زنان در تقابل با تنهایی

معروف است که کار هنرمند تثبیت یک لحظه است؛ لحظه‌ یا لحظاتی در مدت معین، ولی با ایجاد اثری عمیق. نقاش و عکاس و مجسمه‌ساز و کارگردان تئاتر و سینما و … هنرشان را در یک تابلو و یا فیلم و یا نمایش نشان می‌دهند، ولی اثر بصری و متعاقبش اثر روحی آن تا مدت‌ها و یا شاید هم تا همیشه در ذهن و روح بیننده باقی می مانند. ادبیات هم به کلمه درآوردن یک یا لحظاتی از زندگی‌ست. هرچه قدرت کلمات و جملات بیشتر باشد اثر آن در روح و جان خواننده بیشتر است. رسیدن به این تأثیر در ذهن خواننده تبحر نویسنده را می‌رساند. در مجموعه داستان «باخه یعنی لاک‌پشت» به‌عنوان مؤلف دوست داشتم کلمات و تصاویرم تا همیشه در ذهن خواننده باقی بماند.

«باخه یعنی لاک‌پشت» مجموعه‌ی یازده داستان کوتاه است. داستان‌هایی که هرکدام مسیر خود را طی کرده‌اند، شخصیت‌هایش کم شدند، زیاد شدند، خشمگین شدند، غمگین شدند، نفرت و یا عشق ورزیدند و بعد کلمه شدند و روی کاغذ آمدند. 

این‌طور نیست که داستان‌ها  یکهو و یک جا روی کاغذ بیایند، لااقل بنا به تجربۀ من؛ آدم‌های داستان‌ها از مدت‌ها قبل در ذهن نویسنده جا خوش می‌کنند. گاهی حرف می‌زنند، گاهی همین‌طور ساکت می‌نشینند و فقط بهت زل می‌زنند. به‌هرحال هستند. همان‌موقع که آرام‌آرام یا تندتند به امور روزمره‌ات می-رسی آن‌ها همان‌جا در ذهنت نشسته‌اند و بعد جایی سر بزنگاه با مکان و زمان و دیالوگی خودآگاه یا ناخودآگاه تلفیق می‌شوند و داستان خودشان را روایت می‌کنند و تو می‌نویسی‌شان. تجربه‌ی من که این‌گونه بود. 

یازده داستان کتاب ‌«باخه یعنی لاک‌پشت» همین‌طور شکل گرفت. روایت‌های ناخودآگاه با تکنیک-های ادبی خودآگاه و آموخته‌ی طی سال‌هایم تلفیق شدند و جان گرفتند. داستان آدم‌هایی که ممکن است خیلی به چشم نیایند، که هرکدام گوشه‌ای دنج، هم فیزیکی و هم ذهنی‌ای، را برگزیده‌اند و زندگی می‌کنند. 

دغدغه‌ی آدم‌های توی داستان‌ها اغلب مسائل اجتماعی و مشکلات به‌وجودآمده در اثر زیست شهری-ست. مشکلاتی که زندگی در کلان‌شهرها به‌هرحال و حتماً برای هرکسی به‌وجود می‌آورند. آدم‌هایی که علاوه بر مشکل معاش درگیر روابط پیچیده‌ی انسان شهری نیز هستند. انسان‌هایی که تنها هستند، حتی باوجود بودن در زندگی مشترک، آدم‌هایی که تنها هستند و پشت نقاب ازدواج تنهایی‌شان را پنهان می‌کنند. ازدواج-هایی که بی‌گفتگو پیش می‌روند و این وسط یکی از دو طرف ازدواج، شاید هم هر دو طرف، هرکدام راه‌های پر کردن تنهایی‌هایشان را پیدا می‌کنند؛ به هر طریقی: یکی با فردی مجازی که هویت واقعی‌اش در هاله‌ای از گفتگوهای بی‌اساس و مشکوک پایه‌ریزی شده است، یکی به پرنده‌ای پناه می‌آورد تا به بهانه‌ی به حرف درآوردن او خودش را تخلیه کند، یکی به محیط مجازی پناه می‌برد و آن یکی به انباری خانه‌شان…

داستان کوتاه‌های مجموعه داستان «باخه یعنی لاک‌پشت» هرکدام برشی کوتاه از زندگی آدم‌هایی-ست که سعی می‌کنند خودشان در تنهایی‌شان مشکلاتشان را حل کنند. ما با هر کدام از شخصیت‌ها همراه می‌شویم، کمی زندگی و افکار و گذشته‌ و واگویه‌هایشان را لمس می‌کنیم و بعد ازشان دور می‌شویم. زندگی آن‌ها در کتاب تمام می‌شود، گرچه که به‌احتمال خیلی زیاد در ذهن خواننده و حتی نویسنده‌شان باقی می-مانند و راه خود را می‌روند. 

ازآنجایی‌که بشخصه با شخصیت‌های رمان‌ها و داستان‌هایی که می‌خوانم بسیار ارتباط برقرار می‌کنم و در ذهنم خیلی با آن‌ها زندگی می‌کنم و دوست دارم سرانجامشان را هم بدانم، در این مجموعه داستان هم بر آن شدم که در هر داستان اشاره‌ای هر چند کوتاه به سرانجام شخصیت‌های داستان قبلی بکنم، تا ذهن خواننده تسبیح‌گونه با داستان‌های قبل در ارتباط باشد. چرا که در جهان واقعی هم دانستن عاقبت‌ها کمی تسکین‌دهنده‌ی ذهن‌هاست! 

شخصیت‌های داستان‌های این مجموعه داستان اغلب شخصیت‌هایی پویا هستند. شخصیت‌هایی که در زندگی‌شان تصمیم‌گیرنده‌اند. فکر می‌کنند و تسلیم نمی‌شوند. حتی ممکن است تصمیم‌های نابهنجاری بگیرند و عملی کنند، اما به‌هرحال کاری می‌کنند که ایستا و ناتوان نباشند. دست‌وپا می‌زنند که دیگرگونه رفتار کنند.

تعداد شخصیت‌های زن مجموعه داستان «باخه یعنی لاک‌پشت» بیشتر از مردهاست. به‌هرحال هم-جنس بودنم با نیمی از مردم جامعه و پیرامونم، نگاهم را به مسائل هم‌جنسانم دقیق‌تر کرده است. در این مجموعه داستان بر این بوده‌ام که درون نادیده و شاید تاریک زنان را به کلمه دربیاورم. قسمت‌هایی از وجود زنان که کمتر به زبان می‌آورند، کمتر بروز می‌دهند، اما این گوشه‌ها به محکمی ریشۀ درختان وجود دارند. گوشه‌هایی که اغلب نکاویده و منزوی مانده‌اند و شاید خواندن این داستان‌ها زوایای درونی‌شان را نمایان کند که البته رسالت کلمه جز این نیست. وظیفۀ ادبیات تفحص و کاویدن درون انسان‌هاست. به‌خصوص در زندگی‌های مدرن که به‌سبب صنعتی شدن محیط و کوچک شدن مکان‌های زندگی و عدم ارتباط آدم‌ها  نسبت به گذشته، انسان‌ها و روابطشان درونی‌تر و کم‌گفتگوتر شده است.

بسیار دوست دارم و امیدوارم که داستان‌های مجموعه داستانم بر جان و روح خوانندگان بنشیند و با شخصیت‌هایش هم‌ذات‌پنداری کنند.

منبع: الف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *