میگویند اولین تاریخنویس جهان هِرودوت تاریخنگار یونانی است که ۴۴۴ سال پیش از میلاد به تِروئی مهاجرت کرد. به گواه تاریخنویسان، بشر برای اولین بار حدود سه هزار سال پیش، شروع به تدوین تاریخ کرد. اما همه از این اصل غافلاند که اولین کتبی که به تاریخ آراسته شدند کتب آسمانی بودند. کتابی همچون تورات که سرگذشت پیامبران پیش از حضرت موسی(ع) در آن ذکر شده. داستانهایی که دچار تحریف شده-اند اما همچنان خواندنی و جذاب هستند. مخصوصاً وقتی به دروغ آمیخته شدهاند جذابیت بیشتری پیدا کردهاند. شاید اولین داستاننویسان جهان هم، همین کسانی بودند که دست به تحریف تاریخ زدند و داستان-های خارقالعاده خلق کردند.
تاریخ یعنی سرگذشت مردمان و داستان هم جز این نیست. روایات تاریخی همیشه طرفدار داشته. اما نه زیاد. ماجراهای تاریخی هراندازه که جذاب باشند، زبان خشک تاریخ این جذابیت را از بین میبرد. از آنجایی که تاریخ باید خوانده شود تا اشتباه گذشتگان تکرار نشود، برخی از داستاننویسان شروع کردند به نوشتن داستانهای تاریخی. در کشور ما نیز در سالهای پس از انقلاب نوشتن داستانهایی دربارهئ تاریخ اسلام رواج زیادی پیدا کرده است. عدهای از منتقدان و حتی مخاطبان در کل با داستان تاریخی مخالف هستند. چون اساس داستان تخیل است و اساس تاریخ واقعیت. و تلفیق این دو ناممکن به نظر میرسد. اما نویسندگان کارآزمودهئ این حوزه دست به ابتکار زده و یک داستان تخیلی را در بستر واقعیت خلق کردهاند. داستان را، که اکثراً هم یک داستان عاشقانه است، بهانهای قرار دادند برای روایت دورهای از تاریخ. این دسته از داستان-نویسان تا جای ممکن در داستانهایشان از شخصیتهای قدسی فاصله میگیرند و ماجراهای مربوط به این بزرگان را با واسطه روایت میکنند. اما عدهای از نویسندگان جسارت بیشتری دارند و دربارهئ این بزرگان می-نویسند. به عنوان نمونه سیدعلی شجاعی با کتابهای «فصل شیدایی لیلاها» و «حا.سین.نون» که کتاب اول دربارهئ قیام عاشورا و کتاب دوم دربارهئ صلح امام حسن(ع) نوشته شدهاند.
«موسیترین به طور» جدیدترین اثر این نویسنده نیز یک رمان تاریخی است. رمانی که دربارهئ حضرت موسیبنجعفر(ع) و زمانهئ حضرت نوشته شده است. داستان از زمانی آغاز میشود که وصیت امام جعفر صادق(ع) در مسجد توسط عبداللهبن جعفر خوانده میشود« بسمالله و الحمدلله. پدرم که شبی از رحلتش نرفته، ما را این وصیت گذاشته و وصی خویش به این رقعه نوشتمان. منصور عباسی و محمد بن سلیمان و برادرم موسی و مادرش حمیده و من»
این کتاب هم، همچون دو کتاب قبلی نویسنده از عناصر داستاننویسی بهره برده و تخیل و واقعیت را به هم آمیخته. اما چنان به مرز واقعیت نزدیک است که نویسنده خود را موظف دانسته که در پایان کتاب تکلیف مخاطب را روشن کند«در متن کتاب، سخنان حضرت موسیبنجعفر(علیه السلام) به صورت برداشت آزاد ترجمه شده، و ممکن است همزمانی تاریخی با وقایع نداشته باشد. در باقی گفتگوها و کنشهای روایت هم، به اقتضای رمان، عنصر خیال و استنادات تاریخی آمیخته است» در واقع نویسنده تاریخ را تحریف نکرده. آن را خواندنی کرده. مثلاً اگر جایی حدیثی از حضرت نقل شده برای شنیدن آن حدیث یک موقعیت داستانی خلق کرده است.
یکی از مشکلات نوشتن داستان تاریخی مخصوصاً دربارهئ ائمهاطهار(ع)، انتخاب زاویهئ دید است. نویسندگان معمولاً در این مواقع از زاویهئ دید سوم شخص استفاده میکنند. اما مخاطب با این زاویهئ دید به سختی ارتباط برقرار میکند. اکثر خوانندگان داستان، زاویهئ دیدِ من راوی را ترجیح میدهند. کسی که از دل ماجرا داستان را روایت کند. پیدا کردن راوی اول شخصی که در تمام لحظات همراه شخصیت اول باشد کار راحتی نیست. شاید همسر یا غلام انتخاب خوبی باشد، اما در این کتاب با انتخاب هوشمندانهتری مواجه هستیم. جاسوس! آن هم نه یک نفر. شش نفر. انتخاب جاسوس نسبت به غلام یک مزیت بزرگ دارد. جاسوس همیشه و همهجا در کمین است و از اسرار هم باخبر میشود. در ضمن نگاه مریدانه ندارد و از نگاه یک دشمن اعمال امام را میسنجد و مخاطب را هم دچار چالش میکند. اما مهمترین برتری این راوی این است که نیاز نیست تا اتفاقات را در لحظه روایت کند. در نامهها و گزارشات نیاز به فعل و قول مستقیم از امام نیست. به علاوهئ اینکه نامهها شتاب داستان را افزایش میدهند و از اطناب جلوگیری میکنند. از آنجایی که همه روایها جاسوس هستند و تقریباً در یک موقعیت مشابه قرار دارند شاید فقط یک راوی کافی بود. اما وجود شش راوی که هرکدام به دلیلی حذف میشوند و جایشان را به جاسوس بعدی میدهند به باورپذیری داستان کمک زیادی کرده. آنقدر که به نظر میرسد این شش تن در عالم واقع نیز وجود داشتهاند. در ضمن شش نفر با شش دیدگاه مختلف تأثیر زیادی در سرنوشت داستان دارند.
این شش نفر نه تنها به جاسوسی مشغولند بلکه راوی اوضاع سیاسی اجتماعی آن روزگار هستند. و در دل داستان خلفای عباسی را هم معرفی میکنند. « خدا آبرویم حفظ کند و روزگارم را به فقر و حاجتمندی نرساند با این خسّتی که حضرت خلیفه دارد. حق است که منصور دوانیقیاش گویند، که بر خودش هم تنگ میگیرد و میگذراند. در آن همه سالی که به دربارش بودم، یک بار هم گشادهدستی و بخششی ندیدم حتی به فرزندانش» «وقتی جوان بیست و چند سالهای افسار حکومت دست میگیرد، نیکوتر از این نمیشود؛ هادی عباسی نمیداند انگار که مرکب خلافت اگر آسان رکاب داد، نه این که چموشی نمیکند و همیشه رام میماند»
موسیترین به طور نه فقط روایت زندگی و زمانه امام هفتم شعیان که روایت موسیها و فرعونهاست. و تاریخی که تکرار میشود.
منبع: الف