه  هدف دیگری هم دارد. او پی جواب سوالاتی است که بیست و پنج سال برایش مبهم باقی مانده بودند. و سرانجام هم… سرانجام کار همان طنز تلخ داستان است که بهتر است خودتان بخوانید.

داستان “ادامه دادن” نوشته گلوریا نوریس، قصه زن میانسالی است که یک عمر به همسر و فرزندانش خدمت کرده و به گفته خودش محض رضای خدا یک چیز دلخواه برای خودش نداشته و حالا به تحریک زنی از همسایگان خواهرش، هوای کافه داری به سرش می زند و با هزار مشقت و سختی کافه اش را افتتاح می کند. ” کافه اولین چیز زندگی ش بود که دقیقا باب میل ش بود. یک اتاق مربع با دَری بزرگ و پنجره ای که داده بود رویش نوشته بودند: کافه خانم آرکین.” ولی… احتمالا خودتان می توانید پایان ماجرا را حدس بزنید. اگر همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت و خانم آرکین به آرزوی اَزَل و اَبَدش می رسید، دیگر داستان نقطه اوجی نداشت. ورود رقیب به عرصه داستان  به خودی خود یکی از رایج ترین نقاط  اوج داستان محسوب می شود، ولی پیدا شدن سر و کله رقیبی مثل پی. تی ویتنی که قاچاقچی مشروب است و شش نفر را با تفنگ کشته و شستِ  سه نفر را در مسابقه مشت زنی خرد کرده و آدم بسیار نامعقولی است، از آن جنس نقاط اوج است که فرودش قطعا ناکامی است.

داستان “مشق شب” نوشته پیتر کَمِرون، که رگه هایی از طنز دارد، داستان پسر دبیرستانی حساسی است که در غم از دست دادن سگ ش یک هفته از مدرسه غیبت می کند ولی در این مدت چون دلش برای تکالیف مدرسه اش تنگ می شود، مدام برای خودش سوال طرح می کند. گرچه این داستان  قصه ساده ای دارد و در آن از عنصر غافلگیری خبری نیست ولی سوالاتی که پسر جوان برای خودش طرح می کند جالب و قابل تامل اند. مثلا ” مقدار n  را طوری تعیین کنید که  n  به اضافه باقی چیزهای زندگی تان حالتان را خوش کند. حالا پیدا کنید n  را.”

“فصل ها” نوشته جویس کارول اوتس، نویسنده مشهور و به شدت پرکاری که آثارش بارها در مجموعه داستانهای کوتاه جایزه ا.هنری به چاپ رسیده اند، قصه زوج جوانی است که هر کدام درگیری های ذهنی خودشان را دارند. کریستوفر نمایشنامه نویسی است که به قول خودش مغزش  پُر از دیالوگ است. دیالوگ های سَفیل و سرگردان، اصوات تصادفی. جوی هم زن هپروتی جوانی است که هیچ نمی داند از زندگی چه می خواهد و دایم از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد. لطیفه نهانی این داستان اما تاکید  بر مفهوم تصادفی بودن امور است. جوی منتظر است تصادفی باردار شود چون بنظرش تصادفی باردار شدن نوعی توفیق است. کریستوفر اصوات تصادفی در مغزش می شنود. آن دو شبی  در راه بازگشت از سفر، بصورت کاملا تصادفی،  در جاده دو بچه گربه در حال مرگ را پیدا می کنند و به اصرار جوی آنها را به خانه می برند و بزرگ می کنند. در پایان داستان، وقتی جوی و کریستوفر از هم جدا شده اند و کریستوفر ناچار گربه ها را که دیگر برای خود نره غولی شده اند به بیرون شهر می برد تا  رهایشان کند، یک آن احساس نفرت و خیانت می کند. ماشین را کُند می کند و نیش ترمز می گیرد و دوباره کار را به تصادف حواله می دهد. با خودش می گوید اگر گربه ها کوچکترین علامتی از آشتی از خودشان نشان دادند آنها را به خانه  برمی گرداند!

اما داستان “تَبَر، تَبَر، تَبَر” نوشته  اِریک ویلسون داستان چند لایه ای است که در قالب طنز به مفاهیم تلخی اشاره می کند و می گذرد. گِرِگ کِرتلَند، پسر جوانی است که  در سال دوم تحصیل در دانشگاه اِستَنفورد با دانشجویی مَجاری بنام  سَندور هم اتاق می شود. سندور که  سربند قیام سال ۱۹۵۶ مردم مجارستان علیه دولت استالینیستی این کشور به امریکا مهاجرت کرده است،  پسر بسیار حساس و توداری است. او با کوله باری از خاطرات تلخ از کشورش گریخته. خاطره اجسادی که در خیابانها بی باعث و بانی رها شده بودند، بچه هایی که از تانکها بالا می رفتند و از این طرف و آن طرف گلوله جمع می کردند، از او موجودی افسرده ساخته که به هیچ بهانه ای شاد نمی شود. پایان داستان اما از این هم غمناک تر است. اریک ویلسون  در قالبی طنز  به تلخ ترین مضامین عالم اشاره می کند،  مضامینی چون تهدید، ترس و آوارگی  و همین داستان او را به اثری بسیار تاثیرگذار و خواندنی تبدیل کرده است. بخشی از استان را با هم بخوانیم؟ ” دستهای سندور بطرز غریبی ظریف بودند و انگشتانش مثل نقاشهای چیره دست دراز بود. هروقت بچه های خوابگاه از او می پرسیدند پیانو می زند، زیر لب جواب می داد نه. بعد دستهایش را پشتش قایم می کرد و خجول و شرم رو زل می زد به سرپایی هایش.”

ویلیام آبراهامز معتقد است کیفیت بیشتر از مضمون در تعیین ارزش داستانها موثر است. بنظر او برتری شکل های گوناگونی دارد و گاهی داستانهای برتر چنان با هم متفاوتند که مقایسه آنها بر اساس  معیاری واحد عبث می نماید. 

شاید یکی از امتیازات مهم مجموعه داستانهای کوتاه برگزیده جایزه ا.هنری  وجود همین تفاوتهای بنیادی میان داستانهای به چاپ رسیده در هر مجلد است. هر داستان ما را با جهانی کاملا متفاوت  آشنا می کند. جهانی متفاوت با جهان خودمان و جهان داستانهای دیگر. سفر به این جهان های منحصر به فرد و رنگارنگ  سفر جالب و مهیجی است که با خواندن داستانها آغاز می شود و با پایان آنها به پایان می رسد ولی خاطره اش تا مدتها در یاد آدمی می ماند.

منبع: الف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *