یک استعاره سیاسی علیه

انتظامی، حسین – رمان «دموکراسی یا دموقراضه» از سید‌مهدی شجاعی به‌تازگی در نمایشگاه کتاب عرضه شده است.

خلاصه داستان:
داستان در زمان‌های دور و در کشوری نامعلوم می‌گذرد. راوی داستان، ظاهراً پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سند‌خوانی خود، ماجرا را برای خواننده روایت می‌کند. مطابق این تحقیق، در سالیانی دور، پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد وصیت می‌کند هر ۲۵ فرزند او در مقاطع ۲ ساله به‌ترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند، اما نه به ترتیب سن بلکه به رأی مردم. هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلم‌های فراوانی به مردم می‌کنند و مردم هر بار، رنجیده از یکی به دیگری پناه می‌برند اما صورت مسأله تغییر نمی‌کند. سرانجام تصمیم می‌گیرند بیمار‌ترین، زشت‌ترین و نادان‌‌ترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند. نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دمو‌کافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دمو قراضه» شهرت یافته است. او پس از استقرار، با اتکا به هوش شیطانی و روان پر‌عقده خود، تیم و حلقه خاصی را سامان می‌دهد و قوانین طلایی خود را به کار می‌بندد و ترکیبی از ظلم و عوامفریبی را می‌سازد. شتاب او در تخریب مملکت که با ادعای خدمت صورت می‌گیرد عملاً بیشترین کمک را به دشمن می‌کند، هرچند در آخر داستان معلوم می‌شود او واقعاً عامل بیگانه بوده و سرانجام نیز به آنان پناه می‌برد و کشور را تسلیم دشمن می‌کند.
این رمان اگرچه به‌تازگی و در نمایشگاه کتاب رونمایی شد اما به لحاظ نگارش و حتی چاپ، آخرین اثر شجاعی محسوب نمی‌شود. («سقای آب و ادب» و «کمی دیرتر» اگرچه زودتر روانه بازار شد‌ه‌اند اما متأخرند.) شجاعی طرح این کتاب را در اوایل سال ۸۷ با دوستان نزدیکش مطرح کرد و در فروردین ۸۸ به چاپ سپرد اما بنا به ملاحظاتی توزیع نکرد. آن ملاحظات، اتفاقات پس از انتخابات ۸۸ بود. فضای دو‌قطبی آن سال، هیچ انتقادی را به رئیس دولت برنمی‌تابید، چه رسد که این انتقاد به طنز و طعن نیز آمیخته باشد. فدائیان آن روز رئیس‌ دولت، هر منتقدی را «حامی فتنه» می‌خواندند و از چند جهت مصلحت نبود که این کتاب توزیع شود:
۱) اولاً اثر را اگرچه به دلیل بزنگاه موجود، پرفروش می‌ساخت اما در عین حال، آن را واکنشی و تاریخ مصرف‌دار می‌کرد. ثانیاً شرایط کشور به نحوی نبود که هیزمی جدید بر آتش آن افزود و دامنه‌های بحران را گسترده کرد. ثالثاً اگرچه در بادی امر، محتوا کلّی و غیر مصداقی بود امّا مشابهت‌هایی که بتدریج عیان و پررنگ شد ناخواسته برای این ضمیر، مرجعی می‌یافت. رابعاً، جان نویسنده در خطر بود! زیرا همین آقایانی که امروز بیشترین تخریب علیه رئیس‌جمهور را به‌عهده دارند و حتی از الفاظ رکیک علیه او و اطرافیانش فروگذار نمی‌کنند همان‌هایی بودند که او را معجزه قرن خواندند و یارانه‌هایی که او از جیب ملت در جیب خودشان گذاشت هدیه امام زمان (عج) نامیدند. اینها آن زمان‌ کاری نداشتند که شجاعی، نه یک نویسنده غیر‌انقلابی و ناشناخته بلکه نماد نویسندگان متعهد و مروج ادبیات مذهبی و انقلابی است.
۲) شاخک‌های هنرمندان اصولاً حساس‌تر است و با‌وجودی که ظاهراً سیاست، دلمشغولی آنان نیست و با کنش‌های این حوزه بیگانه‌اند و حتی بعضاً از احوال‌ روزمره آن نیز بی‌خبرند اما این بی‌خبری مساوی غفلت محض نیست. با‌این وجود، پاره‌ای از نویسندگان و هنرمندان، مسئولانه‌تر عمل می‌کنند و ظهور و بروزی آشکار‌تر می‌یابند. شجاعی یکی از مصدایق ادبیات مسئول است. این پارادایم ادبی برخلاف ادبیات کمونیستی که ادعای مسئولیت دارد به قدری صریح نیست که از ادبیات فاصله بگیرد و به قطعنامه سیاسی نزدیک شود.
شجاعی البته چند‌وجهی است. یکی از وجوه او و شاید پررنگ‌ترین آن، ادبیات است، اما در ادبیات نیز به یک گونه تعلق ندارد. همان‌طور که در حوزه‌های مذهبی، ورودی پر‌درخشش و کم‌نظیر دارد، نویسنده‌ای اجتماعی نیز هست، برای دسته اول حداقل ۵۰ – ۴۰ کتاب پرمخاطب دارد. بعضی از آنها مثل «کشتی پهلو گرفته» به چاپ چهلم رسیده و تیراژ غبطه‌آور نیم میلیونی دارد و «سقای آب و ادب» که فقط دو سال از چاپ آن می‌گذرد، چاپ ششم را پشت‌سر گذاشته است. اما در حوزه اجتماعی و تأثیر‌گذاری نیز بیکار ننشسته است. «کمی دیرتر» در نقد منتظران دروغین موعود (عج) و «دمو قراضه» از آن جمله‌اند.
۳) این اثر، دوسویه دارد. سویه اول در رد و بلکه تمسخر دموکراسی توده‌ای است. متفکران منتقد، این نوع دموکراسی (هر نفر، یک رأی) را «استبداد اکثریت» نامیده‌اند، به‌علاوه می‌گویند امکان ظهور پناپارتیسم و شارلاتان‌ها از این رهگذر فراهم است. برخی نظریه‌پردازان نیز معتقدند از آنجا که عالمان و نخبگان همواره درصد کوچکی از یک جامعه را تشکیل می‌دهند پس به «حکومت عوام» تن داده‌ایم.
به دیگر عبارت، این مدل حکومتی اگرچه ظاهراً بهترین روش از بین بدیل‌ها قلمداد می‌شود امّا به اندازه‌ای هوشمند و بالغ نیست که در ساز و کاری مسئولانه و درونی، مانع از قدرت‌گیری ناصالحان شود. به همین دلیل است که پوپولیست‌ها در جوامع نابالغ، بیش از هر کسی، این منفذ را می‌شناسند و می‌توانند ضمن رعایت قاعده بازی، برنده شوند.
جان استوارت میل، فیلسوف سیاسی لیبرال در زمره اولین منتقدان چنین نوعی از قرارداد اجتماعی بود. به باور او آرای اقشار مختلف، حسب درجه فرهیختگی خود باید ضرایبی متفاوت داشته باشند. بعد‌ها دیگرانی نیز پیدا شدند تا دموکراسی واقعی را صرفاً در سایه خرد و فرزانگی جستجو کنند و رنگمایه‌هایی از مدل افلاطونی (حکومت حکما) به آن دادند و یا تحقق دموکراسی واقعی و پایدار را منوط به رعایت حقوق اقلیت تعریف کردند. منتقدان، زاویه دید دیگری هم دارند. کم نیستند متفکرانی مثل چامسکی و پستمن که یکپارچه‌سازی و افکار عمومی‌‌سازی را بر نمی‌تابند و معتقدند این نوع استحمار که به مدد رسانه‌ها و بمباران اطلاعاتی صورت می‌پذیرد فقط پیچیده‌تر و آبرومندانه‌تر از مدل کمونیستی است و صرفاً پوسته و ظاهری آزاد‌نما دارد که کرامت انسانی را به چالش می‌کشد. شجاعی نیز از همین زوایا به دموکراسی لیبرال می‌نگرد. او خطر ظهور پوپولیست‌ها را گوشزد می‌کند و شیوه‌ای را که پادشاه فقید وصیت کرده بود و ظاهری دمکراتیک داشت روی دیگر سلطنت‌ خودکامه می‌شمارد.
نامگذاری کتاب نیز تابع همین سویه است. نویسنده با زیرکی به تبارشناسی واژه دموکراسی می‌پردازد و آن را برگرفته از دموقراضه می‌داند که در طول زمان به دموقراضی و سپس دموکراسی تغییر یافته است و از این رهگذر لایه اصلی داستان را برجسته می‌کند. علاوه بر این، پی‌نوشت‌هایی که او برای اصل کلمات به زبان فرانسوی در کتاب قرار داده، این رندی و طنز را شیواتر می‌نمایاند. نویسنده از کد‌های دیگری که جهت‌گیری اصلی‌اثر را دلالت کند غافل نیست: «دستور پادشاه این بود که بر مجموعه ایالت‌ها نام ایالات متفقه گذاشته شود که هیچگاه میانشان تفرقه و اختلاف پدید نیاید»
سویه دوم که ظاهراً برداشت متعارف است می‌تواند در نقد «احمدی نژادیسم» باشد. در این سویه یا سطح با انتخاب یک کاراکتر فرضی، اشکالات او مثل کاریکاتور، بزرگنمایی می‌شود تا زشتی‌های آن به چشم آید. هم او و هم مخاطبان می‌دانند که اقتضای درام و تلمیح ایجاب می‌کند که ضرورتی برای تطابق نعل بالنعل دو شخصیت (واقعی و فرضی) نیست و کسی ادعا ندارد همه مشخصات دموقراضه، ما به ازای خارجی دارد.
برداشت یک سویه از این اثر ناشی از روز زدگی است و لذا آن را به «تاریخ مصرف» محدود می‌کند و اجازه نمی‌دهد اثر، ماندگار و همیشگی جلوه کند. چنین تأویلی نادرست است زیرا لایه اصلی اثر (نقد دموکراسی لیبرال) را نادیده می‌گیرد و حتی در لایه سطحی، فقط به دولت کنونی بسنده می‌کند، حال آنکه این مدل حکومت‌داری صرفا یک مثال و مصداق است که همیشه باید مراقب باز تولید آن باشیم.
۴) همچنان که گفته شد این کتاب قبل از انتخابات ۸۸ چاپ شده است؛ به قول معروف مدارکش موجود است! (تاریخ اعلام وصول وزارت ارشاد و همچنین شهادت دوستان نزدیک او که از ابتدا در جریان تولد ایده و نگارش اثر بوده‌اند) اما به‌ عکس کند ذهن‌هایی که بیست ماه است متوجه خطر شده‌اند آقای نویسنده ما از ۵ – ۴ سال پیش متوجه شده‌ و پیش‌بینی کرده بود. حتی یادمان هست که پس از مناظره‌های انتخاباتی سال ۸۸ احساس خطر خود را در قالب نامه‌ای موج‌آفرین نشان داد و از ظهور ضد‌اخلاق، سخن گفت و پیش‌بینی کرد که تداوم این رفتار به انحطاط جامعه می‌انجامد [انتقادات تند سیدمهدی شجاعی از احمدی‌نژاد].
۵) شجاعی این کتاب را رندانه در طبقه‌بندی ادبیات نوجوانان به دست نشر سپرده است. سادگی ترکیب و روایت نیز بر این طبقه‌بندی، صحه می‌گذارد هرچند مخاطبان او بزرگسالانی هستند که ترجیح می‌دهند تصویر روزگار را در داستان نوجوانان تعقیب کنند. این داستان نیز شباهت‌هایی با دو اثر مشهور جرج اُرول (قلعه حیوانات و ۱۹۸۴) دارد. می‌دانیم اُرول در زمره اولین روشنفکرانی بود که به ماهیت غیر‌انسانی و مخرب کمونیسم پی برد. «قلعه حیوانات» او نیز در طبقه‌بندی ادبیات نوجوانان جا می‌گیرد. اگرچه هر دو اثر در نقد خود‌کامگی است اما دومی که تنها ۳ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم منتشر شده، به صورتی صریح، رفتار بعدی کمونیست‌ها را پیش‌بینی می‌کند و مدینه فاضله آنها را به تصویر می‌کشد (وجه تسمیه کتاب نیز جابه‌جایی دو رقم آخر است. نویسنده در سال ۱۹۴۸ می‌گوید که در سال ۱۹۸۴ قرار است این پیش‌بینی‌ها محقق شود) هر دو کتاب بر بستر تخیل نویسنده شکل می‌گیرد و در هر دو، طنزی تلخ جاری است. «دموقراضه» نیز چنین است و سنت استعاره سیاسی را دنبال می‌کند.
کم نیستند آثاری که به شکلی اغراق‌آمیز در ضدیت با مرام‌های ضد مردمی نوشته شده‌اند. در عمده آنها طنز‌ی تلخ حاکم است. از مشهور‌ترین آنها می‌توان به مکتب دیکتاتور‌ها (اینیاتسیو سیلونه)، فارنهایت ۴۵۱ (ری برادبری) و کوری (ژوزه ساراماگو) اشاره کرد. طرفه آنکه اکثر این نویسندگان به اقتضای جوّ غالب زمانه، پیشینه چپ داشته‌اند و عدالت را در سوسیالیسم جست‌وجو می‌کرده‌اند اما به دلیل شاخک‌های حساس خود، بوی فاجعه را زودتر فهمیده‌اند و راه خود را جدا ساخته‌اند و به کفاره سمپاتی سابق، آثاری عالمگیر را به نگارش در آورده‌اند.
۶) یکی از هنرمندی‌های شجاعی، نامگذاری فصول آثارش است. اگرچه مرسوم نیست که رمان، فهرست داشته باشند اما او با رندی و برای آن که با طنز ویژه خود نشان دهد که با یک پژوهش طرفیم، فهرست نیز برایش تهیه کرده است. تیتر بعضی از فصول، سیاست‌ها و دستورات طلایی «دموقراضه» است؛ از جمله:
– همه گذشتگان، همه جور فحش بوده‌اند.
– کسی که بیشتر می‌بیند، بیشتر می‌دزدد.
– پادشاه، بچه محل خداست.
– دزدی کار زشتی است، مگر برای اهداف متعالی
– ویرانی، مقدمه آبادانی است.
– بینوایان برای گرم شدن به زغال بیشتری محتاجند.
– پادشاه، کیمیا‌گری متفاوت و بی‌نظیر است.
– بازی کار بدی است، مگر برای پر کردن اوقات فراغت
– دشمن، چیز مفیدی است، اگر کم آوردید خودتان درست کنید
۷) ماشین حکومت «دموقراضه» مجری منویات او است. دموقراضه با « دعوت از همه کسانی که به نحوی با او شباهت داشتند» کار خود را پیش می‌برد. او معتقد است:
آن زمان ] قبل از ریاست[ من می‌گفتم: همیشه این‌جور نمی‌ماند و دیدید که نماند. جمله‌ای که از این پس باید به گوشتان بیاویزید این است: «مردم عادت می‌کنند».
در جایی دیگر می‌خوانیم:
«به شما گفتم: مردم باید علوفه اسب و گاوشان را هم از دست ما بگیرند. آن هم نه محترمانه و اول کار. بعد از انجام تحقیر و اعمال فحش و فضیحت و آخر کار .»
نویسنده ضمناً به خطر تملق در استحاله حاکمان اشاره دارد و از قول راوی می‌گوید:
«اتفاقاً من اصرار دارم بگویم که همه پادشاهان، اصولاً و ذاتاً معمولی اند ولی بر‌خورد غیر‌معمولی مردم با آنها سبب می‌شود که به تدریج احساس غیر‌معمولی بودن بکنند و بلا‌های معمول را سر مردم بیاورند.»
۸) زمانی که اولین بار «دمو قراضه‌» را خواندم به‌تازگی «ژاک قضا و قدری و اربابش» را تمام کرده بودم و در فضا‌سازی به‌ویژه دخالت راوی در داستان، لحن شوخ و شنگ و همچنین آمیزه طنز و تخیل، شباهت‌هایی یافتم. اثر اخیر از دنی دیدرو است. این نویسنده قرن هجدهمی یکی از اصحاب دائره‌المعارف بود که در کنار ولتر، روسو و مونتسکیو نقشی روشنگرانه در انقلاب فرانسه داشت. باری، در «ژاک…» البته چند راوی مدام سخنان یکدیگر را قطع می‌کنند تا روایت خود را دنبال کنند. نکته‌ای که برایم جالب بود اینکه شجاعی، ژاک را تا آن زمان نخوانده بود و این توارد تکنیکی، قابل تحسین است.

 

http://khabaronline.ir/detail/292009/weblog/entezami